شهری برای زندگی مناسب است که در آن آسایش (امنیت و رفاه) وجود داشته باشد.» رفاه اجتماعی بهصورت عام به معنی رفع نیازهای اساسی یک انسان است و هدف اصلی آن حل معضل فقر است نه حذف فقیر و نیازمند. «رفاه اجتماعی یا نبود آن چقدر در جامعه و بر افراد آن تأثیرگذار بوده؟»؛این پرسشی است که در این نوشتارسعی شده به آن پاسخ دهیم.
تا چندین دهه پیش، خبری از رفاه و رژیم رفاهی نبود. در آن دوره حل مشکلات و مسائل و حتی رفع نیازها بهواسطه گروهها و نهادهایی مثل مذهب و آیینهای ملی انجام میشد. در واقع تجربه تاریخی انسانها درخصوص پاسخگویی به نیازها، نوعی نظام رفاهی را پایهریزی کرده بود. این نوع نظام رفاهی که به عناوین مختلف در قالب هدیه، یاکمک هنگام تولد، عروسی، ازدواج، فوت و... رنگ میگرفت مبتنی بر سیستم توزیع ثروت و کمکهای اجتماعی غیررسمی بود و روح این نظام رفاهی بر پایه دوستی، پیوند اجتماعی، مبادله عواطف و همبستگی شکل میگرفت.
در نظام اجتماعی آن دوره، پول وجود نداشت و چیزی اندازهگیری نمیشد. کالاهایی که عنوان هدیه بهخود میگرفت کمیتپذیر نبود و اینگونه فعالیتها براساس قوانین نوشته شده یا در چارچوب الزام، اجبار و منطق قانونی گنجانده نمیشد اما وقتی در جاده تاریخ رو به جلو حرکت میکنیم و به امروز میرسیم، متوجه میشویم که نظام اجتماعی مبتنی بر هدیه به نظام مبتنی بر مبادله تحول پیدا میکند و مفهوم هدیه، به مجموعه کوچکی از روابط نمادین و آیینی محدود میشود. حتی تا قبل از انقلاب نیز رفاه، اقدامات متفرق خیریه و تعاونیهای ابتدایی را دربرمیگرفت که در قالب همیاری، دگریاری و کمک به همنوع و برای تأمین نیازهای اولیه خانوادهها و گروههای محلی انجام میگرفت اما با گذشت سالها و پیدایش روابط تولیدی با حاکمیت بازار و ایجاد شرایط کاری در کارخانهها موضوع بیمههای اجتماعی با ابعاد حمایتی و جبرانی وسیع مطرح شد تا آثار اقتصادی تمام کاستیهای گذشته را جبران کند.
رفاه یا ضدرفاه؛ مسئله این است
تعریفی که سازمان ملل از رفاه اجتماعی ارائه کرده است دامنه وسیعی از فعالیتها و برنامههایی را دربرمیگیرد که تحت نظارت و با کمک دولت برای بهزیستی افراد و جامعه انجام میشود. اما تعریفی که در جامعه ما و برای شهروندان این جامعه صدق میکند درواقع قابلیت دسترسی به مسکن مناسب، شغل مناسب، درآمدی که نیاز انسان را برآورده کند، پوشاک مناسب، بهداشت و آسایش از بابت هزینههای بیماری و رفع نیازهای اساسی مردم است. با توجه به این تعریف، مهمترین شاخصهای کمی و کیفیای که رفاه اجتماعی آنها را دربرمیگیرد شامل اشتغال کامل، درآمد سرانه، نوآوری و خلاقیت، نرخ پایین رشد جمعیت، نرخ پایین مرگومیر کودکان، هزینههای بهداشت و درمان، وجود کالاهای ضروری برای همه، نرخ مشارکت در عرصههای اجتماعی، نرخ پوشش بیمههای درمانی و بازنشستگی، آزادی انتخاب یک جامعه، آرمانهای نوسازی، اراده سیاسی، عزت نفس و ثبات و امنیت اجتماعی است.
