در آستانه سالروز حادثه هفتم تیرماه، پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر معظم انقلاب، خاطره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از چگونگی اطلاع‌یافتن از شهادت آیت‌الله بهشتی را که در مصاحبه‌ای در محل انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ 1365.4.1بیان شده است را منتشر کرد که در ادامه می‌خوانید:

یکباره این خبر را به من ندادند. من تدریجاً با ابعاد این قضیه آشنا شدم. یکی دو روز اوّل که به هوش آمده ‌بودم، کسی اجمالاً از وقوع یک انفجاری در حزب به من خبر داد، لکن من در شرایطی نبودم که درست درک ‌کنم که چی واقع شده. یعنی شاید حتی کاملاً به هوش نبودم، لکن یادم هست که چیزی به من گفته ‌شد بعد هم یادم رفت.

چون غالباً در حال شبیه حالات بعد از بی‌هوشی بودم؛ چون عمل‌های متعددی ‌انجام می‌گرفت و درد و اینها هم شدید بود. من اصرار می‌کردم که برای من ‌رادیو و روزنامه بیاورند و به بهانه‌های گوناگون نمی‌آوردند و مقصود این بود که من مطلع نشوم از حادثه؛ چون ‌افرادی که دوروبر من بودند بالاخره نمی‌توانستند در مقابل اصرارهای پی‌درپی من مقاومت کنند. مجبور ‌بودند قضیه را به من بگویند.

آن کسی که می‌توانست این قضیه را به من بگوید کسی غیر از آقای هاشمی نبود. یعنی می‌دانستند ‌به‌خاطر نحوه ارتباط ما با هم طبعاً ایشان می‌تواند به یک شکلی مسئله را به من ‌بگوید و همین کار را کردند. البته من توجه نداشتم. یک روز عصر آقای‌هاشمی و آقای‌حاج‌احمد آقا - فرزند ‌حضرت امام - آمدند پیش من و یکی از کسانی که دوروبر من بود با آنها مطرح کرد که فلانی رادیو ‌می‌خواهد و روزنامه می‌خواهد و ما مصلحت نمی‌دانیم؛ شما نظرتان چیه، اگر شما می‌گویید بدهیم.

‌اینجوری شروع کردند قضیه را. آقای هاشمی با آن بیان شیرین خودشان که همیشه مطالب را نرم و آرام و هضم‌شدنی مطرح می‌کنند ‌آنجا گفتند: نه به‌نظر من هیچ لزومی ندارد شما رادیو بیاورید. حالا خبرهای بیرون خیلی شیرین است، ‌خیلی مطلوب است که این هم روی تخت بیمارستان این خبرها را بشنود.

من اجمالاً فهمیدم که خبرهای ‌تلخی وجود دارد. گفتم چطور مگر؟ گفت خب همین دیگر، انفجار درست می‌کنند، بعضی‌ها شهید شدند، ‌بعضی‌ها مجروح شدند و به این ترتیب ایشان من را وارد حادثه کرد. من پرسیدم کی‌ها مثلاً شهید شدند، ‌کی‌ها مجروح شدند؟ ایشان گفت: مثلاً آقای بهشتی مجروح است.

من خیلی نگران شدم. شدیداً از ‌شنیدن اینکه آقای بهشتی حادثه‌ای دیده و مجروح شده، ناراحت شدم. پرسیدم که ایشان چیه وضعش؟ کجاست؟ چه جوری است؟ ایشان گفت که بیمارستان است و نه، نگرانی ‌هم ندارد. گفتم آخر در چه حدی است؟ ایشان گفت خب، مجروح است دیگر، ناراحت است.

من گفتم که ‌در مقایسه با من مثلاً بدتر از من است، بهتر از من است؟ می‌خواستم که ابعاد مسئله را بفهمم. ایشان ‌گفت همین‌جورهاست دیگر؛ حالا بی‌خود دنبال این قضایا تحقیق نمی‌خواهد بکنی، اجمالاً خبرهای بیرون ‌خیلی شیرین نیست، خیلی جالب نیست.

خب بله، بعضی‌ها هم شهید شدند و اینها. ایشان من را در نگرانی گذاشت و رفت. من فهمیدم که یک حادثه مهمی است که آقای بهشتی در آن ‌حادثه مجروح شده. به ایشان هم قبل از اینکه بروند گفتم، خواهش می‌کنم هر چه ممکن هست مراقبت ‌به‌خرج داده بشود، تمام امکانات پزشکی کشور بسیج بشود تا آقای بهشتی را هر جور هست زودتر نجات ‌بدهید و نگذارید که ایشان خدای نکرده برایش مسئله‌ای پیش بیاید. بعد که ایشان رفتند افرادی که دوروبر من بودند نمی‌دانستند که من چقدر خبر دارم و من از آنها به‌طور ‌آرام‌آرام مسئله را گرفتم. یعنی به‌قول معروف زیر زبانِ آن بچه‌هایی که دوروبر من بودند [را]خود من کشیدم و ‌فهمیدم که ایشان شهید شده‌اند.

کد خبر 175343
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سیاست داخلی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز