متفکران دوران باستان نیز به اهمیت سیاست و مدیریت جامعه توجه داشتند؛ مثل ارسطو، افلاطون و دیگران. از آنجا که دین اسلام آخرین دین آسمانی است و باید تا همیشه پاسخگوی نیازهای انسان باشد، یک دین سیاسی اجتماعی است نه یک دین فردی. به این معنا که اسلام بیش از زندگی فردی به زندگی اجتماعی و سیاسی مردم توجه دارد. حتی من به این نتیجه رسیدهام که گناهان کبیره گناهانی هستند که جنبه اجتماعی و سیاسی دارند. به همین دلیل از همان آغاز، اسلام به یک مدل و الگوی سیاسی- اجتماعی توجه داشت که غیر از نظامهای سلطنتی بود. رسول خدا بارها میفرمود که من شاه نیستم و بارها از هرگونه رفتاری که نشان سلطه داشت، خودداری میکرد؛ مثلا چهارپا را با جل سوار نمیشد یا وقتی مینشست جایگاه ویژهای نداشت و از انجام تشریفات به وسیله مردم سخت دوری میکرد و در همه اینها تاکیدش بر این بود که من شاه نیستم و به من با چشم شاهان نگاه نکنید.
در نظامهای سلطه (شاهنشاهی) آنچه اصیل است و اعتبار دارد، قدرت است اما در نظام دینی، اعتبار مردم مورد توجه است و قدرت منحصربه خداست و در روی زمین کسی حق سلطه بر دیگران را ندارد. بنابراین رسول خدا تلاش میکرد که این نظام خدایی را جایگزین نظامهای سلطه و بهرهکشی بکند تا مردم در سایه آموزههای اسلام از ستم و سلطه آزاد شوند؛ اما پس از صلح حدیبیه و فتح مکه رسول خدا(ص) با نگرانی زندگی کرد و خنده با لبهایش بیگانه شد؛ زیرا او میدید با اینکه اسلام گسترش پیدا کرده اما عدهای وارد اسلام شدهاند که هدفی جز سلطه ندارند. ایشان میدانستند که اگر نظام نبوی و الهی عوض شود سرنوشت مسلمانان عوض خواهد شد لذا تا آنجا که مجاز بود کارهایی میکرد که جلوی برخی از توطئهها را بگیرد.
پیامبر(ص) گروهی را از مرکز تبعید کرد و درباره برخی مسائل به مردم هشدار داد.با این مقدمات به مسئله غدیر میرسیم. رسول خدا در آخرین سفر حج خود نمونهای از نظام الهی را به نمایش گذاشت. در عرفات در میان انبوه مسلمانان چنان سخن گفت که انگار از مرگ خود خبر میداد. آنگاه مردم را نصیحتهایی کرد در احترام جان و مالشان و در حفظ برابری انسانها و توجه به حقوق الهی و حقوق انسانها. ایشان حقوق زنان را سفارش کردند و برای مبارزه با ستم و فساد اقتصادی توصیههایی کردند و در نهایت بارها از مردم نظر خواستند که «ای مردم آیا من بهراستی و درستی رسالت خود را انجام دادهام؟ مردم! اگر فردای قیامت از شما بپرسند، درباره من چه میگویید؟». مردم پاسخ دادند: «ما همه در پیشگاه خدا گواهی میدهیم که تو کار خود را درست انجام دادهای و در راه خوشبختی ما کوشیدهای». رسول خدا(ص) دستش را به آسمان بلند کردند و گفتند: خدایا گواه باش، گواه باش، گواه باش! این عالیترین جلوه توجه به مردم است؛ یعنی پیامبر در پیشگاه خدا به گواهی مردم استناد میکردند؛ نظام الهی این است. در نظام الهی مردم اعتبار دارند. از اینجاست که پیامبر(ص) در مرحله بعدی یعنی غدیر خم دو چیز را مطرح میکنند: یکی ولایت و دیگری علی(ع) را. به این معنا که نظام اسلام نظام سلطه نیست بلکه نظام ولایت است. ولایت یعنی مردم را دوست داشتن و آنها را حمایت و پشتیبانی کردن. ولایت به این معناست که خدا و پیامبر(ص) نمیخواهند بر شما سلطه یابند بلکه میخواهند شما را راهنمایی و پشتیبانی کنند تا در دنیا و آخرت خوشبخت باشید. در اینجاست که پیامبر(ص) دست علی(ع) را میگیرد؛ یعنی ای مردم مدیریت سیاسی جامعه به انسانهای وارسته نیازمند است وگرنه هویپرستان به سادگی نظام سلطه را در جامعه به نام اسلام مستقر میکنند.
در پایان یک نکته را به طرفداران و دوستداران اهل بیت یادآور میشوم و آن اینکه ما باید عملا به جهان نشان دهیم که پیرو علی(ع) هستیم و در این عمل، به اصول توجه داشته باشیم نه به مسائل فرعی تا دیگران، شیعه را با طرفداری از عدالت و توحید بشناسند، نه صرفا به عنوان کسانی که عزاداری یا تولد برای امامان خویش میگیرند.
ما بیاییم به جای آیینهای سادهای که آنها را معرف شیعه قرار دادهایم، به مسئله توحید، عدالت و زندگی سیاسی و اجتماعی بپردازیم و در این باره نظریهپردازی کنیم تا در نهایت در عمل هم بتوانیم یک الگوی اثرگذار در داخل و خارج ارائه دهیم.