البته شکی نیست که خارجی مذکور باید یا اروپایی باشد یا آمریکایی یا ژاپنی... . به هر حال تمجید یک جهانسومی از این «ما» که دوست داریم از دوربین «آنان» بشناسیمش، چندان شوری به دل نمیافکند. به امید گدایی اندکی تمجید-( یا چه بسا تشکر!) در هر مصاحبه به مترجم سپرده میشود از مصاحبهشونده بپرسد از ایران چه میداند؟ آیا میداند در ایران صف به صف خواننده و طرفدار دارد؟ بعضی هم هوش صرف میکنند و این وسواس فرهنگی را لو نمیدهند و مقاومت میکنند تا چیزی از این دست نپرسند. اما دکتروف سر صحبت را خودش باز کرد:
«میشود یک نسخه از ترجمه کتابهایم به فارسی را برایم بفرستید؟ حاضرم پولش را هم بدهم.»
بر پیشانی مصاحبه کننده ایرانی باید عرق شرم نشسته باشد وقتی نویسنده رمانهای «رگتایم» و «بیلی بتگیت»، این جمله را گفته است. دکتروف مثل بسیاری دیگر، از انتشار بیاجازه آثارش در ایران همچون یک دستبرد یاد میکند. او با شرمسار کردن مخاطبش نشان میدهد آنچه او را آزرده، سهم مالیاش نیست، بلکه رعایت نکردن حق است از جانب مردمی که درباره رعایت حق و حقوق بسیار سخن میگویند. او پس از پاسخ دادن به آخرین سؤال، خودش پیشدستی کرده که: «میشود چیزی اضافه کنم درباره کپیرایت؟
حتماً. بفرمایید.
میخواهم انتقادی کنم از دولت ایران بهخاطر نپیوستن به «کنوانسیون بینالمللی حقمولف». میخواهم از دولت ایران که میدانم دولتی مذهبی است، بپرسم دین شما در این باره چه میگوید؟ مسلما آن را تقبیح میکند. این سؤال را از وزارت فرهنگی میپرسم که اجازه نشر میدهد به کتابهایی که بدون اجازه حق مولف منتشر میشوند.»
بخواهیم یا نخواهیم قطاری از ناشران، نویسندگان، فیلمسازان، آهنگسازان، نمایشنامهنویسان، گرافیستها، حتی تولیدکنندگان بستهبندیهای موادغذایی، وقتی نام ایران را میشنوند یاد زمانی میافتند که احساس کردهاند حقی از آنان ضایع شده است، زیرا «ایران و ایرانیان کپیرایت را رعایت نمیکنند». پیوستن به قانون جهانی کپیرایت البته تصور خوفناکی از افزایش قیمت تمام محصولات فرهنگی و غیرفرهنگی را نیز ایجاد میکند. اما نباید از یاد برد تخفیفی که در خرید ارزانتر فرهنگ و ایده عاید شده، بهرهبرداری غیراخلاقیای است که گاه ممکن است چنین به طعنه آن را یادآوری کنند.
این که خریدار ایرانی باید مبلغ بیشتری برای استفاده از محصولات فرهنگی چون کتاب بپردازد تنها یکسوی ماجراست. سوی دیگر نویسنده و مولف ایرانی نشسته است که درآمدش هیچ تناسبی با ارزش و میزان فعالیتش ندارد. بالاتر رفتن هزینه ترجمه نهتنها غربالی طبیعی برای بالا کشیدن مترجمان قابلتر ایجاد میکند، ارج و قرب مولف فارسیزبان را نیز (اگر بیشتر نکند) روشن خواهد کرد.
بیشک پس از پیوستن به قانون کپیرایت، اقتصاد فرهنگی توفانی موقتی را تجربه خواهد کرد. اما برای فرهنگ و هنری که اقتصادش گرفتار رکود و وابستگی دولتی است، این تلاطم در آخر بیشتر زاینده خواهد بود تا خطرناک. فارغ از سود اخلاقی که از پیوستن به کپیرایت عاید این فرهنگ میشود، چرخه کار و اقتصاد نیز پس از تحمل شوک اولیه پذیرش این مسئولیت اخلاقی و اقتصادی، چرخشی زاینده و پویا را آغاز خواهد کرد.
وقتی سرمایهگذار فرهنگی (حتی اگر تلویزیون باشد) بدون پرداخت هیچ هزینهای میتواند یک تالیف خارجی را کپی کند و برای بهرهبرداری از تالیف ایرانی ناگزیر است هزینه بپردازد، بدون شک راه سودآورتر را برمیگزیند و راه بر رشد ایده و ایدهپرداز ایرانی برای همیشه بسته میشود. اما وقتی کپیبرداری رایگان از ایده خارجی پای او را به دادگاههایی با جریمههای سنگین بکشد، وقتی درهرحال خود را ملزم به رعایت حق مولف (چه ایرانی چه خارجی) ببیند، آنگاه ترجیح خواهد داد به جای پرداختن مبالغ گزافتر برای بهرهبرداری از اندیشه و ایده وارداتی، سود بیشتر را از طریق تقویت تالیف و ایدهپردازی داخلی بهدست آورد و به جای حذف مولف و طراح ایرانی، او را تقویت و به عرصه رقابت جهانی دعوت کند. سود اخلاقی همیشه معادل ضرر مادی نیست اگر به انذار اخلاقی دکتروف بیتوجهیم، به سود حاصل از تقویت تالیف ایرانی که میتوانیم توجه کنیم! وقتی از تالیف دیگران بهرهمیبریم باید شرافت اخلاقی و مسئولیتپذیری عملی آن را بیابیم که بگوییم: «حاضرم پولش را بدهم!».