خانواده وی پس از انتقال به تهران، در محله شاهپور روبهروی باشگاه پولاد ساکن شدند و خجستهپور، کشتی را از همان جا شروع کرد.
وی در سال ۱۳۳۱ در مسابقات قهرمانی کشور که در تبریز برگزار شد، داود مستمع از تیم میزبان و خلیل رعیت پناه (برنده اولین مدال کشتی ایران در تاریخ بازیهای آسیایی) را مغلوب کرد.
دوبنده تیم ملی را نخستین بار در سال ۱۳۳۴ در جشنواره ورشو پوشید. آن جا به رقیب ژاپنی و سالکامانیدزه از شوروی باخت اما با چهار پیروزی نقره گرفت تا امیدوارانه منتظر رقابت های انتخابی برای المپیک بماند.
محمود ملاقاسمی در انتخابی المپیک ملبورن مغلوب خجسته پور شد. اما ابوالفضل حسینپور بر او غلبه کرد. سپس رای آن کشتی جنجالی برگشت و خجسته پور به المپیک رفت.
یازده کشتیگیر در ۵۲ کیلوگرم حضور داشتند که ۱۰ نفرشان دنبال ملاقاسمی میگشتند. خجسته پور قرعه شماره ۱۱ را برداشت و در دور اول استراحت کرد.
در المپیک، خجستهپور لوئیجی چینازو از ایتالیا را بدون از دست دادن امتیاز شکست داد.. سپس ریچارد دلگادو نفر پنجم جهان از آمریکا را هم ۷-۱ مغلوب کرد.
شانزدهمین دوره مسابقات کشتی آزاد قهرمانی کشور (قزوین) خرداد و تیر 1334
ردیف بالا از راست: حسین نوری - غلامرضا تختی - حاج عبدالحسین فعلی (مربی) - حسین عرب و نبی سروری
ردیف پائین از راست: سید تقی اشراق - مصطفی تاجیک - حسین بدر و محمد خجسته پور
وی تاداشی آسایی از ژاپن که بدلکار ماهری بود را در یک کشتی نفسگیر شکست داد. در جدال برای نقره و برنز، حسین آکباش از ترکیه نیز با دو خاک به خجسته پور باخت. سالکامانیدزه از شوروی طلا گرفت. مدال نقره به ایران رسید و مدال برنز نصیب ترکیه شد.
با آسیب دیدگی خجسته پور ۲۹ ساله در مسابقات انتخابی المپیک ۱۹۶۰ رم، محمدابراهیم سیف پور ۲۲ ساله جای وی را در تیم ملی گرفت. پس از آن خجسته پور از کشتی خداحافظی کرد و جامه مربیگری پوشید.
خجسته پور که کارمند راهآهن بود در سال ۱۹۷۴ مربی تیم ملی در مسابقات جهانی استانبول شد و همزمان در باشگاه راه آهن نیز مربی بود. وی در آغاز دهه ۷۰ سرپرست تیم منتخب ایران در جام تفلیس بود.
برخی از خاطرات مرحوم محمد علی خجستهپور در مورد جهان پهلوان تختی:
- تختی در تمام امور زندگیاش جوانمردی سرلوحه کارش بود و هیچگاه این اخلاق را فراموش نکرد.
- من نه تنها در تیم، بلکه در اداره تربیت بدنی راه آهن و باشگاه فولاد نیز با وی همدوره و همکار بودم و رفاقت نزدیکی با یکدیگر داشتیم. وی در اردوهای تیم ملی نیز همیشه احترام خاصی برای مربیان و قهرمانان کشتی قائل بود.
- خاطره در باره زلزله بوئین زهرا: در آن زمان به خوبی یادم است پس از وقوع زلزله، مرحوم تختی به همراه مهدی دری، سردبیر سابق کیهان ورزشی، نصف شب به منزل ما آمدند و گفتند، فردا 8 صبح در جاده شمیران قصد داریم جهت کمک به زلزله زدگان، پول جمع کنیم. فردای آن روز به همراه سروری، یعقوبی و گیوه چی در آن مکان حضور پیدا کردیم و یک سینی در دست گرفتیم، مردم نیز اسکناسهای یک تومانی، 10 تومانی و ... کمک کردند. اما درحالیکه به طرف سه راه استانبول رفتیم، ساواکی ها ریختند واجازه این کار را ندادند. سپس مرحوم تختی تمام مبالغ جمع شده را به مردم زلزله زده بویین زهرا اهدا کرد که این مساله کار بزرگی در آن زمان بود.
- وقتی از ملبورن آمدیم، به همراه امامعلی حبیبی، یعقوبی و مرحوم تختی که موفق به کسب مدال المپیک ملبورن شده بودیم، مورد استقبال قرار گرفتیم که مرحوم تختی با صمیمت خاصی مورد توجه مردم قرار گرفت.
- خاطره در مورد یکی از جوانمردیهای تختی: مدیر کل راه آهن (چون تختی کارمند راه آهن بود) بخاطر نتایج درخشان او، مراسم باشکوهی ترتیب داده بود. وقتی مراسم تمام شد، پاکتی را به جهان پهلوان تقدیم کرد. بیرون آمدیم از من پرسید: یخچال صغیرها کجاست؟ گفتم نزدیکی خیابان شهباز، گفت: برویم آنجا، بعد از رسیدن به محل مورد نظر، یکی از بچهها، ما را به یک یخچال مخروبه هدایت کرد، درون یک گودال، اتاقی کاه گلی بود که زنی کنار آن لباس میشست. تختی نام شخصی را از آن زن پرسید و آن زن به اتاق اشاره کرد، وارد شدیم. داخل اتاق یک پلاس پهن بود و گوشه آن یکدست رختخواب فرسوده بود که جوان افلیجی در رختخواب خوابیده بود. تختی که ظاهراً او را قبلاً دیده بود و میشناخت، احوالش را پرسید، جوان گفت: وضع همین است که میبینید. با دیدن جوان افلیج و آن زن فوراً آنها را شناختم. چند وقت پیش روزنامهها جار و جنجال به راه انداخته بودند که یک دختر پرورشگاهی و بی سرپرست، میخواهد با یک جوان افلیج ازدواج کند. دستگاه حاکم که با به راه انداختن تبلیغات وسیع سعی میکرد، خود را انسان دوست نشان دهد، برای آنها مراسم عروسی پر خرجی بر پا کرده بودند و بعد از اینکه به اندازه کافی برای خودشان تبلیغ کردند، دیگر سراغ این زوج نرفتند. تختی پس از دلجویی از آن جوان، پاکتی را که مدیر کل راه آهن به او داده بود، بی آنکه حتی در آن را باز کرده باشد، به آن جوان افلیج داد و مدتی بعد هم برای آن جوان دکهای بر پا کرد تا محل درآمدی برای او و همسرش باشد.
محمدعلی خجستهپور ماههای آخر عمرش را در سفر به آمریکا برای دیدار با فرزندانش سپری کرد. در نوروز ۱۳۸۶ در حالی که یک ماه از درگذشت همسرش میگذشت، او نیز دیده از جهان فروبست و در آمریکا به خاک سپرده شد.