حکایت کردند که در روزگاران قدیم، یعنی دوران قاجار، اتفاق روی داده است که از آن به بعد اصطلاح "ماستها را کیسه کردند"، رواج پیدا کرده و وارد فرهنگ ما ایرانیها شده است.
میگویند؛ مختارالسلطنه (لقب کریمخان) در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، رییس فوج فتحیۀ اصفهان بود و زیر نظر ظل السلطان، فرزند ارشد ناصرالدین شاه انجام وظیفه میکرد.
او حسب الامر ناصرالدین شاه از اصفهان به پایتخت آمد تا به علت ناامنی و گرانی که در تهران بروز کرده بود، رسیدگی کند. از آن رو او مدتی حکومت پایتخت تهران را برعهده گرفت.
در آن زمان که هنوز ارگانی به نام شهرداری (بلدیه) وجود نداشت، حکام وقت با اختیارات تام برکلیۀ امور و شئون قلمرو حکومتی از جمله مسائل؛ خوار بار و حفظ نرخها مورد نیاز مردم را نظارت کامل داشتند و محتکران و گرانفروشان را شدیداً مجازات میکردند.
در این اوضاع و احوال، گدایان و بیکارهها به سبب گرانی و نابسامانی شهر ضمن عبور از کنار دکانها چیزی برمیداشتند و به اصطلاح ناخونکی به اجناس میزدند.
جناب مختارالسطنه برای جلوگیری از این بی نظمی و هرج و مرج دستور داد، گوش چند نفر از گدایان متجاوز و ناخونک زنها را با میخهای کوچک به درخت نارون در کوچهها و خیابانهای تهران میخکوب کردند و بدین وسیله از گدایان و بیکارهها دفع شرو رفع مزاحمت شد.
در همین روزها به مختارالسلطنه اطلاع دادند که نرخ ماست در تهران بسیار گران شده است به طوری که مردم نمیتوانند از این مادۀ غذایی ارزان که چاشنی و مایه نان آنهاست، استفاده کنند.
مختارالسلطنه دستور داد، ابلاغیه بلند بالایی در این باب، صادر کردند تا ماست فروشان را از گرانفروشی برحذر داشته و از عواقب آن پرهیز سازند.
چون چندی بدین منوال گذشت، برای اطمینان خاطر شخصاً با قیافۀ ناشناخته به یکی از دکانهای ماست فروشی رفت و مقداری ماست خواست.
ماستفروش بیخبر، از آنجاییکه مختارالسلطنه را نمی شناخت و فقط نامش را شنیده بود،
پرسید: چه جور ماستی می خواهی؟
مختارالسلطنه گفت: مگر چند جور ماست داریم؟
ماست فروش جواب داد: معلوم است که تازه به تهران آمدی و نمیدانی که دو جور ماست داریم: یکی ماست معمولی، دیگری ماست مختارالسلطنه!
مختارالسلطنه با حیرت و شگفتی درباره مزایا و معایب این دو نوع ماست پرسید.
ماست فروش بخت برگشته با آب و تاب گفت: ماست معمولی همان ماستی است که از شیر میگیرند و بدون آنکه آب داخلش کنیم تا قبل از حکومت مختارالسلطنه با هر قیمتی که دلمان میخواست به مشتری میفروختیم. الان هم در پستوی دکان از آن ماست موجود است.اگر مایل باشید برایتان بیاورم، البته به قیمتی که برایم صرف می کند، میفروشم.
اما ماست مختارالسلطنه همین طغار دوغ است که در جلوی دکان و مقابل چشم شما قرار دارد و از یک ثلث ماست و دو ثلث آب ترکیب شده است.
بعد با لبخنده پیروزمندانهی افزود؛ چون ما این ماست را به نرخ مختارالسلطنه میفروشیم، آن را ماست مختارالسلطنه نامیدهایم! بعد خنده جانانه تحویل مختارالسلطنه داد و پرسید؛ حالا از کدام ماست می خواهی؟ این یا آن؟!
مختارالسلطنه که تا آن موقع خونسردیش را حفظ کرده بود، دیگرطاقت نیاورده به فراشان حکومتی که دورادور شاهد صحنه و گوش به فرمان او بودند، امر کرد ماست فروش را جلوی دکانش به طور وارونه آویزان کردند و بند تنبانش را محکم بستند.
سپس در میان بهت و ناباوری، طغار دوغ را از بالا به داخل پاچههای شلوار ماست فروش بخت برگشته سرازیر کردند و شلوار را به مچ پاهایش محکم بستند.
بعد از اجرای فرمان، رو به ماست فروش بیچاره و خجالت زده کرد و گفت: آنقدر باید به این شکل آویزان باشی تا تمام آبهایی که داخل این ماست کردی از شلوارت خارج شود و سر، صورت و لباسهایت خیس و دوغی شود تا دیگر جرأت نکنی آب داخل ماست بکنی!
چون سایر ماست فروشها این مجازات شدید مختارالسلطنه را دیدند به سرعت همه ماستها را کیسه کردند تا آبهایی که داخلش کرده بودند، خارج شود و اینکه مثل هم صنف خود گرفتار قهر و غضب مختارالسلطنه نشوند.
از آن زمان به بعد این عبارت "ماستها را کیسه کردند" ورد زبان مردم دیار ما شد ودر موارد مشابه به فرد یا افرادی که از کاری یا شخصی ترسیده باشند، به کار برده میشود. گذشت سالها، این عبارت را به عنوان ضرب المثل در کتابها و فرهنگ کلامی ما وارد کرده است.