جنبه دیگر اهمیت فیلم را باید در بستر غافلگیرکننده آن جستوجو کرد؛ بستری که نقطه عطف تصادف را برای بازی ذهنی با مخاطب بهکار میگیرد و از طریق سپردن نقشی غریب به یکتا ناصر هنر بازیگری وی را در بوته آزمایش قرارمیدهد. به واقع یکی میخواد باهات حرف بزنه فیلم غافلگیریهای شوکآور است؛ شوکهایی به پیش برنده و ارزشمند که از یک ملودرام جمع و جور و دارای دغدغه صحنههایی ناب را به مخاطبش عرضه میکند؛ صحنههایی از ارتباطگیری مجدد آدمهایی که رویدادی در گذشته آنها را از هم دور ساخته و اکنون در پی تصادف و مرگ مغزی دختر نوجوان زنجیره ارتباطی هدفمندی از این آدمها را حول بررسی داستانوارههایی از زندگی هر یک شکل میدهد.
از بحث ارتباط انسانی که بگذریم به دو کلیدواژه مهم «بخشندگی ممد حیات» و « نیستی مخل زندگی» میرسیم که درست از صحنه تصادف نمود آشکاری مییابد؛ بدین معنا که مرگ مغزی دختر نوجوان بحث داغ پیوند اعضا را در بستر فیلم به جریان میاندازد و پذیرش انجام این کار از سوی مادر دختر نوجوان هم به تداوم حیات چندین نفر میانجامد و هم از طریق دیدار مجدد وی با شوهر سابق و کنکاشی در اوضاع نابسامان وی به تصمیم مهربانانه جهت حل مشکل بدهی وی و بیرون آوردنش از زندان میرسد. تصادف البته از منظری دیگر به نیستی مقطعی آرامش در زندگی مادر دختر منجر میشود و از طریق بررسی احوالات اندوهبار وی و خلق صحنههایی پر سوز و گداز از اشکهایش در فراق دختر بازی همدلانهای از آنا نعمتی را سبب میشود.
از سوی دیگر بازی دیدنی یکتا ناصر در نقش زن کرمانی و بهرهگیری درست از اصوات و همگامسازی لحن با زیر و بمهای لهجه کرمانی موفقیت خوبی را در کارنامه این بازیگر ثبت کرده و بار دیگر این نکته را بهعنوان یک اصل دیکته میکند که گاه نقشهای به ظاهر ساده تأثیری بسزا در کارنامه هنری یک بازیگر میگذارند و ریسک حضور و پذیرش یک فرد در نقشی متفاوت با فرم اجراهای قبلیاش به منزله فرصت یا تهدیدی فراروی بازیگر قرار میگیرد که در یکی میخواد باهات حرف بزنه، این نقش به یک فرصت مهم برای یکتا ناصر بدل شده است.