در این جلسه که در دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، دکتر هادی خانیکی، عضو هیات علمی این دانشگاه، به سخنرانی و ارائه نظریات خود پرداخت و در ادامه بحث و پرسش و پاسخ در این زمینه صورت گرفت.
وی در ابتدای بحث خود، به دو مقدمه دربارهی "فرهنگ" و "رسانه" پرداخت و در بیان مقدمهی اول، به تبار شناسی واژهی "فرهنگ" در ایران و غرب اشاره کرد و گفت: آنچه که ما امروز به آنرسیدیم این است که مقصود از "فرهنگ" یک منبع معنابخشی است و از طبیعت دور شدهاست؛ به ویژه برداشتهای رسانهای که از پدیدهی فرهنگ میشود و اوج آن را میتوان در کارهای "کاستلز" دید، این است که از منازعه بر سر "تسلط بر طبیعت"، به "قدرت فرهنگ" میرسیم. یعنی اگر در گذشته مد نظر بود که چهطور انسان بر طبیعت مسلط میشد، امروز مطرح میشود که "قدرت" فی نفسه، چه اصالتی دارد وچه حوزهی تاثیرگذاری دارد.
خانیکی ادامه داد: ما امروز به "فرهنگ" به عنوان منبع "معنا دهی" توجه جدیدی داریم و مدعای علمی آن هم، این استکه به میزانی که خودِ فرهنگ، بنیادهای اجتماعی دارد، بههمان میزان اجتماع هم بنیادهای فرهنگی دارد؛ بنیادهایی که حتی به ذائقههای زیستی نیز معنا میدهد. درنتیجه در مییابیم که در مورد فرهنگ، فقط آن وجه تاریخی، اجتماعی و آن وجه ثابت فرهنگ که عادات اجتماعی و روشهای زندگی است، مورد توجه نیست. بلکه وجه دیگری که با رسانه پیوند بیشتری دارد، وجه برانگیزانندگی در حوزههای رفتاری است.
وی "سیر تحول معنای فرهنگ" را به شش گروه دسته بندی کرد و آنرا چنین برشمرد: فرهنگ به مثابه کل جامعه و فراگیر، فرهنگ به مثابه ارثیهی اجتماعی، فرهنگ به مثابه طرح زندگی، فرهنگ به مثابه ابزارهای حل مسایل، فرهنگ به مثابه سازمانهای اجتماعی و الگوهای اجتماعی و فرهنگ به مثابه ترویج(؟) حیات اجتماعی.
بنابرنظرخانیکی، تعاریف فرهنگی به سمت انتزاع از رفتارها رفته است؛ یعنی تمایلی وجود دارد که فرهنگ و رفتار را به نوعی از یکدیگر منفک بکند.
سخنران این نشست، در ادامه، به "رسانه" بهعنوان دومین مقدمهی بحث خود پرداخت. وی با بیان اینکه منظور از رسانهها یک نظام فناورانه است که دادههای فرهنگی و خبری را پخش میکند، گفت که در مطالعات فرهنگی ، جنبههای نمادین فرهنگ با جنبههای خبری رسانهها به هم گره میخورد.
وی با قایل شدن تمایز بین فرهنگ تراوش شده از رسانهها با فرهنگ نخبگان، تاکید کرد: اساسا فرهنگ نخبگان، فرهنگ تمایز یافتهای است؛ منبع اصلی تغذیهی آن سنتها و آموزشهای رسمی است؛ دارای تجانس و پیوستگی است و نخبگان و سرآمدان جامعه، آفرینندگان چنین فرهنگی هستند؛ در حالیکه دربرابر، فرهنگ رسانهای، فرهنگی نامتجانس، ناپیوسته، بینظم و فرهنگی موزاییکی است و این فرهنگ به گونهای مترادف است با "فرهنگ توده".
