پزشکان در نتیجه آزمایشها از من قطع امید کرده بودند و این درست در زمانی بود که من در شهرستان طبس مشغول تحصیل بودم. روزی مادرم زنگ زد و گفت دوباره آزمایش بگیر. من این کار را انجام ندادم. دکترها زنده ماندنم را به خدا سپرده بودند و خانوادهام در اصفهان برای شفای من متوسل به اهل بیت(ع) میشدند.روز به روز حالم بد و بدتر میشد تا اینکه حتی حوصله صحبت کردن نداشتم و کاملا بیاشتها بودم. از راه رفتن عاجز شده بودم درحالیکه ورزشکار و عضو تیم فوتبال دانشجویان بودم.
ولی خانوادهام به خداوند و اهلبیت متوسل شده بودند و پیوسته دعا میکردند. مردهای بودم که به دعای مادرم زنده بودم. چهاردهم تیر سال82در طبس امتحان داشتم. با این حال بد با مادرم به این شهرستان آمدم. آنقدر حالم بد شده بود که چیزی را تشخیص نمیدادم. من برای امتحان به دانشگاه رفتم و مادرم به حرم حضرت حسینبنموسیالکاظم(ع) مشرف شدند.
مادرم در حرم با خانمی برخورد میکند که روضه میخواند. از او میخواهد که برایش روضه علیاکبر امام حسین(ع) را بخواند. وقتی میخواند مادرم خیلی بیتابی میکند. خانم از مادرم میپرسد چرا اینقدر بیتابی میکنی؟ مادرم شرح حال مرا میگوید که آن خانم میگوید من هم پسری بیمار داشتم که آقا شفا داد. از این آقا بخواه که فرزند تو را هم شفا دهد. مادرم امامزاده را قسم میدهد و میگوید ای آقایی که در این مکان غریب بودی و شهید شدی! این تک فرزند پسرم را به من بازگردان.
از جلسه امتحان که برگشتم احساس کردم که حالم بهتر شده است. وقتی وارد اتاق هتل شدم به مادرم گفتم که حالم بهتر شده است. من که نمیتوانستم غذا بخورم، غذا طلب کردم و مادرم موضوع امامزاده را برایم تعریف کرد. بعد از مراجعت به اصفهان، خانوادهام که تغییر حال مرا دیدند تعجب کردند که چگونه ظرف 48ساعت اینگونه حالم تغییر کرده است. دوباره آزمایشهای قبلی را تکرار کردم که جواب آزمایشها هیچگونه اثری از بیماری و عفونت را نشان نمیداد. از آن به بعد حالم رو به بهبودی گذاشت. بیماری کاملا از وجودم بیرون رفت و سلامتی خودم را کسب کردم و لطف آقا حسینبنموسی الکاظم(ع) شامل حال بنده شد.
همچنین از کارگری که در معدن کار میکرد شنیدم که میگفت در سفر به طبس کیف پولم را گم کرده بودم. خسته و نگران وارد امامزاده شدم. بعد از زیارت، یکی از اتاقهای آستان مبارک را برای استراحت از زائرسرا تحویل گرفتم. ساعت 11شب بود که گرسنه خوابیدم (چون پولی بابت شام نداشتم) و نگران فردا بودم که چگونه به معدن بروم.
در همین حال به خواب رفتم که یکمرتبه آقایی با شال سبز وارد اتاق شد و فرمود بلند شو برای تو شام آوردهام. فردا صبح بعد از نماز بیا جلو در حرم، ماشین معدن حاضر است که تو را به معدن برساند. صبح بعد از نماز آمدم جلوی در، دیدم یک کامیون عازم معدن است. از او خواستم که مرا نیز به معدن برساند. فورا مرا سوار کرد و بدون هیچ پولی به مقصد رساند.
خدا را شکر کردم و با خود گفتم انشاءالله در سفر بعدی مبلغی را به پاس عنایت حضرت حسین بن موسی الکاظم(ع) اهدا کنم. پس از وقوع حادثه زلزله در شب بیست و پنجم شهریورماه 1357در طبس و تخریب کامل آرامگاه فرزند موسیبنجعفر(ع)، حسب فرمان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام(ره)، آستان قدس رضوی بازسازی این بارگاه منور را در دستور کار خویش قرار داده و درسال 1363بقعه مرکزی حرم مطهر را بازسازی کرد و به متولیان محلی تحویل داد.