فردی که به نظر میرسد یکی از فعالان اقتصادی موفق سینمای اینروزها باشد ولی حتی این تهیهکننده باهوش هم الان فیلم بلاتکلیف دارد و ترجیح میدهد در شرایط فعلی فیلم تازهای را کلید نزند. او و رفقایش به عنوان عناصر مؤثر بخش خصوصی فعلا دست نگه داشتهاند. یک تهیهکننده دیگر میگوید: «براساس شش ماه اول سال قضاوت نکنید. نیمهدوم سال یاد جشنواره میافتند و تولید دوباره رونق میگیرد»؛ حرف بیراهی نیست. تولید شاید رونق بگیرد اما در وضعیت اکران تفاوتی حاصل نمیشود. اوضاع جالب نیست. فیلمها نمیفروشند و چراغ تولید بیشتر با فیلمهای دولتی روشن مانده. اختلافات داخلی سینما هم همچنان ادامه دارد و حالا دعوای دو نهاد دولتی با یکدیگر هم بر آن افزوده شده است.
در این وضعیت بحرانی بخش خصوصی سینمای ایران باید چه کند؟ باید به قول آن تهیهکننده باتجربه فعلا دست نگه داشت و منتظر تحولات آتی شد یا در همین شرایط هم میشود کاری کرد؟ مرور تاریخ، همیشه میتواند عبرتآموز باشد.
10آبانماه 1324 دکتر اسماعیل کوشان به همراه تعدادی از دوستان و بستگانش استودیو میترافیلم را در خیابان لالهزار تأسیس کرد. کوشان به عنوان اولین سینماگر بخش خصوصی تاریخ سینمای ایران، دکترای اقتصاد داشت و در خانوادهای متمول متولد شده بود که هم پدر و هم پدربزرگش تاجرانی شناخته شده بودند. به این ترتیب اولین گامهای حرفهای برای فیلمسازی در ایران توسط فردی تحصیلکرده، اروپا رفته(کوشان در آلمان و اتریش درس خواند و دکترایش را در ترکیه گرفت) و دارای آشنایی نسبی با سینما(او به همراه رفقای دانشجویش فیلم «آخرین راند وو» را در ترکیه دوبله کرده بود)برداشته شد.
پیش از کوشان، سپنتا و اوگانیانس فیلمهایی ساخته بودند؛ از «حاجیآقا آکتور سینما» به عنوان اولین فیلم بلند سینمای ایران تا «دختر لر» به عنوان اولین فیلم ناطق این سینما اما فیلمسازی در ایران پا نگرفته بود و سپنتا هم فیلمهایش را با امکانات فنی و در استودیوهای هندی میساخت که درگیریهایش با حکومت رضاشاه باعث شد امکان تداوم فعالیت نداشته باشد.
سینمای ایران به سکوتی 10ساله رفت تا اینکه کوشان آمد و میترا فیلم را با دوستانش تأسیس کرد و چند سال بعد «توفان زندگی» به عنوان اولین محصول این استودیو ساخته شد. آغاز دوره دوم سینمای ایران از سال 1327 آغازشد و در بهمن 1357 به نقطه پایانی رسید؛ دوران فعالیت بخش خصوصی در سینما؛ از روزگار شکلگیری در اواخر دهه20، شکستهای تجاری پیدرپی، سماجت و استمرار در دهه30 و رسیدن به شکوفایی و رونق در سالهای بعد. فیلمسازی حرفهای در اینجا بدون کمک و همراهی دولت شکل گرفت. سینمای فارسی به عنوان یک حرفه و صنعت نوظهور کمکم گسترش یافت. استودیوهای فیلمسازی تأسیس شدند که هیچ کدامشان با تعریف استاندارد استودیو منطبق نبودند. یک دفتر، دواتاق، یک دوربین فیلمبرداری و قدری تجهیزات فنی میشد یک استودیوی فیلمسازی در دل سینمای فارسی.
