نکته دیگری که برملا شد افرادی بودند که ماسک زده بودند و اغلب در قالب گرگ لباس میش پوشیده بودند، مسمومکنندگان روح انسانها که برای خوشخدمتی به اربابان خود به تل آویو، وال استریت و زوریخ اعزام شدند و هر یک در حالیکه ۳۰ قطعه نقره در جیبهایشان بود بازگشتند.
مجموعهای بیپایان از فعالان، بسیاری از لیبرالها، شماری از کسانی که مدعی داشتن اعتبار علمی هستند و سایر افرادی که خود را پشت سازمانهایی پنهان میکنند که مدعی حمایت از فقرا و ضعفا در برابر قدرتمندان و هوسبازان هستند این هفته به دام افتادند، به دام پرس تیوی، وترنز تودی، گوردون داف (نویسنده این مقاله) و مایک هریس.
داستان سادهای است، «نظریه بازی جنگ» در میان کسانی که از نظر عده زیادی از مردم همکار و دوست به شمار میروند دست به دست میشود؛ کسانی که به صورت ظاهری به نظر میرسد مدافع صلح، حقیقت، افشاگری و گفتوگوی صادقانه هستند اما در واقع چند دهه است که به جاسوسی، خرابکاری و خیانت مشغولند.
تعداد زیادی از ما به طور کلی از این مساله مطلعیم. تجربه چند ده ساله فعالیت در ضد اطلاعات و کار در ۳ قاره، درک این مفاهیم را برای من ساده کرده است. با توجه به این مساله و همچنین دسترسی من به تمامی پایگاههای دادههای گذرنامهو شرکتها و همکاری با ماموران عالیرتبه اطلاعاتی از چندین کشور نظیر امریکا، روسیه، کره جنوبی، آفریقای جنوبی، فرانسه و انگلیس تلاشهای کودکانه برای قالب کردن دروغ به جای حقیقت را بیشتر از آنچه که بتوانم به آن اقرار کنم خنده دار کرده است.
این هفته نیز یک دروغ ساده، یک لانه جاسوسی را برملا کرد.
این هفته یک ارتش از صورتکهای خندان که حاضرند خنجر را به کمر دوستان خود فرو کنند وقتی آژانسهای مخابراتی، خبری و صدای ایران در اتحادیه اروپا خاموش شدند حضور داشتند.
تمامی فعالان به یک نکته اشاره کردند، همان چیزی که کسانی که در ضد اطلاعات کار میکنند آن را «محور بحث» مینامند. هر چند مطبوعات از محور بحث مطلعند اما وقتی به عنوان بخشی از یک جنگ آشکار مطرح میشوند، قرار است خشونت و درد و رنج را به ارمغان بیاورند و امور جهانی را با ترویج خشونت تغییر دهند در واقع عوامل جاسوسان، خرابکاران، ماموران ارائه اخبار جعلی و خیانتکاران هستند.
داستان سادهای است. سوال به اندازه جواب آن ساده است.
آیا ساکت کردن صدای ایران و حذف شبکههای این کشور از فهرست شبکههای ماهوارهای خبری از سوی یوتلست و آرکیوا به دستور اتحادیه اروپا و دولت فرانسه صورت گرفت؟ یعنی همانگونه که عده زیادی که وظیفه دارند دولت امریکا را مقصر جلوه دهند یا پرتغال را تهدیدی شیطانی برای صلح جهانی معرفی کنند ادعا میکنند؟
اگر آنها مسئول این کار نبودند پس مسئولیت به عهده چه کسی است و چرا اینقدر در این زمینه دروغپردازی میشود؟
این هفته پیش از پخش برنامهای از سوی پرس تیوی که مایک هریس، گوینده رادیو هم در آن شرکت کرده بود من با استفاده از منابع کامل ضد اطلاعات، عامل و علت ساکت کردن ایران و همچنین این مساله را که یک رویهدر داخل اتحادیه اروپا یا اعمال فشار از سوی یک کشور موجب به ارمغان آوردن چیزی شده است که به ادعای شرکتهای دخیل در این زمینه نوعی «تحریم» به شمار میرود را بررسی کردم.
چنین نشستی برگزار نشده بود، بیانیهای صادر نشده بود، مقامهای هیچ کشور یا گروهی از کشورها با این شرکت ارائه دهنده خدمات ماهوارهای که به شبکههای ایرانی از جمله پرس تیوی و ۱۵ شبکه دیگر خدمات ارائه میکرد تماس نگرفته بودند.
