محمود فرشیدی یکی از نخستین وزرایی است که در دولت نهم به‌گونه‌ای محترمانه از هیأت وزیران کنار گذاشته شد تنها به این دلیل که در مقابل دستور رئیس دولت مبنی بر در اختیار گذاشتن امکانات وزارتخانه تحت مدیریتش به نفع دانشگاه پیام نور مقاومت کرد.

به‌عبارت دیگر فرشیدی و بسیاری از همکاران او در دولت نهم برکنار شدند تا دیگر کسی را یارای «نه» گفتن مقابل دستورات رئیس دولت و نزدیکانش نباشد. نخستین وزیر آموزش و پرورش دولت نهم در این گفت‌وگو تأکید می‌کند که «تمکین بی‌چون و چرا» از رئیس دولت شرط ناگفته وزارت در دولت نهم بود؛ شرطی که با گذشت زمان به اصلی‌ترین شرط وزارت در دولت محمود احمدی‌نژاد تبدیل شد. مشروح گفت‌وگوی ما با فرشیدی را در ادامه می‌خوانید.

  • فکر می‌کنم دولت‌های نهم و دهم در میزان تغییر مدیران رکورددار باشند. درست است؟

بله همینطور است و ما در این دوره شاهد افزایش تزلزل مدیریت بودیم.

  • اما ظاهرا شیب تغییر وزرا در دولت دهم کاهش پیدا کرده است.

علت این تفاوت این است که در دولت دهم اساسا معیار‌های گزینش وزرا تغییر کرده و تغییراتی هم که اتفاق افتاده در یک سمت و سوی خاص بوده که نیاز به تامل و بررسی بیشتری دارد.

  • این تزلزل مدیریت چه آثار سوئی در جامعه داشته؟

اصولا قانون اساسی و نظام مردم‌سالار دینی یک شاکله‌ای را به‌عنوان سال‌های بهینه مدیریت درنظر گرفته است. بدین معنی که نه ثبات به‌گونه‌ای که تحولی در مدیران اجرایی به‌وجود نیاید را خوب می‌داند و نه تزلزل و سردرگمی را بلکه بین این دو عامل یک نقطه بهینه‌ای را درنظر گرفته است که معمولا چهار سال است. البته طبیعی است که اگر به هر‌دلیلی مدیری نتواند چهار سال خدمت کند موارد استثنایی نیز در قانون پیش‌بینی شده است. اما اگر این استثنا‌ها تبدیل به قاعده بشود آن وقت این تزلزلی که به‌وجود می‌آید یک سری آفاتی را به‌دنبال دارد. به‌عنوان مثال مانع اجرای برنامه‌ها و قوانین مصوب می‌شود. یعنی تا یک مدیر می‌آید بر قوانین مسلط شود و به‌اصطلاح راه و چاه را یاد بگیرد این فرصت از او گرفته می‌شود و طبعا طرح‌ها ناتمام می‌ماند و مردم از ثمره این طرح‌ها بهره‌مند نمی‌شوند. ضمن اینکه جایگاه مدیریت در خود آن دستگاه هم تضعیف می‌شود. چون وقتی کارشناسان دستگاه اطمینان نداشته باشند که این مدیر چهار سال مسئولیت خواهد داشت و در این چهار سال باید سیاست‌های او را دنبال و اجرا کنند، ناخودآگاه یک نوع عدم‌اطمینان به اجرای دستورات میان کارشناسان دستگاه به‌وجود می‌آید. غیراز این در سطح جامعه هم اعتبار مدیران ارشد کاهش پیدا می‌کند و این کاهش اعتبار اجتماعی باعث می‌شود که افراد باشخصیت و توانمند از پذیرش مسئولیت امتناع کنند. بالاخره افراد آبروی خودشان را دوست دارند و اگر احساس کنند که ممکن است یک‌سال یا دوسال یا شش‌‌ماه بعد از پذیرش مسئولیت، از کار برکنار می‌شوند و فرصت اجرای طرح‌هایشان را نخواهند داشت حاضر نمی‌شوند آن مسئولیت را بپذیرند. علاوه بر این دو حوزه، در عرصه بین‌المللی هم وقتی مدیران ما پای میز مذاکره و امضای قرارداد همکاری می‌روند طرف مقابل اطمینان نخواهد داشت که این مدیر در حوزه فعالیت خود از اختیار و ثبات لازم برخوردار است و از این حیث نیز عدم‌ثبات مدیران به منافع ملی آسیب می‌زند. درنهایت ما فرصتی برای ارزیابی نقاط ضعف و قدرت برنامه‌ها و مدیران نداریم و در خیلی از موارد این عامل موجب شده که مدیر بعدی ناچارشود مسیر پیموده شده را از ابتدا طی کند.