سینما در ایران به عنوان صنعتی عقبافتاده شروع به کار کرد با فاصلهای بعید از آنچه در آن سوی آبها و در کشورهای صاحب سینما در جریان بود با بیتوجهی کامل دولت که سروکارش با سینما تنها ممیزی و گرفتن عوارض شهرداری هنگام اکران بود. بخش خصوصی سینمای ایران در دهه40 سودآور شد. هم فیلمسازی و هم سینماداری به عنوان حرفهای پردرآمد به رسمیت شناخته شد و رواج و گسترش یافت. یک صنعت عقبافتاده که محصولاتی برای مصرف داخلی تولید میکرد، به مرور صاحب قواعد و مناسبات خاص خود شده بود؛ سینمایی که یاد گرفته بود با همان تولیدات اغلب نازل روی پای خود بایستد و اصلا تصوری از اینکه بتواند از دولت پول بگیرد و فیلم بسازد نداشت.
یک سینمای سخیف فارسی بود که اکثریت بازار را در اختیار داشت و کنارش یک موج نو که از اواخر دهه40 آغاز شد و همیشه یک جریان فرعی در سینمای ایران باقی ماند و هرگز سینمای جریان اصلی نشد. تکفیلمهای هنری دولتی آن دوران به عنوان محصول وزارت فرهنگ و هنر یا تلویزیون به کنار، بسیاری از فیلمهای موج نویی هم در استودیوهای سینمای فارسی تولید شدند. ساخت فیلمفارسی تا اوایل دهه50 تجارت پرسودی بود. تهیهکنندهها، کنار تولید فیلم هم سینماداری میکردند و هم فیلم خارجی وارد و دوبله میکردند. فقدان نظارت و کنترل دولت بر ورود و عرضه فیلمهای خارجی در دهه50، کار را به جایی رساند که صنعت سخیف و نازل داخلی مقابل واردات کمرش شکست.
سال 55 با پول تهیه یک فیلمفارسی میشد 10فیلم خارجی وارد و دوبله کرد و به سود رسید. در حالی که تولید و اکران فیلم ایرانی دیگر فرایندی سودآور محسوب نمیشد. همانطور که از اواسط دهه40 و با ظهور پدیده فردین، سینما به عنوان حرفهای سودآور رشد کرده بود با سقوط آزاد نیمه دوم دهه50، سینمای فارسی دچار ورشکستی شد.
هنوز انقلاب اسلامی به پیروزی نرسیده بود که پرونده بخش خصوصی در سینمای ایران عملا بسته شد. فیلم ایرانی (جز معدود استثناها)، مشتریاش را از دست داده بود و در سیستم عرضه و تقاضا وقتی میزان تقاضا افت فاحشی کرده بود تولیدکننده چارهای جز اعلام ورشکستگی نداشت. پیروزی انقلاب هم آخرین میخها را بر تابوت سینمای فارسی کوبید؛ سینمایی که انقلابیون آن را جزو مظاهر فساد میدانستند و اگر نبود جمله تاریخی بنیانگذار انقلاب، سینما میتوانست به خاطرهها بپیوندد.
سالهای 58 تا 62 دوران گذار و گیج زدن و عدم تثبیت مدیریتها و فقدان سیاستگذاری مدون بود. برخوردهایی که با فیلمهای پرفروش بخش خصوصی چون «برزخیها» صورت میگرفت نشان میداد که تا تکلیف سینما روشن نشود نمیتوان به چیزی دلخوش بود. فخرالدین انوار و سید محمد بهشتی از تلویزیون به سینما آمدند و زمام امور را در دست گرفتند. در شرایطی که بخش خصوصی خلاصه میشد در معدود بازماندههای ویرانه سینمای فارسی و دفاتر تازه تأسیس علاقهمندانی که اغلب جز علاقه به فیلمسازی چیزی در چنته نداشتند، برای راه افتادن سینما، آن هم سینمایی که تداومبخش سینمای فارسی نباشد چارهای جز ورود تمامقد دولت نبود. بنیاد سینمایی فارابی تأسیس شد. نسل تازهای توسط مدیریت دولتی سینما به میدان آمد تا سینمایی شکل گیرد که همسو با ارزشهای جامعه باشد. سینمای فرهنگی و اخلاقی که خیلی زود هم در داخل به توفیق رسید و هم در خارج آوازهای جهانی یافت.