نه اتحادیه اروپا در حمله به توانمندیهای خبری و رسانهای ایران در اروپا نقش داشت و و نه هیچ دولت دیگری. در واقع پیش از پایان این بحث میتوانیم آشکارا نشان دهیم که «فعالان عرصه آزادی بیان» در راس کسانی هستند که باید در این زمینه سرزنش شوند.
در عوض وقتی به مالکیت و کنترل شرکتها رسیدگی شد، تاریخچه تماسهای سیاسی آنها و ماهیت کارکنانی که درباره قطع شبکههای ایرانی تصمیمگیری کردند نیز کشف شد، همانطور که خبرنگار وترنز تودی در ۲ برنامه تلویزیونی ادعا کرد مشخص شد که آنها مستقیما از موساد دستور میگرفتند.
در واقع «فعالان قهرمان ما در عرصه آزادی بیان» به نمایندگی از کابینه رژیم اسرائیل به فعالیت بر ضد ایران مشغول بوده و هستند. شرکتهای مسئول در این زمینه فقط بخشی از مساله بودند.
افشا شدن این شرکتها به عنوان ۲ نمونه از شرکتهای زیادی که در قالب آژانسهای نظامی و اطلاعاتی رژیم اسرائیل به جنگ روانی بر ضد ایران میپردازند یک نکته است.
این دهها «فعال لیبرال» به میزان زیادی همان حلقه مارها و افعیها را تشکیل میدهند که تعدادی از آنها از ذکر نام اسرائیل خودداری میکنند و تعداد دیگری نیز همزمان با فرو کردن خنجر در کمر مردم غزه برایشان اشک میریزند، که مسالهای شگفت انگیز است.
کسانی که کتاب «گناه انجمن» نوشته جف گیت را مطالعه کردند یا از «بازی بزرگ» مطلعند این مساله را در تمام طول این مدت مشاهده کرده بودند. آنها نوابغی نیستند که دوستان خود را به مشتی نقره بفروشند.
خادمان رژیم اسرائیل، گردانندگان بیپایان اینترنت، سردبیران ویکی لیکس، کسانی که فریاد «یهود ستیزی» سر میدهند و «منکران هولوکاست» تنها بخشی از لشگری هستند که اگر وقت بگذارید و بدانید که چگونه باید درصدد یافتن آن باشید قابل مشاهده است.
ناراحتکننده ترین بخش این مساله را خیانتکاران تشکیل میدهند. خائنانی که تا مورد اعتماد نباشند نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند و خیانت کنند.
بسیاری از آنها آموزش دیدهاند، شماری به اراضی اشغالی فلسطین فرستاده شدند، تعدادی هم به امریکا، انگلیس و فرانسه، به مدارسی که در آن افراد حرفهای در زمینه «عملیاتهای روانی» به تدریس قواعد بازی، چگونگی نزدیک شدن، هدایت جنبشها به بن بست، نفوذ در گروههای دشمن و ایجاد نفاق، معرفی نظریههای وحشیانه و بیاعتبار کردن اطرافیان میپرداختند.
این برای آن به منزله یک حرفه و تخصص به شمار میرود، عقلهای ناقص و ضعیف، روحهای در هم شکسته، همان مجرای فاضلاب انسانیت که یک قاتل زنجیرهای درصدد یافتن معاونان خود از آن است؛ این همان جایی است که «هاسبارا» (دیپلماسی عمومی رژیم اسرائیل) پدید آمد.
با این وجود، این هفته اتفاق دیگری روی داد. بله، مباحث بین «مخالفان کنترل شده» و کسانی که صراحتا به بیان حقایق میپردازند پخش شد. اما مساله دیگری هم روی داد.
پرس تیوی با اتحادیه اروپا تماس گرفت و درباره صحت و سقم داستانهایی که شنیده بود، مقالهها، مباحث و مسائل خبری ارائه شده از سوی فعالان سوال کرد، فعالانی که به عقیده عدهای «مخالفان متعصب صهیونیسم» بودند اما در واقع همه این مسائل ساختگی بود.
پرتغال، اتحادیه اروپا یا کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای حمله به ایران به بسیج نیروها نمیپردازند یا برای خاموش کردن صدای این کشور توطئه نمیکنند.