او دو نقش رسانهها را در تحولات جامعهی جدید را چنین برشمرد: نخست، نشر فرهنگ توده و دوم، تغذیهی نخبگان جامعه جهت نوآوری و ابداع؛ یعنی رسانهها حلقهی اتصال محیطهای بزرگ یا جامعهی "ماکرو" با محیطهای کوچک یا جامعهی "میکرو" هستند.
خانیکی پس از بیان این دو مقدمه، مدار ششگانهای را از فرهنگ و رسانه ترسیم کرد و حلقههای مدار فرهنگی را برشمرد. وی گفت: اولین حلقهی یک مدار فرهنگی، این است که چهگونه در جامعه ظرفیت تولید فرهنگی میتواند بالا برود؛ یعنی اگر تولید در عرصهی فرهنگ بالا برود، میشود گفت که ما توانستهایم نقشآفرینی فرهنگی نیز انجام بدهیم.
وی افزود: دومین حلقهی مدار فرهنگی، ابزارهای خاص سرآمدان و نخبگان فرهنگی است و ابزارهای خاص و رسانههای مورد استفادهی سرآمدان فرهنگی، مثل کتب، نشریات تخصصی و مطبوعات اندیشمندانه، با رسانههای مورد توجه عموم تفاوت دارد؛ است.
وی با بیان اینکه حلقهی سوم این مدار چهگونگی برقراری ارتباط بین رسانههای جمعی با رسانههای خاص است؛ به اهمیت حلقهی چهارم و پنجم این مدار پرداخت و در توضیح نقش حلقهی چهارم گفت: نقش این حلقه قابلیت عمومی کردن و قابل فهم کردن تولیدات فرهنگی است. که خود این امر یک وضعیت پارادوکسیکال است. به عبارت دیگر باید کاری بکنند که مصرف کننده "عامه" باشد، در حالیکه تولید کننده از "خواص" است.
دکتر خانیکی مرحلهی پنجم را تغییر ذائقهی نخبگان دانست و در اینباره چنین توضیح داد: رسانهها میتوانند بهگونهای دغدغهی نخبگان را تغییر دهند که آنها مسایل مطرح شده را از آن خود بدانند.
وی افزود: درگیر کردن ذهن مولدان فرهنگی در جامعه با مسایل مبتلابه، یکی از کارکردهای رسانهها است و این امر میتواند به حلقهی ششم مدار فرهنگی که "غنای جدید جامعه" است، برسد.
عضو گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، در نتیجهگیری از بحث خود، گفت: رویداد مهمی که در عصر اطلاعات رخ داده، این است که جامعه زیر پوشش رسانهای بیشتری قرار گرفته و پوشش رسانهای بیشتر، سه اتفاق همزمان را ساماندادهاست.
یکی از این اتفاقها، فشرده کردن "زمان"، "مکان" و "فضا" است. این اثر فراتر از خود حوزهی رسانهاست؛ فاصلهها به مراتب کوتاه شده، عمر دانش پایین آمده و متوسط عمر دانش در کمتر از چهار سال تعریف میشود؛ در نتیجه، زمان کوتاه و "فاصلهی ما با گذشته و آینده کم شدهاست" . فشردگی مکانی هم مشخص است؛ در خود تهران میتوانید ترکیبی از "سنت" و "مدرنیته" را با هم ببینید اما مهمتر از همهی اینها درهمآمیختگی فضاها است؛ چنانچه ما دیگر مرزهای متمایز کنندهای در حوزههای مختلف مانند فرهنگ، سیاست، اقتصاد و ... نداریم.
خانیکی همچنین گفت: خود پدیدهی فشردگی "زمان"، "مکان" و "فضا"، سه مشخصهی ارتباطاتی-فرهنگی را برجسته کرده؛ از جمله اینکه ویژگی نمادین زندگی اجتماعی کارکرد دوباره پیدا کردهاست.این ویژگی نمادین، در آثار پست مدرنهایی مانند "بودریار" و "تامسون" تا آنجا پیش میرود که در همه چیز تردید ایجاد میکند. گرچه به نظر من، در تاثیر رسانهها غلو میشود. من معتقدم رسانهها در آفرینش چنین شرایطی، نه توانای مطلق هستند و نه ناتوان مطلق.
