تنها 20درصد تجهیزات شهربازیها، استاندارد است.با کنارهمگذاشتن این دو خبر میتوان آینده وحشتناکی را برای استفادهکنندگان از شهربازیهای کشور پیشبینی کرد؛ بهخصوص که در حوادث گذشته، رد اخطارهای مسئولان سازمان استاندارد به مالکان شهربازیهای حادثهدیده، مشاهده میشود.
اگر در حوادث جادهای یا برخی اتفاقات مرتبط با سهلانگاری برخی افراد و مسئولان، درصدی از تقصیر به شهروندان حادثهدیده قابل انتساب است، در این قبیل حوادث نمیتوان خانوادهای را بهدلیل اطمینان و اعتماد به یک شهربازی غیراستاندارد، ملامت کرد. تجهیزات رنگارنگ و چراغهای الوان شهربازیها به همراه جذابیت هیجان هرچند کاذب- که خوشبختانه یا متأسفانه امروز در کشور ما تنها از این طریق ارائه میشود- راه هرگونه مقاومتی را در برابر وسوسه حضور و استفاده از این امکان تفریحی، سد میکند؛ بهخصوص که مخاطبان این اماکن اکثرا کودکانی هستند که نمیتوان فلسفه استاندارد و ضرورت استفاده از تجربه حوادث گذشته را برایشان تشریح کرد.
اصولا یکی از ویژگیهای زندگی شهری در عصر مدرن، سپردن برخی احتیاطها به سازمانهایی است که متولی نظارت و بررسی این قبیل اماکن هستند. امروزه شهروندان در قبال هزینههایی که بابت زندگی در چارچوب قواعد بروکراتیک میپردازند (از قبیل پرداخت مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم و انواع و اقسام عوارض مطالبهشده)، انتظار دارند با خیالی آسوده از امکانات تفریحی سالم برخوردار باشند. بنابراین انتظار مسئولان سازمان استاندارد مبنی بر تحقیق مردم درباره مناسببودن تجهیزات شهربازیها که در این پرونده هم مورد اشاره قرار گرفته، توقعی بیجا و انتظاری نادرست است.
والدین کودکی که با شادی هیجانآمیز در ورود به شهربازی و استفاده از تجهیزات جذاب آن اصرار میورزد، چگونه میتوانند از او فرصتی بخواهند تا پس از بررسی تاریخ صلاحیت استفاده از دستگاه و بهرهمندی تجهیزات مورد نظر از استانداردهای مورد نیاز، اجازه بدهند بر وسایلی که میتواند ارابه مرگ کودک دلبندشان باشد، سوار شود؟ یا نوجوانان و جوانانی که به شوق برخورداری از ساعاتی شیرین و پرهیجان، شهربازی شهر خود را انتخاب کردهاند، چگونه این امکان را دارند که از مسئولان شهربازی مدارک استانداردبودن تجهیزات را مطالبه کنند؟ از سوی دیگر با وجود افراد سودجو و منفعتطلبی که در لباس مالکان شهربازیهای غیراستاندارد به هر حیله و فریبی متوسل میشوند تا از بازرسیهای سازمانهای مربوط، گذر کنند و نمونه آن انتقال قطار غیراستاندارد و پلمبشده شهربازی اهواز به شهربازی قم است که متأسفانه درنتیجه حادثه بهوجودآمده از همین قطار، یکی از شهروندان قمی کشته شد، در کنار نبود ضمانت اجرایی لازم در برخورد قاطع با این افراد، چطور میتوان توقع داشت شهروندان، خود مراقب وسیلهای باشند که با اطمینان خاطر، امنیت جانیشان را به آن میسپرند؟
خلاصه اینکه هزینه بازیهای کودکانه از قدیم امری پذیرفته شده بوده اما در دنیای امروز و با پیچیدهترشدن وسایل بازی، این هزینه تنها به «سرشکستنک» محدود نمیشود. خسارات ناشی از حوادث اینچنینی را هم نمیتوان با تمهیداتی از قبیل بیمه پیشگیری کرد چراکه شاید مالکان مقصر شهربازیها از این طریق بتوانند خسارات تجهیزات خود را جبران کنند یا خونبهای حادثهدیدگان را به اولیای دم بپردازند اما هیچ بیمهای نمیتواند کودک شیرینزبان یا جوان آتیهداری را که بر اثر یک سهلانگاری قابل پیشگیری، قربانی شده، به خانوادهاش بازگرداند.