فقط رژیم اسرائیل است که به همراه موساد و لشگری از حامیان «هاسبارا» در این زمینه اقدام میکند که همگی مدعیارائه واقعیات حادثه ۱۱ سپتامبر و دفاع از حقوق فلسطینیان هستند.
«نه این موساد نبود که سفیر امریکا در بنغازی را ترور کرد؛ بلکه سازمان سیا، فراماسونها و شورای روابط خارجی امریکا این کار را انجام دادند.»
حتی سیاستمداران امریکایی هم در بهترین حالت مورد سوء تعبیر قرار میگیرند. در چند دهه گذشته این نخستین بار است که شکاف و اختلاف آشکاری بین کاخ سفید و پنتاگون و سران رژیم اسرائیل دیده میشود. روزنامههای امریکایی از مسالهای با عنوان «نفرت» یاد میکنند و به طور مداوم باراک اوباما، رئیس جمهوری کشورشان را به عنوان بزرگترین دشمن رژیم اسرائیل معرفی میکنند.
برای اثبات این مساله باید بدانیم که رژیم اسرائیل بیش از یک میلیارد دلار به این روزنامهها اهدا کرد که بخش زیادی از این مبلغ غیرقانونی است و از سوی شلدون آدلسون و برادران کوچ که امریکایی-اسرائیلی هستند تامین شده است، بدتر از همه اینکه وقتی نوبت به افراطگرایی شبه نظامیان و جنگطلبان میرسد میبینیم که آنها از دوستان و طرفداران میت رامنی هستند.
تمامی رایانامههایی که از سوی لابی اسرائیلی ارسال میشود و مطالبی که در حمایت از رژیم اسرائیل منتشر میشود به حمله به باراک اوباما میپردازد و برای رامنی درخواست کمک مالی میکند.
تاکنون هیچ چیزی درباره سیاستمداران امریکایی اینقدر واضح نبوده است، رامنی عروسک خیمه شب بازی بنیامین نتانیاهو است که وعده داده به ایران حمله کند و باراک اوباما و سران نظامی و اطلاعاتی وی یکی پس از دیگری به رژیم اسرائیل گفتهاند که هیچگونه حمله، بمباران، تهاجم، خط قرمز یا جدول زمانی در این زمینه وجود نخواهد داشت.
علاوه بر این، جنبش گستردهای در میان مسیحیان، یهودیان و مسلمانان در امریکا ایجاد شده که به ارزیابی مجدد میلیونها دلار پرداخت شده به رژیم اسرائیل میپردازد و به دروغهای قدیمی و کهنه که چند دهه است به امریکاییها ارائه شده و مدعی است که رژیم اسرائیل هیچ خطایی مرتکب نمیشود به شیوه جدیدی مینگرد.
در واقع به نظر میرسد فقط اکثر گروههای طرفدار فلسطین و «مخالفان امپریالیسم»، که همه امریکاییها از آنها نفرت دارند، به عنوان بازیگران و صاحب مکانهایی هستند که در مسیر حرکت واقعی به سوی آزادی امریکا از نفوذ و یا حتی کنترل اسرائیل قرار دارند.
این هفته نیز پرس تیوی از اتحادیه اروپا سوال کرد که دروغگویان واقعی در این زمینه چه کسانی هستند.
از زمان حادثه ۱۱ سپتامبر به بعد همین رویه وجود داشته است. هر تحقیقی درباره حقیقت برای جاسوسان و خرابکاران، دهها هزار خیانتکاری که از حمایتهای مالی برخوردارند جذابیت دارد، همانطور که یک نویسنده در این زمینه میگوید به نظر میرسد «این ملت کوچک» توانایی خرید کردن را دارد.
چه نوع افرادی برای فروش گذاشته شدهاند؟ آیا عده خیلی زیادی هستند؟ چرا یک ملت بسیار کوچک میتواند آنها را بخرد؟ آیا در اختیار داشتن کنترل بانکداری جهانی، ۹۰ درصد از مطبوعات جهانی و ۴۰ درصد از پول جهان به همراه اداره ۰.۰۰۰۱ درصد از زمینهای زراعی دنیا برای کسی عجیب نیست؟
وقتی به تلاشها، مصائب و فداکاریهای جنبش تصرف و اینکه چه تعداد از طرفداران این جنبش، که از «مخالفان امپریالیسم» و «فعالان لیبرال» بودند، و باشگاههایشان به همراه پلیس امریکا که اقدام به پاشیدن افشانه فلفل به سوی آنها کرد در یک فهرست حقوق و دستمزد قرار داشتند فکر میکنم به این میاندیشم که آیا عصبانیت و یا افشای جنایات این هیولاها کافی است.
