بیبی و کوچههای همیشه گچی یادتان هست؟ دیگر نه از آن کوچهها خبری هست نه از آن بازیها. چقدر هفتسنگ بازی میکردیم. ای کاش زندگی کاغذی بود، تا میزدیم آنگونه که میخواستیم. آن فرفرههای پلاستیکی که یک نخ داشت میکشیدیم میرفت هوا یادتان هست؟ دوران خیلی خوبی بود؛ با کمترین امکانات بیشترین لذت را میبردیم، یاد فرفرههای کاغذی به خیر. بازیهای آن دوران، هم فکری بود و هم سالم. منچ، مارپله، اسم فامیل و. . . یادهمه این شادیها به خیر. یادتان هست بچه که بودیم وقتی ما را به پارک میبردند، چنان مظلومانه به میله تاب کنار تاب میچسبیدیم و ملتمسانه به کسی که سوار تاب بود نگاه میکردیم که مثلا دلش بسوزد و پیاده شود تا ما بتوانیم سوار شویم؟ اینها نجواهای کودکانی بود که دیگر جوان نیستند اما با دیدن این غرفهها به یاد کودکیهایشان افتادهاند. یادش به خیر کودکیهایمان...
چند روزی است که بوستان رازی یکی از ریههای تنفسی پایتخت خود را برای شبنشینیهای تابستانه بزرگترین جشنواره شهری برای شهروندان این منطقه در محوطه 40هکتاری این بوستان مهیا کرده است. طعم شیرین تفریح و نشاط و تجربه دل انگیز بازیهای سنتی در غرفههای مختلف، مردم این منطقه را به این بوستان میکشاند.حضور 32غرفه و 16رشته ورزشی مهیج و جذاب در این جشنواره فرصتی است برای بهرهمندی خانوادهها از تابستان و اوقات فراغت فرزندانشان در این جشنواره بزرگ ورزشی.جشنواره تفریحات ورزشی اوقات فراغت تابستانه به شکل دهکده ورزشی در بوستان رازی طراحی شده و اغلب رشتههای ورزشی ازجمله ورزشهای محلی را در بر میگیرد.هنوز وارد پارک نشده ام که بوی نم چمنها عطر خوش زندگی را در ذهنم تداعی میکند. مجسمه جلوی در ورودی پارک نظرم را بهخود جلب میکند؛ دو کودک که بسیار صمیمی در کنار یکدیگر ایستادهاند؛ یکی از آنها توپی در دست دارد و آن یکی کتابی را زیر بغل زده است و به میهمانان این یک هفته پارک لبخند می زند و شاید به رسم میهمان نوازی خوشامدگویی میگویند.با لبخندی بر لب وارد محوطه پارک میشوم. نخستین چیزی که برایم بسیار جالب و جذاب است وجود کودکانی است که در پارک بازی میکنند. چهرههای معصوم و کودکانه آنان مرا به یاد روزهای رفته میاندازد و حسرت کودکی ای که دیگر با من نیست.