جامعه شناسان معتقدند رفاه به این معنا نیست که همه امکانات یک زندگی به راحتی برای افراد جامعه تهیه شود. این نهتنها وظیفه دولت نیست بلکه وظیفه هیچ نهاد دیگری هم نیست. هرکسی برای آسوده زندگی کردن باید تلاش کند. در تعریف رفاه اجتماعی، رفع نیازهای اساسی در سطح بالا به هیچ وجه مدنظر نیست بلکه تنها در سطح معمولی، یعنی در سطحی که فرد احساس کند میتواند برای ادامه زندگی، برای فردا امید داشته باشد مورد نظر است. رفاه اجتماعی بیش از این خواستن، توان و تلاش افراد جامعه را میطلبد. وظیفه دولت این است که شرایط رفع نیازهای اساسی مردم در سطحی معمولی را فراهم کند اما به شرطی که هر شهروندی نیز مسئولیت شهروندیاش که پرداخت بموقع مالیات است را به کمال بداند و اجرا کند چراکه پرداخت بموقع مالیات یعنی ایجاد رفاه جامعه.
دکتر حسین ذوقی، جامعهشناس و استاد دانشگاه، رفاه اجتماعی را نقطه مقابل ضدرفاه میداند و در توضیح رفاه اجتماعی در وهله اول به تعریف ضدرفاه میپردازد؛ «ضدرفاه که جامعهشناسان نامش را «شرایط سخت» گذاشتهاند شرایطی است که در آن پیدا کردن حداقل غذا، مسکن و بهداشت، مشکل و حتی امکانپذیر نباشد. در واقع برای تأمین این نیازهای اساسی نهتنها مجبوریم تمام درآمدمان را مصرف کنیم بلکه حتی چیزی که تهیه میکنیم بدون کیفیت و از حداقل نیز پایینتر است. با فاکتور گرفتن از بسیاری عوامل و استدلالها، شرایط سخت بستر مناسبی است که در آن بذر تبهکاری و ناهنجاریهای اجتماعی پاشیده میشود. این بذر در این بستر مناسب در کوتاهترین زمان رشد میکند و درصورت نداشتن برنامه مدون برای کنترل اینگونه مشکلات اجتماعی، آسیبهای فراوانی به جامعه و اعضای آن وارد میکند. شرایط سخت علاوه بر اینکه باعث افزایش بزهکاریهای اجتماعی میشود مانعی اساسی و محکم نیز در مقابل توسعه اقتصادی است.
این موضوع، به این معنا نیست که در شرایط رفاه اجتماعی، تبهکاری و نابهنجاری وجود ندارد بلکه در شرایط سخت این ناهنجاریها بیشتر میشوند. شرایط سخت، حالتی برای روح و روان آدمی بهوجود میآورد که تفکر بیعدالتی و حق و ناحق شدن، حتی درصورت واقعی نبودن این مسئله، در افراد ایجاد میشود؛ بهعبارت سادهتر، امکان بدبین شدن افراد در شرایط سخت بیشتر است و اعتماد اجتماعی آنان به حداقل میرسد. حتی شاید مقصر اصلی در عدمدسترسی به رفاه نسبی اقتصادی و اجتماعی، خود فرد باشد اما از آنجا که کمتر کسی در شرایط سخت خود را مقصر میداند، تمام تقصیرها به گردن دولت و برنامهریزیهای غلط میافتد. در حقیقت شرایط سخت فقط توسط یک فرد یا برخی اعضای جامعه یا دولتها و برنامهریزیهای غلطشان ایجاد نمیشود بلکه محصول شرایط سخت است. علاوه بر عوامل یادشده تاحد زیادی این شرایط میتواند توسط برخی اعضای جامعه فراهم شود که از تخصص لازم برای اجرای صحیح برنامههای مدون شده برخوردار نیستند».
وقتی ذهنیت رفاه نباشد، عینیت هیچ کاره است
سالهاست که دامنه رفاه از اقدامات خیرخواهانه فردی فراتر رفته است و بهعنوان حق فردی برای یکایک شهروندان جامعه به شمار میآید. رفاه اجتماعی که دیگر بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی خوانده میشود، مقوله تأمیناجتماعی را وارد نظامهای دولتی و عمومیکشورها کرده و تکلیفی الزامی برای دولتها ایجاد کرده است. نظام تأمین اجتماعی که توسط یک نهاد دولتی عمومی یا مستقل اداره میشود، حقوق مشخصی برای افراد و تکالیف معینی برای نهادهای دولتی، عمومی و مستقل درنظر گرفته است. این نظام از یک طرف فرد و خانواده را در برابر مشکلات اجتماعی و اقتصادی مثل قطع یا کاهش درآمد که به دلایل پیری، بیکاری، بازنشستگی، از کارافتادگی، در راه ماندگی، بیماری، مرگ و... ایجاد میشود، تضمین میکند و از طرف دیگر تلاش میکند تا با فراهم کردن خدماتی مثل اعطای کمک هزینه برای درمان، مسکن، ازدواج و... سطح رفاه فرد و خانواده را بالا ببرد.