چیزی که فراموش کردیم این است که زندگی واقعی اینگونه است که در آن کسانی که روح خود را میفروشند، به خوبیها خیانت میکنند و به خاطر پول خود را خوب جلوه میدهند هیولا هستند.
این مساله شوخی نیست. میلیونها نفر کشته شدهاند و در میان ما کسانی هستند که میخندند و با ما دست میدهند اما با این وجود به علت فقدان انسانیت به ضرر ما با دشمنان همکاری میکنند و از هر جنایتکاری بدتر هستند.
کسانی که جنگیدن و کشتن را یاد گرفتند احتمالا بهتر از دیگران درک میکنند چه چیزی در معرض خطر قرار دارد. ما همه میتوانیم وانمود کنیم که در یک جهان امن متشکل از دانشگاهها و استودیوهای تلویزیونی زندگی میکنیم، میتوانیم مقاله بنویسیم، قهوه بنوشیم، با کامپیوتر بازی کنیم، به تصاویر کودکان کشته شده نگاه کنیم و برای موفقیت آنها در فریبکاری پوزخند بزنیم.
روی هم رفته، آنها پشتوانهای میلیاردی دارند، اسرائیل، «اتحادیه ضد تهمت» (ADL)، «کمیته امور عمومی امریکا و اسرائیل» (آیپک)، مرکز حقوقی SPLC، موساد و قاتلان آن و ارتش خبرنگاران و قانونگذاران بیفکر همگی یا با پرداخت پول خریده شدهاند یا ترسو و بزدل هستند.
تعدادی از راستگویانی که عمر طولانی دارند، خارج از زندان به سر میبرند، در کرسیهای تدریس قرار دارند یا از تصادفهای ترافیکی یا بیماریهای عجیب و غریب جان سالم به درمیبرند بسیار اندک است.
کیپلینگ، نویسنده انگلیسی یک بار درباره بزدلها و اینکه آنها چگونه هزار بار میمیرند صحبت کرد اما پس از آن اطلاعات اندکی درباره این اختلال شخصیتی و خودشیفتگی خطرناک به دست آمد.
در حال حاضر دانستهها در این زمینه زیاد است و آنها هم امکان دیده شدن خود را به سادگی در اختیار مردم قرار میدهند و با این کار همواره به آنان میگویند که گویا آماده شنیدن هستند.
میت رامنی یکی از آنان است.
سایرین هم در میان ما زندگی میکنند، تعدادی از آنان پیروان زیادی دارند و عده زیادی هم مورد احترام هستند چرا که طبیعت انسان به گونهای است که بدون بررسی خیلی دقیق تبعیت میکند.
این هفته نیز صدای ایران هنوز در اروپا به گوش نمیرسد اما این مساله حاصل بیتوجهی و غفلت نیست. حقیقت مشخص است، این توطئه و طرح موساد و شرکتهای دست آموز آن و فعالان هاسبارا است که اتحادیه اروپا برای آن مورد سرزنش قرار گرفت، سازمانی که با دستهای ناپاکش یک هدف آسان به شمار میرود اما نمیتواند در این زمینه پاسخگو باشد.
حالا به دنبال دیگران خواهیم گشت، مقصران واقعی که برای یافتن آنها نباید راه دور و درازی را بپیماییم.
* درباره نویسنده: گوردون داف (Gordon Duff) از کهنه سربازان نیروی دریایی امریکا در جنگ ویتنام، سرباز پیاده نظام و سردبیر ارشد نشریه Veterans Today است. وی علاوه بر برخورداری از تجارب گسترده در بانکداری بینالمللی در زمینههای مختلف از جمله مشاوره ضد شورش و فناوریهای دفاعی فعالیت کرده است و نمایندگی دیپلماتیک سازمان ملل در زمینه تلاشها برای توسعه اقتصادی و انساندوستانه را نیز به عهده دارد. گوردون داف به بیش از ۸۰ کشور سفر کرده است. مقالات وی در سراسر جهان منتشر و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. وی یکی از مهمانهای معروف و جنجالی برنامههای تلویزیونی و رادیویی به شمار میرود.