  • کلا در کشور ما استفاده از تجربیات مدیران قبلی جایگاه چندانی ندارد.

خب مدت زیادی نیست که ما داریم نظام مردم‌سالاری دینی را تجربه می‌کنیم و این ایراد واقعا وجود دارد که هنوز سیستمی برای استفاده از تجربیات دیگران نداریم.

  • فکر می‌کنید علت افزایش تزلزل مدیران در دولت‌های نهم و دهم چیست؟

این وضعیتی که ما امروز با آن مواجه هستیم یک نوع استفاده حداکثری از اختیارات ریاست‌جمهوری است. این یک پدیده جدیدی است که یک قوه تمام موارد قانون را با یک رویکرد حداکثری به نفع خودش تفسیر کند و قوای دیگر را محدود و حداقلی درنظر بگیرد. به هر حال این یک پدیده‌ای است که ما امروز در دولت شاهد آن هستیم. این رویکرد قطعا آثار مثبتی هم دارد و آن این است که سایر قوا هم حاضر نخواهند شد یک موضع حداقلی را برای خودشان بپذیرند و تلاش خواهند کرد حضور حداکثری خودشان را داشته باشند و از جایگاه خودشان دفاع کنند و این تضارب آرا و افکار در درازمدت به سود مردم است. به‌عنوان مثال شما الان در مجلس یک سری رویکرد‌ها و اتفاقات را می‌بینید که اینها در مجالس گذشته وجود نداشتند. مثلا در بعد نظارتی شما می‌بینید مجلس در مواردی ورود دارد که قبلا چندان تمایلی به آن نشان نمی‌داد و از آن فرار می‌کرد. مانند سؤال از رئیس‌جمهور که پیش از این تابو بود و الان این تابو شکسته است. بنابراین این چالش‌ها در دراز مدت به سود مردم خواهد بود. اما در جایی که قانونگذار موردی را عنوان کرده و آن را از اختیارات رئیس قوه‌مجریه دانسته مانند عزل وزرا، در حقیقت در دادن این اختیار شرایطی را فرض گرفته است. مثلا فرض کرده است که کسی که در این جایگاه قرار می‌گیرد از هرگونه هوای نفس پرهیز می‌کند و تنها مصالح مردم را درنظر می‌گیرد. این شرط پنهانی است که گفته نشده است. در برابر این اختیارات، مجلس هم اختیاراتی دارد. یعنی اگر وزیر را رئیس دولت انتخاب می‌کند و آن را به مجلس معرفی می‌کند، این انتخاب نیاز به تأیید مجلس هم دارد بنابراین انتخاب وزرا یک توافق دوطرفه است و هرجایی که یکی از دو طرف بدون توجیه قانونی و منطقی از این توافق عدول کند مجلس هم در مقابل این عدم‌تعهد اختیاراتی دارد که می‌تواند از آن استفاده کند. خب برای اینکه این اعمال اختیارات تبدیل به یک کش مکش نشود ما نیاز داریم که اختیارات هر‌یک از طرفین را تعریف و آن را قانونمند کنیم. یعنی بیاییم بگوییم رئیس‌جمهور در چه شرایطی می‌تواند وزرا را عزل کند؟ آیا به صرف اینکه رئیس‌جمهور از قیافه وزیری خوشش نیامد می‌تواند او را عزل کند؟

