شهرهای جهان به مثابه یک داستان و روایتاند. میتوان آنها را مانند یک داستان مهیج خواند اما همیشه این داستانها جذاب نیستند. تهران نیز روایتی دارد؛ روایتی که میتوان بیانش کرد. اگر بخواهیم برای این شهر خفته در دامن البرز روایتی بجوییم، باید به قلههای ایستاده در شمالش خیره شویم. روایت تهران در طول 200سال پایتختی، توامان ناکامی و بداخلاقی با این شهر است. این شهر کمتر توانسته روایتی زیبا از خود بنمایاند. دستکم تاروپود تنیده بر این شهر، در طول تمام این سالها جذابش نکرده است. یکی از راویان این شهر دکتر فریدون رهنمایی است؛ استاد برجسته شهرسازی و اقلیم شناس. روایت او از تهران روایتی نهچندان خوشایند است.این روایت را با هم مرور می کنیم.
تهران تنها یک شهر نیست؛ مجموعهای بزرگ از دامنههای جنوبی البرز را در بر گرفته است. سیمای این شهر تنها در مناطق 22گانه آن ظاهر نشده بلکه این شهر کران تا کران البرز لمیده است. دکتر فریدون رهنمایی از توسعه خطی پایتخت میگوید. به تعبیر این استاد دانشگاه، تهران تنها محدوده فعلی تحت سیطره شهرداری نیست. او معتقد است: «تهران امروز از نظر عملکردی و جغرافیایی یک شهر طولی است؛ چرا که مرزهای شهری و غیراداری آن عملا از کمال آباد کرج تا رودهن ادامه دارد؛ بهعبارت دیگر چنانچه از غرب یا شرق وارد این شهر شویم باید مسافتی نزدیک به 100کیلومتر را طی کنیم. درحالیکه عرض شمالی- جنوبی آن از 30کیلومتر تجاوز نمیکند. برخی از مشکلات عبوری تهران از همین شکل هندسی آن ناشی میشود». دکتر رهنمایی میگوید که این مجموعه چنان به هم پیوسته است که نمیتوان آنرا از هم تفکیک کرد. او به طرحهای جامع شهر تهران در دورههای گذشته نیز اشاره میکند. به تعبیر دکتر رهنمایی طرحهای صرفا مهندسی در این شهر بیش از هر چیز شهروندان پایتختنشین را نادیده گرفتهاند. این استاد دانشگاه میگوید: «چه در طرح فرمانفرمائیان و چه در طرح جامع و تفصیلی تهران، دیدگاه حاکم بر این طرحها یک دیدگاه مهندسی محض است. در این طرحها عنصر انسان یا شهروند که هویتبخش فرهنگ یک شهر است جایی ندارد؛ بهعبارت دیگر طرحهایی که براساس پیش فرضهای ذهنی تهیهکنندگان تهیه میشوند، از واقعیتهای عینی بهویژه نیازهای مردم غافل میمانند. فضای شهری تهران حتی برای اتومبیلها که دردانه مادی شهروندان محسوب میشوند فضایی تنگ و خفقان آور است چه رسد به انسانهایی که در آن روزهای عمر را سپری میکنند».
در چنبره دردانه مادی شهروندان
دیگر سالهاست از انار و چنار تهران خبری نیست. این شهر سالهاست از اقلیم خود فاصله گرفته. نه از رودباران سرسبز دامنههای البرز خبری است و نه در جایجای این شهر میتوان سرچشمههای آب برخاسته از دل کوههایش را دید. تهران این روزها اسیر چنبره خودروهاست؛ خودروهایی که به تعبیر رهنمایی «دردانه مادی شهروندان» نام گرفته است. اگر شب هنگام در کوچه پسکوچههای این شهر سنگی عبور کنی، میتوانی هیولاهای کوچک خفته در گوشه و کنار این شهر را ببینی. تهران هر روز به هیأت پارکینگی تازه درمیآید. دکتر رهنمایی با اشاره به وضعیت نگرانکننده اقلیمی شهر تهران، از بارگذاری غیرمنطقی بر این پهنه خبر میدهد؛ «متأسفانه ابعاد این مسئله (وضعیت اقلیمی پایتخت) از حد مدیریت فراتر رفته است. با بارگذاری صنعتیای که در غرب تهران انجام گرفته و حجم اتومبیلهای سرگردانی که در سطح شهر حرکت میکنند، امکان هرگونه تغییر در وضعیت اقلیم شهری از دست رفته است. درهها نیز به تصرف سوداگران زمین درآمدهاند و در بسیاری جاها به کانالهای بتنی تبدیل شدهاند که فقط آب را باید هدایت و تخلیه کنند.»
آثار تاریخی یا ویرانهها و خرابهها
نه تنها نشانههایی از اقلیم رؤیایی این شهر که روزگاری یکی از دلایل مهم پایتختی آن بود، رنگ باخته بلکه نشانههای 200سالگی این شهر نیز دیگر در تار و پود آن به جا نمانده است. تهران به شهری عاری از دیرینه و اقلیمش بدل شده است. دکتر رهنمایی در مورد ویرانی دروازههای قدیمی شهر و زدودن آثار تاریخی آن معتقد است: «بودن یا نبودن دروازههای قدیمی تأثیر چندانی در هویت شهر تهران برجای نمیگذاشت. خانههای قدیمی نیز که هنوز بسیاری از آنها در خیابانهای مرکزی شهر مانند لالهزار برجای ماندهاند بهصورت خرابه درآمدهاند. بحث اصلی این است که مدیریت بر باززندهسازی فضاهای تاریخی در شهر تهران برعهده شهرداری نیست و سازمان میراث فرهنگی نیز امکانات و سازوکارهای لازم را برای انجام این مهم در اختیار ندارد. بهنظر من اول باید تکلیف این موضوع را روشن کرد».
حاکمیت نظام سوادگری نه مدیریت یکپارچه
شهرداری تهران و شهرداریهای کشور، تنها ارائهدهنده خدمات شهری هستند، بیآنکه در اداره شهر نقش داشته باشند. هنوز حکومت محلی در شهرهای کشور راه به جایی نبرده و گویا سنگ بنای بلدیه از همان آغاز نادرست و نامعمول بوده است. مدیریت یکپارچه بهرغم تأکید قوانین مختلف بر آن هنوز به اجرا در نیامده است. دکتر رهنمایی معتقد است: «بهنظر من این شیوه و شکل مدیریت نیست که به وضعیت کنونی تهران منجر شده بلکه علل اصلی آن در حاکمیت نظام سوداگری زمین (بخش غیرمولد و قانونگریز از مالیات و عوارض) است که در تهران و دیگر شهرهای کوچک و بزرگ بحران فضایی و هویتی بهوجود آورده است. قدرت عمل رابطه سود و سرمایه در حوزههای شهری آنچنان قدرتمند است که نه فقط قوانین بلکه هرگونه ساختاری را میتواند مقهور کرده و دور بزند. در اینباره باید بحثهای مفصلتری انجام داد».
جراحی بزرگ در بدنه شهر
و سؤال آخر ما مقایسه تهران با بسیاری از شهرها توسعهیافته امروزی است. از دکتر رهنمایی پرسیدیم که آیا تهران مانند شهری مانند باکو یا کشور قطر یا شهرهای دیگر جهان امکان میزبانی یکی از اتفاقات بزرگ ورزشی مانند المپیک یا جام جهانی را دارد؟ پاسخ این استاد برجسته شهرسازی کشور بدین شرح است: «بهنظر من انجام چنین اتفاقاتی در تهران نیازمند نوعی جراحی در بدنه کالبدی شهر تهران است. منظور از جراحی در دو زمینه بهسازی گرهگاههای ترافیکی و بازسازی کاربریهای جدید و فضاسازی مناسب با آن برای این شهر است. در شرایط کنونی نظام سوداگری زمین و تمرکز سرمایه در آن، به همراه اختصاصی شدن حقوقی زمینهای خالی در محدوده شهری توسط نهادهای مختلف، انجام این کاربریهای اصلاحی را غیرممکن میسازد. بهترین مصداق این زمینهها را میتوان در شرق خیابان ولیعصر از تقاطع میرداماد به بالا یا اراضی واقع در گوشه شمال غرب میدان ونک مشاهده کرد».
توهینی بزرگ به مدیریت شهری
هر روز بخشی از ساختمانهای شهر فرومیریزد و دوباره از نو ساخته میشود. هر روز بنایی تازه بر پیکره این شهر سیمانی قد برمیافرازد. تهران گویی هر روز در حال نو شدن است. ساختمانهای سنگی، سیمانی و شیشهای هر روز قامتی نو در دل این شهر میآرایند. اما این شهر تا کجا پیش میرود؟ درآمدی که صرف نگهداری و توسعه بزرگراهها و فضاهای مختلف فرهنگی و بخشهای مختلف شهر میشود، پولی است که از ساخت و سازهای شهر بهدست میآید. اما تهران تا کجا باید اینگونه هر روز از فروش خود امرار معاش کند؟ این استاد برجسته دانشگاه در اینباره میگوید: «من بارها بر این نکته مهم در سخنرانیها، مقالات و کلاسهای درس تأکید کردهام که این منبع مالی زیان آور برای شهرهای ایران را باید با منابع دیگر جایگزین کرد. چراکه فروش تراکم یعنی فروش قوانین، ضوابط و مقررات. برای کسب درآمد، شهرداریها اجازه ندارند حقوق شهروندان را به مزایده بگذارند. این ضابطه در هر زمان و توسط هرکسی که گذاشته شده، بزرگترین اشتباه در تاریخ مدیریت شهری ایران است؛ زیرا هنگامی که تراکم قابلخرید و فروش باشد، نه فقط بقیه ضوابط و معیارها بلکه ضابطین آنها نیز قابلمعامله تلقی میشوند. این توهین بزرگی است که تاکنون بر مدیریت شهری ایران رفته است. در اینجا این سؤال پیش میآید که چگونه میتوان این منبع درآمد ناسالم را جایگزین کرد؟ بهنظر من علاوه بر عوارض قانونی که شهرداری دریافت میکند باید مالیات بر کسبه و تمامی فعالیتهای خدماتی و تولیدی واقع در محدوده شهری به شهرداری پرداخت شود نه وزارت دارایی؛ چراکه وزارت دارایی هیچگونه مسئولیتی در قبال عمران شهری نداشته و به همین دلیل هیچگونه حقی برای دریافت مالیات از شهروندان ندارد. این دریافت تنها در یک صورت قابلتوجیه است و آن اینکه وزارت دارایی برای کمک به عمران شهری مالیاتهای دریافتی از حوزههای شهری را پس از دریافت بهحساب شهرداری واریز کند. این کار شدنی است و میتواند قانونستیزی حاکم بر منابع درآمدی شهرداری را اصلاح کند.