در کشور تنها یک سازمان بیمهگر وجود دارد که تمامی کارگران میبایست از مزایای بیمه آن استفاده کنند. سازمان تأمین اجتماعی برای کارگران کشور، آش کشک خاله است که خواسته یا ناخواسته باید به آن بپیوندند. این سازمان از همین آش کشک خاله بودن برای خودش قبا میدوزد و هر آنچه را که میخواهد بهعنوان قوانین تأمین اجتماعی به کارگران و کارفرماها تحمیل میکند.
شهر که خالی باشد و در میدان که رقیب نباشد، یک سازمان بیمهگر میتواند تنها به دلیل شرایط حاکم بر بازار بیمه کشور تا آنجا که در توان دارد یکهتازی کند البته سازمان تأمین اجتماعی بهخوبی از عهده انجام این کار برمیآید.
مدیران این سازمان بهخوبی میدانند که کارگران و کارفرمایان راه دیگری برای ادامه بیمهپردازی ندارند و در هر شرایطی ناچارند که از قوانین این سازمان تبعیت کنند. عملکرد سازمان تأمین اجتماعی به این میماند که از ضعف و ناتوانی گروهی خبر داشته باشد و بداند که از این زاویه میتواند ضربههای محکمی را به حریف وارد کند و حریف را یارای مقابله نیست و ناچار به تحمل است.
مثال بارز انجام این کار از سوی مدیران سازمان تأمین اجتماعی، اجرای طرحی موسوم به اصلاح قانون تأمین اجتماعی است که عملا به جای اصلاح، دست به تغییر قانون زدهاند و در این تغییرات تا آنجا که توانستهاند بر منافع سازمان پافشاری کردهاند و کارگر را تا آنجا که میشده تحت فشار قرار دادهاند.
محکمترین دلیل بر این گفته، افزایش دو درصدی حق بیمه کارگران است. آنچه در اصلاحیه قانون تأمین اجتماعی نوشته شده حاکی از آن است که سهم حق بیمه پرداختی کارگران از هفت درصد به 9درصد افزایش پیدا کند؛ یعنی عملا کارگران باید بار بیشتری را در پرداخت حق بیمه به دوش بکشند و عجب که در برابر این بار اضافه هیچ مزایایی هم دراختیارشان قرار نمیگیرد.
یکهتاز بودن برای سازمان تأمین اجتماعی امتیاز بسیار خوبی است. اگر میدان این همه خالی نبود و یک سازمان بیمهگر دیگر هم وجود داشت شاید کارگران بیدرنگ سوابقشان را از سازمان تأمین اجتماعی میگرفتند و تحت پوشش صندوقی قرار میگرفتند که مزایای بهتری برایشان درنظر گرفته باشد و حق و حقوقشان را در حد و اندازهای قابلقبول رعایت کند.