  • به‌نظر شما دلایل اصلی تغییر وزرا در دولت چه چیزهایی بودند؟

دلایل تغییرات پی‌درپی وزرا در دولت‌های نهم و دهم به‌طور کلی دو دسته است؛ یک مقدار از این عوامل شخصی و فردی هستند و دسته دیگر هم گروهی و سیاسی. عوامل فردی و شخصی این است که اگر یک نوع سطحی‌نگری همراه با خود‌شیفتگی وجود داشته باشد باعث می‌شود که نوع رفتار‌ها با عوامل زیردست به‌گونه‌ای خاص رقم بخورد. به هر حال ما فرضمان این است که کسی که به‌عنوان وزیر انتخاب شده در حوزه کاری خودش صاحب‌نظر و توانمند است. حال اگر رئیس‌جمهور به او یک دستور غیرکارشناسی و مبتنی بر یک نگاه ساده‌اندیشانه‌ای داد قاعدتا آن شخص به جهت حفظ منافع ملی نباید زیر بار این دستور غیرکارشناسی برود. شما ببینید مقام معظم رهبری چقدر به دولت توصیه می‌فرمایند که از نقطه نظرات کارشناسان و نخبگان و صاحب‌نظران استفاده بشود. خب این خودش نشان‌دهنده این است که در این خصوص نقایصی وجود دارد و معلوم می‌شود که امروز ما در استفاده از علوم و تخصص در اداره کشور، مشکلاتی داریم و احیانا یک نوع نگاه سطحی و غیرکارشناسی به مسائل وجود دارد. حالا اگر به این مشکلات خودشیفتگی هم اضافه شود و فرد این خودباوری کاذب خودش را در یک پوشش انقلابی بودن قرار دهد و دیگران را سازشکار تصور کند جمع این عوامل موجب می‌شود که در همه زمینه‌ها نسخه‌های غیرکارشناسی پیچیده شود و به‌طور طبیعی هر مدیر صاحب‌نظری در مقابل این دستورات سطحی و غیرکارشناسانه مقاومت خواهد کرد و این خودش یکی از عوامل ایجاد‌کننده تزلزل مدیریتی است. عامل دوم مسائل گروهی و سیاسی است. یعنی به هرحال وقتی گروه‌ها در انتخابات به پیروزی می‌رسند دنبال آدم‌های مطیع خودشان هستند. اما گروه‌ها را هم می‌توان به سه دسته تقسیم کرد؛ یکی گروه‌های سیاسی که به‌نظرم باز اینها تا حدودی مصلحت‌اندیشانه‌تر عمل می‌کنند. یعنی مصالح درازمدت خودشان را درنظر می‌گیرند و چه‌بسا که با رقیب خودشان هم توافق کنند و مصلحت بزرگ‌تر را درنظر بگیرند و از توانمندی او استفاده کنند و کار را پیش ببرند. اما یک نوع دیگر از این تفکرات گروهی تفکرات فرقه‌ای و ملیتی است. مانند همشهری بودن که باز این هم به‌نظرم جلوه‌اش کمرنگ‌تر است. اما یک نوع دیگر از این تفکرات گروهی وجود دارد که پوشش اعتقادی پیدا کرده است. ما در تاریخ هم داشته‌ایم. مثلا تصوف و فرقه‌های دیگری که هم جنبه سیاسی پیدا کردند و هم یک تعریف انحرافی از دین و اسلام ارائه می‌کردند. به‌نظرم این جای نگرانی بیشتری دارد و باید عمیق‌تر به آن پرداخت.

