پس از اینکه در اوایل فیلم به لیلا پیشنهاد داده میشود که اعضای بدن دخترش را- که دچار مرگ مغزی شده - اهدا کند، ما پاسخ او را نمیبینیم یا نمیشنویم ولی بلافاصله با سفر او برای پیداکردن پدر یاسمن ، همان شوهر سابقش(شهاب حسینی) ، روبهرو میشویم. پرهیز از آشکارکردن مستقیم تصمیم او تا اندازهای این حدس را قوت میبخشد که شاید لیلا به سببی جز موافقت با اهدای عضو سفر کرده است. با این حال معتقدم در پیرنگ فعلی این احتمال بسیار ضعیف بهنظر میرسد و مخاطب مسافرت مادر یاسمن رابیشتر به نشانۀ موافقت وی میگیرد. میتوانیم یکبار به سرعت علامتهای مستقیم و غیرمستقیم دلالتگر بر تصمیم لیلا را بررسی کنیم.
پیش از مرگ یاسمن، مادر با دختر با خشونت رفتار کرده و از سوی او نیز به استبداد عاطفی محکوم شده است. لیلا هیچگاه به دختر یا پدرش اجازه نداده است که با یکدیگر دیدار کنند. یاسمن آرزو داشته که پدرش را ببیند و باز به مادرش اصرار میکرده که با علیرضا(حمیدرضا پگاه) ازدواج کند. پس از تقاضای اهدای عضو جست وجوی بیدرنگ لیلا آغاز میشود. فوری بودن حرکت مادر این گمانه زنی را ولو به اشتباه قوت میبخشد که او اهدای عضو را پذیرفته است. لیلا در گفتوگوها با مادر(شهین تسلیمی) و زن مصطفی(یکتا ناصر) چندباری به محدودیت یک هفتهای مهلت اشاره میکند(نشانۀ دیگر براحتمال موافقت لیلا با اهدا) اما در صحبتهایی نیز گفته میشود که میخواهد پدر دخترش پیش از مرگ قطعیاش آخرین بار او را ببیند. انگار انگیزه او بیشتر جبران تقصیرش در محروم کردن یاسمن از دیدار پدر است.
فیلمنامه نویسان (هادی، دولتخانی)با این شگرد و نیز تمهید پنهان کردن پاسخ مستقیم لیلا به اهدای عضو ، خواستهاند از تأکید بر احتمال موافقت لیلا با پیوند اعضا بپرهیزند، اما مشکل آنجاست که لحن تأثیرگذار(والبته سانتی مانتال) پیشنهاددهنده پیوند اعضا چهره مغلوب و پذیرای لیلا در هنگام شنیدن سخنان او و نیز سفر بیدرنگش برای یافتن مصطفی قرینههایی بسیار قوی بر پذیرش پیوند اعضا تلقی میشود. حالا اگر فرض پذیرفتن را در ذهن مخاطب نزدیک به حقیقت بدانیم، علت کمتأثیر و قابل پیشبینی بودن نقطۀ اوج دراماتیک «یکی میخواد. . .» آشکار میشود. در واقع لیلا در همان آغاز چنان بخشش بزرگی انجام داده است که گذشت پایانیاش در دادن بدهی مصطفی- به مثابۀ نقطۀ اوج- دیگر چندان جلوه و تأثیری ندارد. اگر مادری بلافاصله پس از مرگ دختر نوجوانش که: 1) عاشق اوست، 2) بهخاطر وی با هیچکس ازدواج نکرده و نمیکند، 3) مهمترین و بلکه تنها دارایی معنویاش به شمار میآید و 4) دربارهاش احساس گناه شدید دارد بلکه بتواند به تکهتکهشدن جسمش- که استعارۀ روح اوست- رضایت بدهد(گرچه اهدای عضو اقدامی بسیار انسانی و اخلاقی است) بهاحتمال زیاد دیگر هیچ کنش و تصمیم بعیدی برایش محال نیست. به این ترتیب انگار تأثیر عاطفی تصمیم لیلا در آغاز چنان شدید است که عمق بخشش او را در پایان میپوشاند و ازتأثیرگذاری نقطۀ اوج دراماتیک اثر میکاهد.