از جمله، زمانی که میشنویم در نمایشگاه بینالمللی کتاب در کشوری اروپایی، برخورد خوبی با شرکتکنندگان ایرانی نمیشود، زمانی که برای نویسندهای ایمیل میفرستید و پاسخ نمیدهد یا سیستم آن را رد میکند و بعدها متوجه میشوید که این نویسنده، همراه با بسیاری دیگر، ایمیلشان را روی کشور ایران بستهاند و امکان ارتباط نیست، زمانی که در اینترنت میخوانید، نویسندهای به ترجمه بیاجازه آثارش اعتراض کرده و... و همه اینها بهدلیل عدماجرای قطعی «کپیرایت» در کشور ماست. این مسائل بسیار مهم هستند و گذشته از ناراحتیهای شخصی، از نظر وجهه و اعتبار مخدوشی که برای همه دستاندرکاران کتاب کشورمان فراهم میکنند، قابل تأمل هستند و اجرای کپیرایت را ضروری میسازند.
اما در این مجال، میخواهم از مسائلی صحبت کنم که ناگزیر از پس همه «کارهای بیاجازه» بهوجود میآیند. شاید بسیاری از این نکات به مذاق برخی از دوستان خوش نیاید اما عین واقعیت هستند و من به اجبار، فقط اسم افراد را از این جریانات حذف میکنم. نخستین پیامد بیقانونی در چنین میدانی، تبدیل ترجمه به مسابقه دوی سرعت است؛ مترجمانی که تحت فشارهای پیاپی ناشران، بهاجبار یا با اشتیاق شخصی، محتوا را قربانی سرعت و برندهشدن در این مسابقه میکنند. جملات مبهم، پیچیده و دشوار یا سرسری و بیمعنی ترجمه میشوند(این درصورتی است که مترجم دوست نداشته باشد چند ماهی را با عذاب وجدان زندگی کند) یا بهراحتی حذف میشوند. این درصورتی است که مترجم، قرارداد کتاب بعدیاش را هم امضا کرده و اصلا نمیخواهد بهخاطر مقوله بیاهمیت عذاب وجدان، از برنامه کاری عقب بماند. این دوی سرعت کمکم برای مترجم بهصورت عادت درمیآید. در جایی عرض کردم که تصادفی، اصل کتابی را که ترجمه شده بود در اختیار داشتم، با مشاهده موارد زیادی که حتی در قالب پاراگراف طولانی از متن حذف شده بود - بدون وجود اشکالاتی که معمولا مورد نظر ممیزان هستند- از او پرسیدم این قسمتها به چه دلیل از متن حذف شدهاند؟ جواب ایشان بسیار قابلتوجه بود؛ چون نویسنده در این قسمتها زیادی حرف زده بود!
از آن سو، ناشر (در برخی موارد، حتی خود مترجم) با کانالهایی که از پیش زده و ارتباطاتی که بهوجود آورده، آمار اغلب کتابهای در دست ترجمه یا چاپ را جمعآوری میکند و اگر متوجه شود که مترجم دیگری در حال ترجمه همان کتاب است یا ترجمهاش را بهپایان رسانده و عنقریب است که کتاب از ویترین کتابفروشیها سردرآورد با ارتباطات دیگری وارد میدان میشود. از آنجا که کتابهای تازه، توسط رسانههای مختلف به مردم معرفی میشوند، اول سراغ دوستانش میرود و تأکید میکند که خبر انتشار این کتاب از سوی فلان مترجم و ناشر را نگهدارند تا زمانی که کتاب خود آنها به مرحله پخش برسد و اول این خبر به گوش کسانی که این کتاب را دوست دارند برسد و در واقع فروش اصلیاش را بکند و سپس، با فروکش کردن تب خرید این کتاب، خبر انتشار کتاب رقیب منتشر شود. با توجه به سطح بودجهای که در حال حاضر خانوادهها میتوانند برای تهیه کتاب درنظر بگیرند، امکان خرید کتابی با دو مترجم، تقریبا وجود ندارد و به این ترتیب، کتاب دوم، حتی اگر از ترجمهای عالی و استاندارد هم برخوردار باشد، با اقبال مواجه نمیشود.
با تکرار کارهایی از این دست، کمکم و بهطور پنهانی، در جامعه یک «مافیای ادبی» پدید آمده که خواننده عادی، بهدلیل دور بودن از تمامی ماجراهای پشت پرده، کاملا از آن بیخبر است، اما بین دستاندرکاران، نوعی دلسردی و سرخوردگی ایجاد کرده است و از نظر مادی نیز همیشه عده خاصی از سود آن بهره میبرند.