ای کاش برای تمام سال باشد
همینطور که جلو میروم به اطرافم نگاه میکنم. کودکی نظرم را بهخود جلب میکند. با او همصحبت میشوم. نامش ابوالفضل است. هشت ساله است و برای تمرین فوتبال به پارک آمده است. از او در رابطه با جشنواره تفریحات ورزشی سؤال میکنم. جشنواره امسال را بسیار خوب توصیف میکند. همانطور که با توپش بازی میکند، میگوید: ورزش باعث شادی من میشود و به من روحیه میدهد. با کلام شیرین کودکانه میگوید: ورزش برای بدن خوب و مفید است. خودش میگوید که در بیشتر مسابقات این جشنواره شرکت کرده است.از او جدا میشوم. پیشتر که میروم غرفههای جشنواره نزدیکتر میشوند. به سمت یکی از غرفههای میروم و با مسئول غرفه بدمینتون همکلام میشوم. او خود را خانم ناصری معرفی میکند. او معتقد است که این جشنواره نباید مقطعی برگزار شود بلکه باید در تمام طول سال چنین برنامههایی در تهران اجرا شود. ناصری در ادامه میگوید: جوانان ما نیازمند این هستند که اوقات فراغتشان مدیریت شود. وی این اقدام شهرداری را قابل تقدیر میداند و ادامه میدهد: کار شهرداری بسیار سنگین است، به این دلیل که باید برای شهروندانی که برای اوقات فراغت و بعد از کار روزانه به پارک مراجعه میکنند برنامهریزی کند تا آنها بتوانند اوقات خوبی را در این پارکها بگذرانند.در گوشه دیگری از پارک، مهدی مشغول بازی بدمینتون است. نزدیک دو سال است که در این جشنوارهها شرکت میکند. او جشنواره امسال را بهتر از پارسال میداند.با نگاه معصوم و کودکانهاش میگوید: ناراحت هستم چون این جشنواره تا چند روز دیگر تمام میشود. او از مسئولین میخواهد که این جشنوارهها را بیشتر برگزار کنند.
ورزش باید همگانی شود
در بوستان رازی قدم میزنم. غرفههایی بهصورت ردیفی در کنار هم قرار دارند. از کنار غرفهها که میگذرم نگاهی به داخل غرفهها میاندازم. در غرفه کارگاه آموزشی کارآفرینی در ورزش، جملهای روی یک بنر نظرم را بهخود جلب میکند. نوشته شده است: «کارآفرینان متولد نمیشوند، ساخته میشوند». محمدی مسئول غرفه معتقد است که ورزش باید همگانی شود زیرا ورزش ضرورت و نیاز انسان است.همانطورکه درپارک و درمیان غرفهها سرک میکشم با پسری حدودا 10ساله که دوچرخه سواری میکند همکلام میشوم. او خود را امیرمحمد معرفی میکند. ساکن شهرک اندیشه است اما برای شرکت در جشنواره ورزش به همراه خانوادهاش به پارک رازی آمده است. امیرمحمد در مورد جشنواره میگوید که برای نخستینبار است که در این جشنواره شرکت میکند و گلایه میکند از اینکه در شهرک اندیشه چنین برنامههایی اجرا نمیشود.
مکانی برای شهروندان جنوب
به غرفه تفریحات ورزشی بانوان نزدیک میشوم و با خانم سلطانی به گفتوگو مینشینم. وی خانهدار است و هر روز پسر و دخترکوچکش را برای شرکت در این جشنواره به پارک میآورد. سلطانی در اینباره میگوید: امسال جشنواره نسبت به سال قبل کاملتر است. وی در ادامه میگوید: افرادی که به این پارک مراجعه میکنند غالبا افراد کم برخوردار جامعه هستند؛ بنابراین برای تغییر روحیه آنها برگزاری چنین جشنوارههایی بسیار مناسب است. وی با اشاره به اینکه ورزش برای سلامتی جامعه بسیار خوب است ادامه میدهد: ورزش به انسان آرامش میدهد. سلطانی به تأثیر چنین جشنوارههایی بر روحیه مردم اشاره میکند و میگوید: من کسانی را دیدهام که با چهره عبوس به این پارک میآیند، اما با حضور در غرفه خنده، با چهرهای شاداب و خندان از پارک خارج میشوند. وی به تأثیر ورزش در زندگی افراد اشاره میکند و در ادامه میگوید: ورزش باعث نشاط انسانها میشود و شاید بتوان گفت که یکی از داروهایی است که باعث حفظ سلامتی انسان میشود.