کمی آن سوتر از استودیوهای اربابجمشید، کنار موزه آبگینه، فارابی شد محل رشد و نمو سینمای ایران. حالا دولت دخالتی گسترده در همه جوانب و ابعاد سینما داشت و خودش هم در نهادهایش فیلم تولید میکرد. بخش خصوصی هم با کمک و تشویق دولت شکل میگرفت؛ دفاتری که با حمایتهای فارابی و ارشاد و دریافت وام کمبهره دولتی و ابزار و وسایل فیلمسازی توانستند فیلم تولید کنند.
دولت با نظارت دقیق بر همه مراحل فیلمسازی (شامل تصویب فیلمنامه، تأیید عوامل تولید هنگام صدور پروانه نمایش، دادن پروانه نمایش و حتی تأیید عکسهایی که قرار بود در ویترین سینماها نصب شوند) وظیفه خود میدانست که بر حمایت از سینما نیز بپردازد.
وقتی خاچیکیان در سال 64 «عقابها» را به عنوان پرفروشترین فیلم آن دوران (و پرتماشاگرترین فیلم سینمایی پس از انقلاب تاکنون) ساخت و سالها ممنوعالکار شد به نظر میرسید که مدیریت دولتی سینما خیلی موافق سینمای سرگرمکننده تجاری نیست. با ابداع سیستم درجهبندی کیفی فیلمها، تقریبا هر فیلمی که انگ تجاری به پیشانیاش میچسبید درجه جیم یا حتی دال میگرفت.
فیلمها براساس درجهای که میگرفتند شرایط متفاوتی در اکران مییافتند و فیلمی که درجه جیم میگرفت در تهران بختی برای موفقیت نداشت و باید امیدهایش را در اکران شهرستانها جستوجو میکرد. اولین تلاشها برای تشکیل اصناف سینمایی در سالهای پس از انقلاب و ایجاد تشکلهای صنفی و تهیهکنندگی در دهه60 ، مخالفت بخش خصوصی با سیستم درجهبندی کیفی را نیز علنی کرد. این دورانی بود که بعدها به کارگردانسالاری مشهور شد اما در همین زمان بخش خصوصی توانست گامهای پیدایش و تثبیت را در بستری متعین و قاعدهمند بردارد. آمارها نشان میدهد که در فاصله سالهای 62 تا 71 بیشترین مخاطب به سالنهای سینما جذب شدند.
فیلمها در ژانرهای گوناگون تولید شدند و در دل همان سینمای گلخانهای، فیلمسازی با کمک و یاری دولت که در اوج جنگ به همراه سلاح، نگاتیو هم وارد میکرد، امکان رشد پیدا کرد. پایان جنگ، با اوجگیری سینمای ایران همراه شد. از سال 1368 تا 1371 سینمای ایران دورانی طلایی را پشت سر گذاشت. با کاستهشدن از محدودیتها بخش خصوصی هم رشد بیشتری کرد. تهیهکنندهها و دفاتر فیلمسازی جایگاه خودشان را یافتند. تنوع فیلمها بیشتر شد. حالا «عروس» ساخته شده بود و «هامون» به عنوان فیلم روشنفکرانه در تهران فروش خوبی میکرد. سینمای ایران مخاطب خود را یافتهبود و سال 71 بیشترین میزان تماشاگر در سهدهه اخیر، پا به سالنهای سینما گذاشتند اما طولی نکشید که داستان تغییر کرد؛ تغییراتی که از جابهجاییها در ساختمان میدان بهارستان آغاز شد و بعد نوبت به کاسته شدن از یارانهای رسید که دولت به سینما میداد.