وی دومین محصول رشد و فراگیری رسانهها را تغییر سازمان شیوههای مبادلهی اطلاعات دانست و بیان کرد که نحوهی تولید، نحوهی توزیع و نحوهی مصرف اطلاعات در جامعه تغییر پیدا کرده است. او ادامه داد: از این مساله، کسانی مانند "تافلر" بهعنوان "موج سوم" یاد میکنند. آنها معتقدند که آنچه در این عصر مبادله میشود، دانش بوده و دانش جای سرمایه و زور را گرفته است. البته منتقدینی مثل "پورتمن" هم کاملا معکوس این نظریه، نظر دادهاند.
خانیکی ادامه داد: سومین مسالهای که بهخصوص در مطالعات فرهنگی خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد، بازسازی شیوههای ارتباطی و طرح موضوع ارتباطات میانفرهنگی و نقش رسانهها در دامن زدن بهآن است.
وی افزود: به تعبیر از نظریهی اجتماعی رسانهها، بحث هرمنوتیک رسانهها مطرح شدهاست. برخی معتقدند آنچه که انجام میپذیرد، تعامل رسانهای نیست، بلکه یک شبه تعامل رسانهای است و یک فاصلهی عملی با زندگی روزمره وجود دارد. به همین دلیل آن میزان که از پیام منتقل میشود، واحد اندازهگیری است.
دکتر خانیکی نتیجهگیری کرد که نوع جدیدی از اجتماع در حال شکلگیری است. وی افزود: این نوع جدیدی از "همگانیت" یا "اجتماع" موضوع مطالعهی مشترک بین "رسانه" و "فرهنگ" است.
خانیکی گفت: یکی از مسایلی که در فرهنگ جدید برجسته شده، مسالهی "اوقات فراغت" است؛ دومین مسالهای که خیلی مهم شده، "سبک زندگی" است، سومین مساله نیز بخشهایی هستند که اصطلاحا "زباله" شناخته میشد و در گذشته بهحساب نمیآمد و امروز اهمیت پیدا کرده و چهارمین مساله، "فرهنگ مجازی" یا "فضای سایبر" است که اهمیت زیادی پیدا کرده است.
وی با بیان این نکته که پیدایش فضاهای باز، چند ذهنی و متکثر، موضوع کانونی در "فرهنگ رسانهای" است، چند مشخصه را برای این امر در جامعهی ایران مورد توجه قرار داد وگفت: یکی از موضوعات، تغییر الگوی مصرف فرهنگ است. به عنوان مثال، در جامعهی ما نرخ کتابخوانی تقریبا ثابت مانده است و7/6 دقیقه از شبانه روز را به خود اختصاص میدهد.
وضع مطبوعات نیز خیلی بهتر از کتاب نیست؛ در حدود20دقیقه از شبانهروز. 156 دقیقه را تلویزیون و 35 دقیقه را رادیو به خود اختصاص میدهد. در مجموع، سرانهی زمانی رسانهها 235 دقیقه از شبانه روز یعنی 63 درصد از زمان فراغت را به خود اختصاص میدهد. این بدان معنی است که زمان فراغت ما رسانهای شدهاست.
خانیکی ادامه داد: یکی دیگر از تغییرات مهم، تغییر رویکرد نسبت به عوامل مختلف فرهنگی در جهان است. در دنیا توجه به بخشی از کالاهای فرهنگی(مانند موسیقی و بازیهای کامپیوتری) افزایش یافته و توجه به بخشی از کالاهای فرهنگی(مانند کالاهای چاپی؛ کتاب و روزنامه)، کاهش پیدا کرده است. این امر میتواند آن درد کم بودن سرانهی کتابخوانی در ایران را کمی تسلی دهد. گرچه من فکر میکنم که این کم بودن سرانه در ایران خیلی بیشتر از این چیزها احتیاج به تسلی داشته باشد.
