هفته گذشته نوعروس جوانی به دادسرای شمیرانات رفت و خبر از سرقت میلیونی از حساب عابربانکش داد. او گفت: مدتی قبل همراه خواهرشوهرم برای خرید به بازار رفتیم و وقتی به خانه برگشتم کارت عابربانکم را داخل کیفم گذاشتم. روز بعد از تعطیلات، وقتی از خانه بیرون رفتم تا از حسابم پول برداشت کنم متوجه شدم که کارت عابربانکم گم شده است، هرچه گشتم کارتم را پیدا نکردم و چند روز بعد که به بانک رفتم تا حسابم را مسدود کنم، متوجه شدم همه موجودی حسابم ، حدود چهارمیلیون تومان، به سرقت رفته است.
با این شکایت، تیمی از مأموران پلیس برای شناسایی دزد عابربانکی وارد عمل شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد که شخص ناشناسی با در اختیار داشتن کارت عابربانک شاکی و رمز آن به یک طلافروشی رفته و همه موجودی حساب را خرج خرید طلا کرده است.
بررسی تصاویر ضبط شده در دوربین مداربسته طلافروشی نشان میداد که شخص ناشناس یک زن جوان است؛ بنابراین تصویر او در اختیار شاکی پرونده قرار گرفت و وی به محض مشاهده عکس سارق او را شناخت. نوعروس جوان گفت: این زن دوست خواهرشوهرم است. من او را بارها همراه خواهرشوهرم دیدهام و احتمالا وی با همدستی خواهرشوهرم دست به سرقت کارت عابربانک و رمز آن زده است. زن جوان که آن روز راز مهمی را فاش کرده بود از اداره آگاهی خارج شد و تصمیم گرفت درباره خانواده شوهرش تحقیقات مفصلی انجام دهد. او در این تحقیقات راز مهمی را فاش کرد که باعث شد دست شوهر دروغگویش نیز رو شود. نوعروس جوان که این بار برای شکایت از شوهرش به اتهام فریب در ازدواج و خواهرشوهرش به اتهام سرقت به دادسرا رفته بود به قاضی پرونده گفت: چندماه پیش برای خرید ماشین همراه پدرم به یک نمایشگاه رفتم. در آنجا با شوهرم مهران که مدعی بود دوست نمایشگاهدار است آشنا شدم. او مدعی شد که مدیر یک شرکت خصوصی است و درآمد خوبی دارد. از طرفی مدعی شد که تحصیلاتش لیسانس است و به همین دلیل وقتی از من خواستگاری کرد، به درخواستش پاسخ مثبت دادم.
زن جوان ادامه داد: من در یک خانواده پولدار بزرگ شدهام و خانوادهام وقتی شنیدند که مهران مدیرعامل است و وضع مالی خوبی دارد خیالشان از بابت آیندهام راحت شد، به همین دلیل بدون اینکه درباره این مرد و خانوادهاش تحقیق کنیم، به عقد وی درآمدم تا اینکه ماجرای سرقت رخ داد. شاکی گفت: پس از اینکه خواهرشوهرم بهحساب عابربانکم دستبرد زد، تصمیم گرفتم درباره شوهرم و خانوادهاش تحقیق کنم. من به شرکت و محل زندگی مهران رفتم و آنجا بود که فهمیدم همه حرف های او دروغ بوده است. او نهتنها مدیرعامل شرکت نبود بلکه یک کارمند عادی بود و خانوادهاش وضع مالی خوبی نداشتند. به همین دلیل تصمیم گرفتم از وی و خواهرش شکایت کنم. بعد از شکایت نوعروس، دستور بازداشت مهران و خواهرش صادر شد. خواهرشوهر شاکی که دختر 27سالهای است بعد از انتقال به دادسرا در بازجوییها به سرقت اعتراف کرد و گفت: چند روز قبل از سرقت همراه عروسمان به خرید رفته بودیم. میدانستم که مینا ثروت زیادی دارد و همیشه آرزو داشتم مثل او زندگی کنم. وقتی میخواست پول خریدهایش را بپردزاد، کارت عابربانکش را به فروشنده داد و رمزش را گفت. همان لحظه رمز کارت را بهخاطر سپردم و بعد از آن نقشه سرقت را کشیدم. وی ادامه داد: آن شب به بهانهای به خانه برادرم رفتم و در فرصتی مناسب کارت عابربانک عروسمان را از داخل کیفش سرقت کردم و آن را به دوستم دادم. او اصلا از ماجرای سرقت خبر نداشت. به وی گفتم که عروسمان خواسته برایش طلا بخرم و به همین دلیل کارتش را به من داده. دوستم نیز قبول کرد که به جای من به طلافروشی برود و خرید کند و به این ترتیب موجودی حساب شاکی را خالی کردیم.
داستان دروغین
همسر شاکی نیز وقتی در دادسرا حاضر شد به قاضی پرونده گفت: وقتی به مینا علاقهمند شدم و فهمیدم که او در یک خانواده پولدار بزرگ شده با خود گفتم که باید حقایق زندگیام را پنهان کنم. مجبور شدم دروغ بگویم تا او به من جواب مثبت بدهد اما اصلا تصور نمیکردم که خواهرم دست به سرقت بزند و آبروی مرا ببرد. وی ادامه داد: من قصد داشتم بعد از ازدواج همه حقایق را به همسرم بگویم اما همهچیز خراب شد. بعد از اعترافات تازه داماد، برای او و خواهرش قرار قانونی صادر شد و تحقیقات تکمیلی درخصوص این پرونده ادامه دارد.