  • اما مواردی هم هست که ممکن است با این توضیحات صدق نکند؛ به‌عنوان مثال وزیری بود که از ابتدا همه می‌دانستند به لحاظ سیاسی با طیف دولت قرابت زیادی ندارد و اصلا در انتخابات، رئیس ستاد کاندیدای دیگری بود و بعد در دوران فعالیتش هم انتقادات زیادی به عملکرد او وارد بود اما به‌رغم همه این انتقادات در پست خودش باقی ماند و بعد با وضع نامناسبی که هم برای دولت و هم برای کشور دارای تبعاتی است عزل ‌شد. این دست موارد چگونه قابل توجیه هستند؟

من فکر می‌کنم در راستای همان اهداف حزبی و سیاسی هم به هر حال باید فرصت مناسبی برای کنار گذاشتن‌ها فراهم بشود؛ یعنی اینطور نیست که انسان هر لحظه‌ای که اراده کند وزیری را عزل کند؛ چرا که فقط عزل‌کردن نیست بلکه مهم‌تر از آن پیدا کردن گزینه همفکر مناسبی است که بتواند به جای وزیر معزول قرارگیرد. گاهی اولویت‌های دیگری برای تغییر به‌وجود می‌آید و گاهی فشار‌هایی که در حمایت از وزیر وجود دارد برایند قوی‌تری دارد که مانع از انجام تغییرات می‌شود. اما به‌طور کلی من فکر می‌کنم که یکی از ملاک‌های ناگفته در انتخاب وزرا تمکین بی‌چون و چرا در برابر فرمانده یا کاپیتان تیم بود که خب هرچه گذشت این روزبه‌روز پررنگ‌تر و علنی‌تر شد. یعنی شما در دولت نهم می‌بینید که واقعا فضای غالب بین وزرا اصولگرایی بود و اینها افراد صاحب‌نظری بودند که آمده بودند تخصص خودشان را برای اداره بهتر امور به‌کار بگیرند. منتها این شاخصه تمکین روزبه‌روز نقش پررنگ‌تری پیدا کرد. به‌طوری که الان دیگر خیلی علنی یک استاندار را فقط به‌خاطر اینکه از رئیس مجلس استقبال کرده یا در مجلس یادبود سردار شهیدی حاضر شده که اتفاقا رقبای سیاسی هم در آن مجلس حضور داشتند برکنار می‌کنند؛ یعنی این حساسیت روزبه‌روز دارد شدید‌تر می‌شود.

  • اگر سال84 این موضوع با شما شرط می‌شد باز هم وزارت را می‌پذیرفتید؟

قطعا هر کسی که یک دیدگاه مشخص دارد و صاحب اندیشه و نظر است نمی‌تواند چنین شرطی را بپذیرد. ببینید یک وقتی بحث فصل‌الخطاب بودن است که خب قانون هم این را پیش‌بینی کرده و امری طبیعی هم هست که بالاخره در مواردی که تضادی میان دو تفکر و روش اجرایی پیش بیاید در اینجا حرف یک طرف باید فصل‌الخطاب باشد تا دور تسلسل به‌وجود نیاید. اما اگر به این معنا باشد که رئیس دولت بخواهد در ریز‌ترین مسائل ورود پیدا کند و نظرات غیرکارشناسانه بدهد کسی می‌تواند این شرط را بپذیرد که در حوزه مدیریتی خودش صاحب‌نظر و تفکر و رویکردی نباشد و بتواند تسلیم محض باشد.