دکتر خانیکی تغییر دیگر را افزایش میزان استفاده از فضاهای مجازی دانست وگفت: اینکه زبان فارسی در زبانهای وبلاگنویسان به مرتبهی سوم دنیا میرسد، معرف گسترش یافتن فضای مجازی در ایران است.
وی نزدیکی سبک مصرف محصولات فرهنگی ایران به سبک مصرف محصولات فرهنگی جهانی را از دیگر تغییرات معرفی کرد و گفت: تغییر مهم دیگری که با آن روبهرو هستیم، این است که تقریبا بهصورت جدی، فرهنگ رسمی به حاشیه رفته است. ما شاهد شکلگیری فرهنگ غیر رسمی در حوزههای وسیعی هستیم؛ چه در حوزههای زبانی، چه در حوزههایاجتماعی و چه در حوزههای فرهنگی.
و این فرهنگ غیر رسمی در مقابل فرهنگ رسمی، وضعیت فرهنگی را نامتقارن میسازد. در چنین شرایطی، "پاد گفتمان"های ویژهی فرهنگی پدید آمده و شاهد شکلگیری خرده فرهنگهای "هویتگرا" هستیم. دکتر خانیکی ادامه داد: کنشهای فرهنگی کمدامنه ولی موثر در زندگی اهمیت پیدا کرده که این مساله در "رسانهای شدن فرهنگ" خیلی برجسته است. به جای فرهنگ والا و فاخر دیر اثر گذاری که خیلی دیر ازبین میرود، فرهنگهای متغیر منعطف، میآیند و اثر خود را میگذارند و ممکن است به سرعت ازبین بروند.
خانیکی در این بخش از سخنانش به نتیجهگیری در مورد ایران پرداخت و گفت: به دلیل فقدان یا ضعف مناطق حایل فرهنگی یا حوزههای گفتوگویی فرهنگی در جامعهی ما و بهدلیل ضعف ساختارهای دموکراتیکی که وجود دارد، امکان تعامل بین تولیدات فرهنگی، فرهنگ نخبه و فرهنگ عامه کم است و درنتیجه به تقابل و قطبهای فرهنگی میرسد و این قطبهای فرهنگی میتوانند خطرناک باشند؛ چنانچه در یکطرف گرایشهای فوقالعاده سنتگرا و هویتگرا و در طرف دیگر گرایشهای فوقالعاده ضد سنت و ضد باورها و ارزشهای دینی و ملی در جامعه را احیا میکنند.
وی افزود: مسالهی دوم این استکه در همآمیختگی یا درهم فشردگی فضاها به گونهای به وجود آمده و درنتیجهی آن، زبان سیاستورزی، زبان فرهنگورزی و زبان دانشوری را خیلی نزدیکتر از گذشته میبینیم. در ایران سنگینی وزن سیاست، میتواند کنشها و واکنشهای فرهنگی را به واکنشهایی سوق دهد که در ذات خود سیاسی است؛ اگرچه از زبان سیاسی برخوردار نیست، ولی نتیجه و اثر سیاسی دارد.
دکتر خانیکی در خاتمه گفت: آنچیزی که میتواند یک هشدار باشد فقر یا ضعف ساختارها و نهادهای دموکراتیکی است که امکان گفتوگو و امکان رویارویی بین گفتمانهای فرهنگی و پادگفتمانها را کم میکند. اگر این امکان گفتوگو وجود نداشته باشد، نوعی انقطاع و پولاریزاسیون فرهنگی شکل میگیرد و صورتهای قطبی از فرهنگ بروز پپدا میکند و در واقع پروزنی و پرهزینگی در حوزهی سیاست، بار خود را به عرصهی فرهنگ تحمیل میکند.