به این دلیل واضح که هیچ کس نمیخواهد فیلم بیمخاطب بسازد. حتی فیلمهای جریان خاص هم به هر حال برای مخاطب (هر چند خاص و محدود) ساخته میشوند. دست کم 60 درصد محصولات سینمای ایران با نیت برقراری ارتباط با تماشاگر انبوه ساخته میشوند.
فیلمهایی که قرار است هدف غاییشان فتح گیشه باشد، اما در خوشبینانهترین حالت فقط چند فیلم انگشتشمار به این هدف دست مییابند. اگر حداقل هزینه تولید یک فیلم متعارف سینمای بدنه را 200 میلیون تومان فرض کنیم، هر فیلم باید حداقل 400 میلیون تومان بفروشد تا سرمایه اولیهاش را بازگرداند.
با این دید اگر به بررسی فروش فیلمهای امسال بپردازیم، به این نتیجه میرسیم که بیشتر فیلمهای اکران 85 ، موفق به بازگشت سرمایهشان نشدهاند. اتفاقی که البته در این سالها همواره رخ داده است.
نکته اصلی اما این جاست که فیلمهای نفروش سینمای ایران چرا با مخاطب ارتباط برقرار نکردهاند و آنها که پرمخاطب بودهاند چه فاکتورهایی را برای رسیدن به این هدف، لحاظ کردهاند.
سینمای ایران در سال 85 با تمام فراز و نشیبهایی که پشت سر گذاشت، از نظر اقتصادی در مسیری رو به رشد حرکت کرد. مقایسه میان فروش فیلمها در سالی که آخرین روزهایش را پشت سر میگذاریم با سالهای 84 و 83 نشان میدهد به لحاظ آماری، گیشه سینماها پررونقتر از یکی دو سال اخیر بوده است.
سالی که در آن برای اولین بار فیلمی در پایتخت از رقم یک میلیارد تومان فروش گذشت. در این میان البته دو نکته را نباید فراموش کرد؛ افزایش قیمت بلیت سینماها و اینکه مطابق معمول رونق گیشه تنها به چند فیلم محدود میشود.
به استثنای یکی دو فیلم، همه کارهای تهمینه میلانی فیلمهای پرفروشی بودهاند، منتها کمتر کسی حدس میزد که «آتش بس» فقط در اکران تهران به فروش رویایی بالای یک میلیارد دست یابد؛ فیلمی که میلانی در آن آموزههای کتاب پرفروش «شفای کودک درون» نوشته لوچیا کاپاکیونی را با فیلم هالیوودی «آقا و خانم اسمیت» ترکیب کرده بود؛ ترکیبی که به معجونی کاملاً گیشهپسند ختم شد.
«آتش بس» در حالی رکورد پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را بعد از دو سال شکست که مدتی از اکرانش با برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال مصادف شده بود، ولی حتی جادوی فوتبال هم فروش فیلم را پایین نیاورد. فیلم البته منتقدپسند نبود و بیشتر نقدهایی که دربارهاش چاپ شدند، لحن منفی داشتند ولی تماشاگر بیاعتنا به این نوشتهها، به تماشای فیلمی شتافت که برخلاف نامش یکسره به مناقشات تمامنشدنی یک زن و شوهر جوان میگذشت.
خنده و دیگر هیچ
میگویند تماشاگر ایرانی هر چند سال یک بار به یک گونه روی خوش نشان میدهد و بعد با به راه افتادن موج فیلمهای مشابه از این ژانر اشباع شده و سراغ گونهای دیگر میرود. همانطور که ژانر کمدی تا همین چند سال پیش چندان محبوب نبود و کمتر کسی به سراغ کمدیسازی میرفت و حالا مدتی است که هر فیلمی که نسبتی با سینمای کمدی برقرار کند، در گیشه به توفیق دست مییابد.
این چندمین سال پیاپی است که بیشتر فیلمهای پرفروش سال را آثار کمدی تشکیل میدهند. از کمدی «آقا و خانم اسمیت»ی «آتش بس» گرفته تا «زیر درخت هلو» و «شام عروسی» و «سوغات فرنگ» تا «هوو» و «ازدواج به سبک ایرانی» همگی به یمن خنداندن مخاطب، به فتح گیشه نائل آمدند.
«زیر درخت هلو» که بعد از «آتش بس» دومین فیلم پرفروش سال هم به شمار میآید، با حضور تیم امتحان پس داده طهماسب، جبلی، معتمدآریا توانست با جذب خانوادهها به فروش قابل توجهی دست یابد. همچنان که «شام عروسی» هم با حضور امین حیایی و نیکی کریمی و البته محمدرضا گلزار و با یک سکانس موزیکال به سبک فیلم «کما» در تهران و شهرستان نزدیک به یک میلیارد تومان فروخت.
اینکه اغلب کمدیهای پرفروش امسال، شوخیهای چندان بکری نداشتند و اغلب در روایت داستانی دو خطی هم ناتوان نشان میدادند و تنها متکی بر چند شوخی نه چندان تازه بودند، اهمیت چندانی نداشت.
وقتی تماشاگر به شوخیهای تکراری چون افتادن آدمها در داخل حوض هنوز میخندد یا نشانه شناخت فیلمساز از سطح توقع و سلیقه مخاطب است و یا اینکه باید آن را به حساب این گذاشت که همچنان اولویت اول تماشاگر امروز از سینما رفتن، خندیدن است؛ تماشاگری که امسال کمتر فرصت یافت شکل دگر خندیدن را تجربه کند.