دکتر حامد محمدی کنگرانی، روانپزشک، زنده نگه داشتن امید در مردم را اصلی مهم برای ایجاد رفاه اجتماعی میداند و در توضیح آن میگوید: «بخشی از اصل رفاه اجتماعی، در بهوجود آمدن ذهنیت رفاه اجتماعی در مردم است. وقتی ذهنیت رفاه اجتماعی امکانپذیر است که امید زنده بودن حتی با حداقلها نیز ایجاد شود. حال اگر ذهنیت رفاه در مردم ایجاد نشود، کاری از دست عینیت بر نمیآید؛ یعنی حتی وقتی عینیت رفاه در جامعه وجود داشته باشد ولی ذهنیت، جامعهای محروم را برای فرد ترسیم کند، رفاه اجتماعی اتفاق نیفتاده است». وی میگوید: «رفاه اجتماعی را تنها نیازهای مادی برآورده نمیکند. شادابی یکی از نیازهای اساسی است که انسانها به آن نیاز دارند. این شادابی ممکن است از خوردن یک بستنی حاصل شود یا خرید یک منزل گران قیمت در بهترین نقطه تهران. شادابی یعنی آرامش خیال و اطمینانی که از برنامهریزی برای آینده زندگی افراد حاصل میشود. شادابی بستر مناسبی است که جامعه و دولترفاه میتوانند با کمترین هزینه اما با بیشترین ثمره برای تمام مراحل زندگی شهروندان تدارک ببینند. بنابراین تأمین مادی شادابی در جامعه، مهمترین وظیفه دولت رفاه محسوب میشود. شخصی که از امنیت شغلی، درآمد کافی، مسکن و بهداشت مناسب برخوردار باشد مسلماً شادابیاش را از دست نخواهد داد.
تفاوتهای رفتاری بین فردی که شغل مناسب و درآمدی کافی دارد با کسی که بیکار است و هیچ درآمدی ندارد یا درآمد کمی دارد کاملاً واضح و مشخص است. بارزترین تفاوت رفتاری این دو نفر این است که اولی قانونمدار و دومی قانونشکن است. اگر دولت رفاه نتواند این پشتیبانی را از شادابی جامعه داشته باشد مسلماً نمیتواند هیچ سیاست اجتماعیای را پیاده کند». دکتر محمدی صحبتهای خود را اینطور به پایان میرساند: «تأمین بهمعنای پیشآگاهی از این موضوع است که اوضاع و احوال یک فرد در آینده نزدیک دستخوش نابسامانی نخواهد شد. شاید در این مرحله فرد احساس رفاه بکند چراکه هم شغل مناسبی دارد و هم درآمد کافی، مسکن مناسب و از لحاظ بهداشتی هم دچار بحران مالی نخواهد شد. این فرد شاید بتواند با برنامهریزی و صرفهجویی نیز برای خود خودرویی خریداری کند و از رفاه بیشتری برخوردار شود. درواقع مزیت اصلی رفاه در اندازهگیری آسان و سهلالوصول بودن آن است. در این مرحله حتی از نیازهای اساسی افراد میگذریم و به مرحله ترجیحات آنها میرسیم. من ترجیح میدهم که با پولم خودرو نخرم بلکه سهام خریده و با سود آن خودروی مدل بالاتر بخرم یا یک خودروی ارزانقیمت بخرم و در کنار آن تابلویی زیبا برای منزلم تهیه کنم. ترجیحات، مفهومی محدود و فردی است. وقتی به مرحله ترجیحات میرسیم یعنی اینکه از مرحله نیازهای اساسی گذر کردهایم که این موضوع میتواند بهمعنای واقعی میزان رفاه شخص را نشان دهد».