  • غیر از این ملاک دیگری هم بود که برای رئیس‌جمهور مهم باشد؟

در دولت نهم هنوز این ملاک‌ها و تفکرات خودشان را به‌طور کامل نشان نداده بودند یا شاید هم واقعا هنوز وجود نداشت و به‌تدریج در پوشش یک نگاه خاص اعتقادی انحرافی شکل گرفت. اما در هر صورت من خاطرم هست که وزرا از هرگونه ارتباط با هر تشکیلات سیاسی پرهیز داده می‌شدند. این موضوع فی‌نفسه و در ابتدا مثبت به‌نظر می‌رسد. مقام‌معظم رهبری هم به ما توصیه می‌کردند که در این ایامی که عمر خودتان را به مردم فروختید سعی کنید در زندگی شخصی خودتان آجری روی آجر نگذارید و خودتان را فقط وقف مردم بکنید. این توصیه را به حوزه سیاست هم می‌توان تعمیم داد که واقعا در این ایام وزرا از هرگونه گرایش سیاسی برحذر باشند و صرفا خودشان را وقف ارزش‌های نظام و انقلاب و امام و رهبری کنند. اما بعدا این شائبه پیش آمد که وزرا را از گرایش به همه گروه‌های سیاسی دیگر بر حذر می‌داشتند تا مقدمه پیوستن آنان به یک تفکر ویژه فراهم شود. در حقیقت نه‌تنها وزرا را از داشتن ارتباطات سیاسی بلکه ارتباط با مجلس و نهاد‌های قانونی کشور و حتی مسئولان ارشد نظام هم منع می‌کردند. خب این یعنی ایجاد یک خلأ برای اینکه زمام امور و گرایش‌های سیاسی وزرا تنها در دست کاپیتان تیم باشد. حتی من یادم می‌آید که یکی از وزرای آن زمان لیست سیاهی از بعضی از نمایندگان مخالف تفکر دولت تهیه کرده بود و در تصمیمات و تعاملاتش آن را لحاظ می‌کرد.

  • قرار بود از این لیست چه استفاده‌ای بشود؟

آن وزیر در حوزه کاری خودش این لیست را تهیه کرده بود و من نمی‌دانم چطور می‌خواست با این نمایندگان برخورد کند اما خودش اسم آن لیست را گذاشته بود لیست سیاه. اما خب به هرحال این تفکر به نوعی در جلسات به وزرا القا می‌شد و درحالی‌که طبیعتا قوا باید روزبه‌روز به سمت همدلی بیشتر حرکت کنند دولت تفکر دیگری را به وزرا القا و آن را به‌عنوان ارزش معرفی می‌کرد.

  • یعنی همان نگاه تبعیت محضی که نسبت به وزرا وجود داشت درخصوص نمایندگان هم وجود داشت؟

اساسا نگاه دولت به نمایندگان مجلس به‌گونه‌ای بود که آنان را غریبه و بیگانه می‌دانست و واقعا یک نوع احتیاط در دولت نسبت به ارتباط با نمایندگان وجود داشت و اینکه نماینده‌ای با مجلس ارتباط خوبی داشته باشد را خطرناک و ناخوشایند می‌دانستند. حتی در مورد بودجه هم وزرا اگر می‌خواستند با نمایندگان گفت‌وگو داشته باشند تا از دیدگاه‌های خودشان و بودجه مورد نظرشان دفاع کنند به‌شدت منع می‌شدند.

  • در آن زمان تفکرات انحرافی در دولت شکل گرفته بود؟

نمی‌توانم بگویم به‌طور مشخص و علنی وجود داشت؛ یا خیلی پیچیده بود و یا واقعا به‌تدریج شکل گرفت و جلوه بیشتری پیدا کرد. من خودم حضور پررنگی از این جریان در آن زمان احساس نمی‌کردم. شاید به این علت که در رده‌های اصلی و پشت پرده حضور نداشتم. به هر حال جمعی از اصحاب بودند که با هم جلساتی برگزار می‌کردند و تصمیماتی می‌گرفتند که من چون در آن حلقه خاص حضور نداشتم نمی‌توانم درخصوص ماهیت این جلسات و تفکرات آن اظهارنظر کنم. با این حال عنایت خاصی نسبت به برخی افراد وجود داشت که ملموس بود؛ به‌عنوان مثال در جلسات کمیسیون فرهنگی دولت که وزرای فرهنگی دولت مانند وزرای علوم، ارشاد، آموزش و پرورش و سازمان‌های فرهنگی مانند میراث فرهنگی حضور داشتند، یک فردی که وزیر هم نبود به‌عنوان محور قرار می‌گرفت که ما احساس می‌کردیم تفکراتش با وزرای فرهنگی دولت نسبت چندانی ندارد و برای ما خیلی ملموس نبود. شاید اینها و بهادادن‌های بیش از اندازه به کسانی که به‌طور مستقیم جزو هیأت دولت محسوب نمی‌شدند مقدمات پیدایش این جریان بود اما به‌صورت علنی نمود زیادی نداشت.