م. مثل ملودرام
این درست که تماشاگر ایرانی در این سالها بیش از هر چیز به تماشای فیلمهایی که خنده و نشاط را برایش به همراه داشته باشد، اهمیت داده ولی همین تماشاگر گاهی اوقات بدش نمیآید که مخاطب ملودرامهای پرسوز و گداز باشد. «م. مثل مادر» با مایه ملودراماتیک و به شدت احساساتیاش در حالی تماشاگر را از سالن به بیرون میفرستاد که چشم خیلیها به خاطر گریه، سرخ شده بود.
فروش بالای «م.مثل مادر» از جمله اتفاقات پیشبینی نشده سینمای ایران در سال 85 بود. در حالی که کارشناسان و اهالی سینما پیشبینی میکردند فیلم به خاطر تلخی فراوانش به سرنوشت دیگر ساختههای سازندهاش دچار شود، «م. مثل مادر» وقتی با گیشه پایتخت خداحافظی میکرد بالای نیم میلیارد تومان فروخته بود. تماشاگر تلخی فیلم را پسنزد و به لطف بازی فوقالعاده گلشیفته فراهانی با آن همدلی کرد.
پایان مهرورزی
در هنگامه اقبال عمومی به کمدیهای شوخ و شنگ و ملودرامهای سوزناک و احساساتی، پرفروششدن فیلم جدی و متینی چون «چهارشنبهسوری» را باید به فال نیک گرفت. «چهارشنبهسوری» از همان اکران جشنوارهایاش به دل مخاطب نشست و در صدر جدول بهترین فیلمها به انتخاب مردم قرار گرفت. توفیق فیلم در جشنواره و فضای مثبتی که رسانهها برایش ایجاد کردند، بهترین بستر تبلیغاتی را برای سومین ساخته اصغر فرهادی فراهم کرد. فیلم کمی بعد از جشنواره اکران شد تا روند موفقیتآمیزش این بار در اکران عمومی تداوم یابد.
شاید بتوان گفت که در طول سال 85 هیچ فیلمی به اندازه «چهارشنبهسوری» به فضای زندگی طبقه متوسط شهری نزدیک نبود. فیلم با ساختاری محکم و سینمایی، موقعیتی خلق میکند که در آن هیچکس را نمیتوان مقصر صرف نامید.
«چهارشنبهسوری» تلخ است بی آنکه سوزناک باشد و با مخاطب ارتباط برقرار میکند بدون اینکه در طول فیلم لحظهای به تماشاگر باج داده شود.عدهای در حالی از هدیه تهرانی به عنوان عامل اصلی فروش فیلم نام بردند که در «چهارشنبهسوری» کاملاً از پرسونای تهرانی، آشناییزدایی صورت گرفته بود.
گیشه و روایت غیرخطی
اگر بتوان فروش قابل توجه «چهارشنبهسوری» را به حضور هدیه تهرانی و مایه اختلاف خانوادگی ربط داد، درباره «کافه ستاره» چه میتوان گفت که با روایتی غیرخطی موفق شد در تهران و شهرستان 850 میلیون تومان بفروشد، آن هم بیآنکه بازیگر پولسازی داشته باشد.
سامان مقدم که پارسال کمدی موزیکال «مکس» را به عنوان پرفروشترین فیلم اکران تهران روی پرده داشت، در «کافه ستاره» به تمرین جدیت پرداخته بود. اقتباسی از فیلم مکزیکی «کوچه میداک» که استقبال مخاطب از آن بار دیگر نشان داد، فیلم تلخ و جدی هم میتواند مخاطب گستردهای را به همراه داشته باشد. در حالی که پیش از اکران عمومی «کافه ستاره» گفته میشد که فیلم به واسطه شیوه رواییاش تماشاگر را گیج خواهد کرد، چنین اتفاقی رخ نداد تا جدیترین فیلم سامان مقدم هم در گیشه به توفیق برسد.
تداعی معانی
ابراهیم حاتمیکیا از معدود کارگردانان سینمای ایران است که تماشاگر به خاطرش سینما میرود و فیلمهایش را دنبال میکند. کارگردان «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشهای» نوعی کنجکاوی عمومی را در خصوص هر فیلمش ایجاد میکند که حاصلش هم فروش قابل توجه است.
در مورد «به نام پدر» البته باید به نام پرویز پرستویی هم اشاره کرد که در حال حاضر از معدود بازیگران سینمای ماست که میتواند مخاطب را به سالنهای سینما جذب کند، به خصوص اگر نام کارگردان آن فیلم حاتمیکیا باشد. «به نام پدر» بیآنکه تازگی چندانی برای مخاطب داشته باشد، یادآور کارهای مشترک قبلی حاتمیکیا و پرستویی است. با همه نیش و کنایههای منتقدان سیستم تداعی معانی در «به نام پدر»، در گیشه جواب قابل قبولی داد؛ 445 میلیون در تهران و 225 میلیون تومان در شهرستان.
شکستخوردهها
«گرگ و میش» نتوانست موفقیت قاسم جعفری در تلویزیون را برایش تکرار کند. «ابراهیم خلیلالله» با وجود انبوه تیزرهای تلویزیونی رایگان، به زحمت در تهران به مرز 100 میلیون تومان رسید. «رویای خیس» هم برخلاف فیلمهای قبلی درخشنده در فهرست شکستخوردههای سال قرار گرفت.
همچنان که «یک تکه نان»، «عروسک فرنگی»، «ستاره است»، «باغ فردوس 5 بعد از ظهر»، «طبل بزرگ زیرپای چپ»، «شغال»، «اینجا چراغی روشن است»، «زمستان است» و...
مثل همیشه فهرست شکستخوردههای سال 85 از فاتحان گیشه طولانیتر است. از این جهت سینمای ایران تفاوتی با سالهای گذشته نداشت.