از مردم عادی تا عضو تیم ملی
هنوز حرفمان تمام نشده که خانمی تقریبا 45ساله که روی ویلچر نشسته است از کنارم میگذرد. برای ثبت نام به محل غرفه پینگ پنگ آمده. با او همصحبت میشوم. او خود را مریم یوسفی مدیر انجمن معلولان سرای محله عباسی و عضو تیم ملی تنیس رویمیز ایران معرفی میکند. خانم یوسفی در رشتههای دوومیدانی، پرتاب دیسک، نیزه و شنا مقامهای بسیاری کسب کرده است. واقعا جای مباهات دارد در کنار کسی باشم که به تعبیری ناتوان جسمی محسوب میشود اما از خیلی آدمها کیلومترها جلوتر است. وی برگزاری چنین جشنوارههایی را مثبت ارزیابی میکند و در ادامه میگوید: ورزش باعث میشود از منزوی بودن درآیم. یوسفی جشنواره امسال را بهتر از پارسال خوانده و میگوید: ورزش یکی از برنامههای زندگی محسوب میشود. اگر مردم ورزش کنند و در این کار استمرار داشته باشند زندگی آنان سراسر شادی خواهد شد. مدتی از دور او را نظاره میکنم. زمانی که راکت را در دست گرفته و با قدرت بازی میکند در دلم دوباره تحسینش میکنم.در غرقه تفریحات و سرگرمی جمعیتی از جوانان را میبینم که مشتاقانه از مسئول غرفه سؤال میکنند که آیا امروز مسابقه محلی هولاکو برگزار میشود؟ به سمت غرفه میروم. برای آنکه بدانم آیا هر روز استقبال اینگونه است با خانم سلیمانی به گفتوگو مینشینم. شوق عجیبی برای کار دارد. از او در رابطه با استقبال شهروندان و اینکه چه گروه سنیای در مسابقات شرکت میکنند میپرسم. پاسخ میدهد: گروه سنیای که در این مسابقات شرکت میکنند اکثرا جوان هستند اما از کودک ششساله تا مادر 50ساله نیز در مسابقه محلی هولاکو شرکت میکنند و حتی برنده هم میشوند.وی در رابطه با برگزاری جشنواره تفریحات ورزشی میگوید: همین که لبخند را بر لبان کودکی میبینم تمامی خستگی از تنم بهدرمیشود. دیدن حضور دستهجمعی خانوادهها و شوق و ذوق کودکان برای بازی در این جشنواره بسیار لذتبخش است. خانم سلطانی با هیجان خاصی به سؤالاتم پاسخ میدهد، گویا کودکان را به مانند فرزندان خود تصور میکند و با همان عشق و علاقه از آنان صحبت میکند.
نذر هم نذر فرهنگی
نسیم خنکی وزیدن گرفته است. کمکم هوا رو به تاریکی میرود. صدای رادیو جشنواره که آهنگهای شاد و ورزشی مینوازد بر لذت این تفریحات میافزاید. با شنیدن فریادهای پر از شادی کودکان به یاد کودکیهای از دسترفته خود میافتم که چگونه در گذر زمان گم شدهاند.کمی جلوتر صدای هیاهوی عجیبی میآید. به سمت غرفه میروم و دختران و مادرانی را میبینم که مشغول بازی فوتبال دستی هستند. فریادهای کودکانه آنان و لذت بردن از ورزش برای من که نظارهگر آنان هستیم خوشحالکننده است.هیاهوی کودکان فضا را پر کرده است. سردر یکی از غرفهها برایم بسیار جالب است. نوشته شده: «نذر فرهنگی». در گوشهای دیگر از غرفه نوشته شده: «فرهنگ نذر یعنی فرهنگ با هم و برای هم بودن با نیت الهی». خانم ذوالفقاری در رابطه با نذر فرهنگی میگوید: از پزشک جامعه گرفته تا معلمین و هنرمندان در این نذر فرهنگی شرکت کرده و بدون هیچ چشمداشتی به افراد بیبضاعت خدمات ارائه میکنند و در واقع برای خود باقیات صالحاتی بهجا میگذارند. دختر 21سالهای را میبینم که ثبت نام میکند برای آنکه به کودکان بیبضاعت تدریس کند.از پارک که خارج میشوم انرژی برای زندگی در من دو چندان میشود. به مجسمه آن دو کودک مینگرم هنوز لبخند بر لبانشان جاری است.