حمیدرضا صفری: اتفاقی که در کشورهای توسعه‌یافته در صنعت نشر و چاپ کتاب باعث رونق و ایجاد یک چرخه مشخص بین نویسنده، مترجم، ناشر و در نهایت مخاطب می‌افتد همه می‌دانند و ما هم خوب می‌دانیم که رعایت یک قانون نه‌چندان قدیمی به نام کپی‌رایت است.

کپی رایت

از نظر بسیاری از نویسنده‌ها باید مانند منشور حقوق بشر این قانون را توسعه داد و برایش در کشورهای توسعه نیافته مبارزه کرد چرا که هستند کشورهایی که پیشینه ادبی یا هنری خوب و عمیقی دارند ولی خب برای این قانون چندان سر و دست نمی‌شکنند؛هر چند ظاهرا به لحاظ حقوقی، مترجمی که یک اثر ادبی را بدون اجازه مولف ترجمه و منتشر کند چنانچه در کشوری زندگی کند که به این قانون پایبند نیست، هیچ‌گونه جرمی مرتکب نشده است و مولف عزیز و بیچاره دستش به هیچ‌چیز جز مصاحبه و نهایتا افشاگری بند نیست که خب اینگونه کارها هم تأثیر چندانی بر مترجم یا ناشر یا دست آخر بر سیستم فرهنگی کشوری که تابع اینگونه قوانین نیست، ندارد. (به خاطر بیاوریم داستان سایمون کوپر و عادل فردوسی‌پور و کتاب فوتبال علیه دشمن را).

شاید مترجمی که این کار را به‌راحتی و با وجدان آسوده انجام می‌دهد پیش خود می‌اندیشد که فلان نویسنده آمریکایی که سالانه میلیون‌ها نسخه از همین کتاب را در دنیا می‌فروشد چه تأثیری از کار من می‌گیرد؟- هیچ! شاید واقعا هیچ تأثیری نداشته باشد؛ به‌عنوان مثال جی‌دی‌سلینجر که همه کتابخوان‌ها و رمان‌خوان‌ها با او حتما روزهای خوبی را گذرانده‌اند و مترجمان زیادی هم حتما برای ترجمه آثارش سر و دست خود که نه، حتی دیگران را می‌شکنند، به کجایش ممکن است بر بخورد که فلان مترجم حالا نهایتا 2000نسخه از فلان رمانش را بدون کسب اجازه ترجمه کند؟ همه ما در اینجا می‌‌گوییم هیچ کجایش! و به‌راحتی از کنار مسئله می‌گذریم اما به‌خاطر همین خلأ قانونی که در بالا ذکر شد باید به این نتیجه رسید که قانون کپی‌رایت بیشتر از اینکه یک قانون حقوقی باشد یک مسئله انسانی است و این خلأ را می‌توان یک حفره سیاه انسانی نامید. هستند مترجمانی در همین کشور خودمان که با ارتباط‌گیری و رفاقت و لابی با مثلا مدیر برنامه‌های فلان نویسنده اجازه معنوی و انسانی را از صاحب اثر کسب و حداقل با وجدانی آسوده مخاطبان را سرگرم می‌کنند! یعنی که قضیه رفاقتی حل و فصل می‌شود.

اما آسیب‌شناسی این مسئله در کشور خودمان، حادتر از این بحث‌هاست. زیرا ماجرا به بنیان‌های ادبی و فرهنگی ما ممکن است لطمه بزند. همانطور که در بالا گفته شد قانون کپی‌رایت باعث ایجاد چرخه تولید اثر و در نهایت رخ دادن یک سطح کیفی مشخص در حیطه ترجمه و نشر می‌شود. به این صورت که به‌دلیل پرداخت یک مبلغ مشخص و نهایی به نویسنده، سطح ترجمه با توجه به سطح نویسنده تعیین شود. به این معنی که نویسنده این حق را دارد که مترجمانی را انتخاب کند که توان ارائه سطح کیفی و کمی اثر او را دارند و همین امر به‌دلیل ایجاد یک فضای رقابتی بین مترجمان یک کشور که تابع قانون کپی‌رایت هستند باعث ارتقای سطح ترجمه در آن کشور می‌شود که باز هم همین امر فضای فرهنگی و ارتباطات فرهنگی بین کشورها را باعث می‌شود که نتیجه این می‌شود که رعایت قانون کپی‌رایت، دلیل ارتقای فضای فرهنگی یک کشور است.

اما این اتفاق در کشوری مانند ایران با پیشینه فرهنگی مشخص به چه صورت در حال افتادن است؟ این فضای رقابتی بین مترجمان وجود دارد و هر کس که کمی با کتاب آشنا باشد شاهد این اتفاق است که چه کتاب‌های خوب و جدیدی ترجمه می‌شود و خب به راحتی به ناشر سپرده می‌شود و ناشر هم کمی با تقلا آن را چاپ می‌کند... به‌هر حال چاپ می‌کند! اما این فضای رقابتی به چه سطحی از کیفیت و کمیت ماجرا ختم می‌شود؟

همه ما می‌دانیم و شاید به روی خودمان نیاوریم! نتیجه اینکه دلیل رخ دادن فضای رقابت بین مترجمان (خصوصا مترجمان جوان)، عدم‌رعایت قانون کپی‌رایت است و خدا نکند که فلان نویسنده در فلان کشور یک جایزه ناشناس بگیرد و ما با ابزار اینترنت از آن مطلع شویم و باز با همان ابزار خوب و عالی آن را دانلود کرده و شاید با کمک یک نرم‌افزار عجیب به ترجمه‌اش بشتابیم و سریعا با نخستین آشنایی که داریم در زمینه چاپ قرارداد ببندیم و خرج دو یا سه ماه‌مان را در بیاوریم! و آن نویسنده عزیز در حال تالیف اثر بعدی‌اش است که مترجمی در حال بالا رفتن از دیوار اثر اوست!

شاید خیلی‌ها بگویند که رعایت قانون کپی‌رایت این چراغ
رو به خاموشی را شاید به تاریکی بکشاند و کتابخوان‌ها توان خرید کتاب با رعایت شدن این قانون را ندارند! اما من می‌گویم مشکل از ریشه است.

 

کد خبر 178508

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز