این جملات نوشتار ارنست همینگوی است که در کتاب «پاریس، جشن بیکران» آمده.پاریس را ندیده، میشناسیم؛ با کافههای معروفش، با صندلیهای چیده در کنار خیابان، با سالنهای تئاتر، برج ایفل و رودخانهای که مثل پیرمردی صبور دارد به تمام ماجراهای پل نگاه میکند. بسیاری از شهرها را ندیده، میشناسیم؛ از ساختمانها، خیابانها و عابرانی که با صورتهای سفید و موهای آفتابخوردهشان گاه صدایسازی، قدمهایشان را آرام میکند و گاه هیبت ساختمانی. بسیاری از شهرها را ندیده، میشناسیم؛ سنپترزبورگ را، وین را، پراگ را. وقتی به تهران فکر میکنیم اما چه چیزی در ذهنمان جان میگیرد؟ اما در مورد تهران یادم هست روزی به دوستم گفته بودم کوه پشت ساختمانهای این شهر مثل کودکی است که میخواهد سرش را زورکی توی عکس بیندازد. این ساختمانها، با تمام ریز بودنشان کوه را دارند آن پشتها محو میکنند. تهران، شهری است هراسآور. اما تهران، این روزها بیشتر دیدنی شده است. این شهر این روزها کمتر ترسیدنی است. تهران سالها البرز را گم کرده بود و این روزها ترافیکش آنقدر روی دوشش سنگینی میکند که میترسم کمر خم کند. تهران را کاش از نو مینوشتند. البرز دستش را از فراز دریای دود و برجها بلند کرده است و آخرین زورش را دارد میزند. البرز، شناسنامه تهران، این روزها در دود غرق شده است انگار. دکتر پیروز حناچی، استاد دانشگاه تهران و یکی از شهرسازانی است که در گفتوگو با او به تهران از منظری دیگر نگاه کردهایم. با او تمام کارهای انجام نشده در تهران را مرور کردهایم. متن این گفتوگو در پی میآید.
- اگر توسعه تهران بهصورت طولی بود چه اتفاقی در این شهر رخ میداد که بر شکلگیری آن مؤثر باشد؟
شکلگیری راهها در تهران بهصورت عرضی و شرقی- غربی اجتنابناپذیر بود و این اتفاق در طول تاریخ افتاد. بالاخره مسیرهای مواصلاتیمان بهگونهای بوده است که این محور را به سمت شرق و غرب و جنوب سوق میداد. منتها اگر سؤال شما این است که ما میتوانستیم طور دیگری رفتار کنیم من میگویم که بله. ما اگر در اوایل انقلاب محدوده 25ساله تهران را که با توجه به قانون نظارت بر گسترش شهر تهران و ریاست رئیس دولت کنترل میشد، حفظ کرده بودیم و به جای توزیع زمینها در بخشهای مسکونی، این محدوده را نگهمیداشتیم و مثل بسیاری از کلانشهرهای دنیا عرصه وسیعتری را برای ورود به کلانشهر تهران درنظر میگرفتیم، مثلا در همین راستا، مترو را زودتر شکل میدادیم و راهآهن بین شهری و جادههای بین اقمار تهران و تهران را مسیر رفتوآمد قرار میدادیم، در این صورت همهچیز خیلی فرق میکرد؛ آن وقت به جای داشتن جمعیت 8/5میلیونی شهری، جمعیت سه میلیونی داشتیم و در ازای آن اقمار توسعهیافته پیدا میکردیم. به جای اینکه تهران و کرج به هم وصل بشوند، جمعیت موجود در تهران را در اقمار آن تقسیم میکردیم که آنها هم تبدیل به کلانشهر بشوند. مثلا فرض کنید یک تهران سه میلیونی، یک کرج 700هزار نفری، یک کهریزک 500هزار نفری و یک اسلامشهر 400هزار نفری در جهت کاهش جمعیت پایتخت و تبدیل این شهرها به کلانشهر ایجاد میکردیم.
- اگر برنامههای حداقلی تهران به اجرا در میآمد دستکم برنامههایی که در طرح جامع فرمانفرمائیان و گروئن مطرح شد یا طرحهای ساماندهی تهران و یا حتی برنامههای تفصیلی که از طرح جامع تهران فرمانفرمائیان منبعث میشد اگر بخشهای مهم و حیاتی این برنامهها به اجرا در میآمد، پایتخت الان چه وضعیتی داشت؟
به هر حال برنامههایی از این دست، تا حدودی اجرا شد، منتها در دورههایی از این برنامهها عدول شده است؛ مثلا تقسیم تهران به 22منطقه در واقع همان محدوده 25ساله است. شما هستهای را فرض کنید که تهران در سال57 داشت. تهران مرکزی بود و مناطق 22تایی در راستای اهداف همان محدوده 25ساله قرار داشت، به همین دلیل حدفاصل این تهران مرکزی و این محدوده 25ساله حفاظت میشد. اما بعد از انقلاب با توزیع زمینهای حاکم شهر، این بخش از بین رفت. متأسفانه تبعات این تصمیم را با ایجاد هیچ بودجه و موقعیتی نمیتوان جبران کرد؛ بهعبارتی این اتفاق در فرصتهای از دسترفته این شهر بایگانی میشود. در واقع اگر قرار بود کاری صورت بگیرد، باید از اجرای این تصمیم جلوگیری میشد.
- اگر درآمد تهران به ساختوساز متکی نبود و این شهر براساس برنامهها و قوانین، متکی به درآمدهای پایدار میشد، الان وضعیت تهران چگونه بود؟
خیلی از شهرهای دنیا هستند که از ساختوساز درآمد دارند. منتها ایراد تهران در این است که این درآمدها در تهران مختص به ساختوساز در سطوح مسکونی هستند؛ مثل کودکی که فقط دستهایش در حال رشد کردن باشد؛ در واقع دارد ناقصالخلقه رشد میکند. علاوه بر این، شما نمیتوانید متناسب با این توسعه مسکونی خدمات درخوری را هم توسعه بدهید و نمیتوانید آن خدماتی را که یک شهروند در مقیاس شهر، ناحیه، محله و منطقه نیاز دارد برای او تأمین کنید، وگرنه نفس ساختوساز بد نیست. اینکه ساختوساز نامتناسب و نامتجانس باشد اتفاق نادرستی است. اما درباره موضوعی که درخصوص داشتن برنامههای خاص درآمدزا در شهر گفتید باید اشاره کرد که درآمد شهر قطعا در دورهای، دیگر باید خودکفا بشود. دولت موظف میشود برنامهای را درخصوص فراهم آوردن منابع درآمدی شهرداریها مشخص کند؛ اما خب، هیچ وقت چنین فرصتی برای تهران پیش نمیآید. البته تلاشهایی برای این موضوع شد که هرگز به نتیجه نرسید. برای مثال اواخر سال84 بود که در کمیسیون زیربنایی مجلس شورای اسلامی، این موضوع مطرح شد و حتی به مرحلهای رسید که قرار شد در کمیسیون، پیشنویس لایحه تهیه بشود اما بعدها دیگر تأیید نشد.
- بهنظر شما دلیل عملی نشدن این برنامهها نداشتن سازوکار مناسب است؟
این جزو وظایف دولت است که مشخص کند شهرداریها از چه طرقی و از چه منابعی برای تأمین نیازهایشان اداره بشوند. اما متأسفانه تا زمانی که چنین اتفاقی نمیافتد شهرداریهای ما میشوند مصداق این شعر سعدی: «به احوال آنکس بباید گریست/ که دخلش بود نوزده، خرج بیست» و وقتی اینطوری باشد، هیچ تضمینی برای حفاظت از ارزشهای شهر وجود ندارد.
- اگـــر رود درههــا و وضعیت اقلیمی پایتخت حفظ میشد و تا این اندازه اقلیم پایتخت در تنگنا قرار نمیگرفت و اگر دروازههای قدیمی شهر بهعنوان یک میراث حفظ میشد یا حتی در حال حاضر خانههای تاریخی و قدیمی شهر از بین نمیرفت، این شهر به لحاظ اقلیمی شاهد چه وضعیتی بود؟
تهران یکی از زیباترین شهرهای دنیا میشد. من خیلی از شهرهای دنیا را تجربه کردهام اما هیچ کدام از لحاظ موقعیت طبیعی با تهران قابل مقایسه نیستند؛ طبیعتی که در کمترین فاصله با شهر قرار دارد؛ طبیعتی که در شرایط متفاوت آب و هوایی، زیبایی منحصر به فرد خودش را دارد و با صرف کمترین مدت زمانی به راحتی میتوان از شهر به محیط طبیعی وارد شد. وقتی برف میآید، زیباییاش دوچندان میشود یا در باران ارتفاعات این شهر به شکل خاصی لذتبخش و دیدنی میشوند. اما متأسفانه ما آنقدر در این شهر عوامل مخل و مخرب داریم یا خودمان آنقدر اتفاقات ناخوشایندی بهوجود آوردهایم که هیچ وقت زمینه را برای بهرهوری از زیباییهای این شهر فراهم نیاوردهایم و حتی زیباییهایش نادیده مانده است. درنظر داشته باشید که این شهر 200سال بهعنوان پایتخت، در حال توسعه و گسترش و رشدبوده است منتها با برنامه و براساس اصول و قاعده توسعه پیدا میکند.
- اگر تهران مانند بسیاری از شهرهای جهان بهصورت یک مدیریت محلی اداره میشد و ادارههای مختلف وظایف را بین خود تقسیم نمیکردند این شهر الان چگونه بود؟
اگر این مشکلاتی که الان داریم حل نمیشد خیلی تفاوت چندانی نمیکرد چون اگر این دست مشکلات حل نشود دولت محلی نیز کاری از دستش ساخته نیست. بالاخره این مسئله ترکیبی است از اهداف حاکمیت اصولی، پشتیبانی صحیح و برنامهریزی مؤثر و سپس اجرای بموقع آن. باید درنظر داشت که دولت محلی در مرحله اجراست.
- و در خاتمه، تهران را بهعنوان یک کلانشهر چقدر مناسب میدانید؟
باید پذیرفت که شاخصههای زیستمحیطی در همه زمینهها در این شهر خیلی بالا نیست و تنها کاری که میتوان برای این شهر انجام داد این است که جلوی تشدید این نابسامانیها را بگیریم. در مرحله بعد اگر دولت و دورههای شهری، شهرداریها و همه اجزا و قدرتها، همجهت و هماهنگ حرکت کنند، شاید بتوان به نوعی مشکل را کنترل کرد. منتها وقتی بردارها همجهت نیستند، انرژیها صرف خنثی کردن همدیگر میشوند و طبیعتا این صلاحدیدها و برنامهها به تعویق میافتند.
در پایان باید به این شعر سهراب اشاره کرد که میگوید: «چشمها را باید شست / جور دیگر باید دید».