با رفتن فخرالدین انوار و سید محمد بهشتی سینمای نظارتی- حمایتی هم تغییر مختصات داد. سینمای ایران با مدیران تازه، خط تولید عوض کرد. بخش خصوصی هم به پشتگرمی حمایت دولت، اکشنسازی را در دستور کارش قرار داد. حوزه هنری که در دهه60 منادی سینمای ایدئولوژیک بود، بازگشت سرمایه و جذابیت را هم به مؤلفههایش افزود و «دیدار» و «آدمبرفی» تولید کرد؛ فیلمهایی که در آن مقطع امکان نداشت بخش خصوصی بتواند تولیدشان کند و حتی کارت سبز حوزه هنری هم نتوانست تا سالها به دریافت اکرانش بینجامد.
از سال 1373 تا 1376 سینمای ایران دوران فترت را پشت سر گذاشت و به تبع آن بخش خصوصی هم. سینمای ایران دوران تثبیت را سپری کرده بود و موسم تغییرات مداوم در رأس هرم مدیریتی فرارسیده بود. با بروز تحولات گسترده سیاسی- اجتماعی در نیمه دوم دهه70، سینمای ایران هم پوست انداخت.
کارنامه بخش خصوصی در نیمه دوم دهه70 در مجموع موفق، سرپا و همراه با نشاط و پویایی بود. سینما پوست انداخته بود. دفاتر فیلمسازی در این سالها به مراتب پررونقتر از اواسط دهه70 بودند. خونی تازه در رگهای سینما جریان یافته بود. با ورود جوانها فیلمهای تینایجری ساخته شد.
بخش خصوصی در جستوجوی راههای تازه برای جذب مخاطب گوشهچشمی هم به فیلمهای جوانپسند دهه50 انداخت. «غریبانه» احمد امینی که اگر هم به مؤلفههای سینمای فارسی نزدیک بود لااقل ساخت و پرداخت استانداردی داشت. رویکرد به سینمای جنایی و خاچیکیان همراه با انعکاس وقایع روز اجتماع هم شد «قرمز» جیرانی. نسل میانه در بخش خصوصی فیلمهایی میساخت که تماشاگران پرتعدادی یافتند. از ابتدای دهه80 اما، کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و داستان سینما و بخش خصوصی هم تغییر کرد.
بحران ریزش مخاطب از این دوران جدی شد و سیاستهای محمدمهدی حیدریان که ترکیبی از دوران داد و انوار بود برای اعتلا و بهادادن به بخش خصوصی، میوههای شیرینی نداد. هرچه محدودیت بیشتر شد، فیلمها بیشتر سخیف شدند. تهیهکننده بخش خصوصی تولید ارزان و بیکیفیت را در دستور کار قرار داد و گاهی هم جوابهای خوبی از گیشه گرفت.
در روزهایی که «دوئل» پرسروصدای احمدرضا درویش با فناوری و تکنیک و ستاره آمده بود تا گامی بلند در صنعت سینما برداشته شود، کمدی نازل و کمهزینه «بله برون» همپای سوپرپروداکشن احمدرضا درویش میفروخت. موش داخل شلوار خسرو امیرصادقی میرفت و آدمها یکدیگر را در حوض میانداختند و تماشاگر هم به این شوخیها میخندید. بخشخصوصی هر روز سخیفتر و کمبنیهتر میشد و دیگر هم پروای رعایت استانداردها را نداشت. فاصله کیفیت فیلمهای «کما» و «شارلاتان» که هر دو در یک دفتر فیلمسازی و توسط یک کارگردان و با رویکردی مشترک ساخته شدند، سیر نزولی بخش خصوصی را نمایان میکند.
در نیمه دهه 80 با یک تغییر گسترده سیاسی- اجتماعی سینما نیز دستخوش تغییرات شد. مشکل تازهای که در این سالها گریبان بخشخصوصی را گرفت، شعلهور شدن اختلافات صنفی میان تهیهکنندگان بود. دعواهایی که از اواخر دهه60 شروع شده بود در اواسط دهه80 اوج گرفت. صفبندیها دوباره شروع شد و در شرایطی که بخش خصوصی وضعیت نگرانکنندهای در گیشه داشت، اختلافات داخلی خانواده سینما هم به مشکلات بیشتر دامن زد. مدیریت میانهروی جعفریجلوه که بیشتر هم به محافظهکاری پهلو میزد تنشزدایی را در دستور کار قرار داد و موقتا براختلافها سرپوش گذاشته شد. رکود تولید در نیمهدوم مدیریت جلوه، وضعیت بخش خصوصی را بحرانیتر کرده بود. بیعملی مدیران در یکسال آخر عمر دولت نهم، آنقدر اوج گرفت که دیگر صدای همه درآمده بود. دولت عوض شد و جواد شمقدری با اعتمادبهنفس پا به ساختمان میدان بهارستان گذاشت.
تغییر ریلگذاری سینما، ایجاد تحولات گسترده و زیربنایی و وعدههای فراوان و تزریق نقدینگی که با پروژههای فاخر جلوه شروع شده بود و در دوران تازه در ابعاد گستردهتر ادامه یافته بود، فصل تازهای را در سینمای ایران گشود. اما امیدواریها طولی نینجامید. دمل چرکی اختلافهای صنفی باردیگر سر باز کرد و این بار دولت خود یک سر دعوا بود. تصمیمگیریهای شتابزده اوضاع سینما را بههم ریختهتر از همیشه کرد و وقتی اقتدار در تصمیمگیریها هم زیرسؤال رفت، ناامنی در عرصه تولید بخشخصوصی را بیشتر از همیشه دچار مشکل کرد.
مناقشات اکران از نوروز امسال شروع شد و همچنان هم ادامه دارد درگیری میان وزارت ارشاد و حوزه هنری را به اوج خود رساند. پیش از آن تعطیلی جامعه اصناف سینمایی کشور، بحرانی را کلید زده بود که کمی قبلتر با تشکیل نهادی صنفی تازه، هشدارش داده شده بود. نهادهای موازی صنفی که یا دچار بحران مشروعیت هستند یا دولت آنها را به رسمیت نمیشناسد، صنفهای سینمایی را در بدترین وضعیت سه دهه اخیرش قرار داده است. التهاب فضا تبعاتی را به همراه داشته که فقط یکی از آنها القای احساس ناامنی به بخش خصوصی است. آنچه در ماههای اخیر بر سینمای ایران گذشته نشان از بخش خصوصی بر مدار صفر درجه دارد.
تغییر ریل سینما در ماههای پایانی مدیریت شمقدری همچنان ادامه مییابد، آمارهای خوشبینانه و وعدههای شیرین همچنان ارائه میشود، با تزریق پولهای کلان به بخشی از بدنه سینما که همسو و همراه با سیاستهای دولت است، چراغ فیلمسازی همچنان روشن میماند، اما اینکه به سر بخش خصوصی سینما چه میآید و ادامه این روند چه تبعاتی خواهد داشت ظاهرا اهمیت چندانی ندارد. در یکسال آخر ماموریت دولت دهم، سینماچهارراه حوادث شده است. خیابان که خلوت شد، تغییراتی دیگر از راه خواهد رسید. سینمایی که با پول دولت و پروژههای سفارشی سرپا مانده و سرمایهگذار بخش خصوصی در آن جرأت ریسک ندارد با چنین وضعیتی خیلی قادر به ادامه راه نخواهد بود. این را تجربه سه دهه سینمای پس از انقلاب میگوید؛ اینکه سینمای ایران به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای فرهنگی انقلاب اسلامی، همچنان به مسیر خود ادامه خواهد داد. گیرم با زخمهایی عمیق و جانکاه اما همه امیدواریم به فرجامی خوش. این روزها میگذرد و سینما همچنان زنده میماند.