  • نحوه اخراج‌ها هم در دولت نهم شکل خاصی داشت که انتقادات زیادی را برمی‌انگیخت. علت استفاده از این شیوه خاص چه بود؟

ببینید اگر بخواهید از نظر حقوقی این موضوع را بررسی کنید این یک نوع استفاده قانونی از اختیارات است که به هر حال رئیس‌جمهور حق دارد عزل کند. هرچند من معتقدم همانطور که دولت از حداکثر اختیارات خودش استفاده می‌کند مجلس هم باید از اختیاراتی که دارد استفاده کند و شاخص‌هایی را برای انتخاب و عزل مدیران تدوین و تصویب کند تا تغییر مدیران رنگ و بوی شخصی و سلیقه‌ای به‌خودش نگیرد. با وجود این لااقل اوایل کار به این صورت بود که سعی می‌کردند یک مقدمات منطقی برای آن تدارک ببینند و معمولا اینگونه بود که به طرف می‌گفتند استعفا کن و اگر خودش به زبان خوش استعفا می‌کر‌د یک حکم مشاوره هم به او می‌دادند تا خروج او از دولت به‌صورت تدریجی صورت بگیرد و دو سه جلسه هم به‌عنوان مشاور در جلسات هیأت دولت حضور پیدا می‌کرد و بعد هم کلا خانه‌نشین می‌شد. اما بعدا این روند تغییر پیدا کرد و با خرد کردن شخصیت وزرا همراه شد. این نوع رفتار پدیده‌ای است که ما باید آن را در قالب اخلاق سیاسی تعریف و تفسیر کنیم. شما ببینید مقام‌معظم‌رهبری با افرادی که آدم تصورش را هم نمی‌کند ‌ مهربانانه و کریمانه برخورد می‌کنند در عین اینکه منافع ملی مورد توجه قرار می‌گیرد، اما حقوق آن فرد هم به‌عنوان یک کارگزار نظام کاملا مورد توجه قرار می‌گیرد. من فکر می‌کنم با اینکه دولت‌های نهم و دهم با تابلوی اصولگرایی سر کار آمدند و از دولت اصولگرا انتظار می‌رود که بیش از همه مودب به آداب اسلامی و اخلاق اسلامی به‌خصوص در حوزه سیاست باشد اما می‌توان گفت در مواردی که تعداد آن کم هم نیست این موضوع لحاظ نشد. بر فرض که رئیس دولت به این تصمیم رسید که وزیری باید عزل شود اما اینکه در مصاحبه‌ها و گفت‌وگو‌ها و در سطح افکار عمومی حریم افراد شکسته شود و آبروی افراد ریخته شود نمی‌تواند توجیهی داشته باشد. البته این پرده‌دری‌ها و بی‌اخلاقی‌ها در دولت‌های نهم و دهم تنها در مورد عزل و نصب‌ها نبود که صورت می‌گرفت و موضوعات دیگری را هم می‌توان جزو مصادیق بی‌اخلاقی‌های دولت برشمرد.

  • آیا هدف خاصی از اینگونه برخورد‌ها دنبال می‌شد؟

احتمالا قرار بود از این شیوه رفتاری هم به‌عنوان یک حربه سیاسی استفاده شود. بالاخره آن فردی که برکنار می‌شد ممکن بود از پایگاه سیاسی و اجتماعی‌ای برخوردار باشد و شاید تصور بر این بود که این برخورد‌ها باعث می‌شود که آن پایگاه‌ها تضعیف شوند و دولت هم در برابر این برکناری‌ها مورد سؤال قرار نگیرد. ضمن اینکه وزرایی هم که باقی می‌ماندند جرأت «نه» گفتن خود را از دست می‌دادند و میزان تمکین آنان بالاتر می‌رفت. چون به هر حال هیچ‌کس دوست ندارد حیثیتش مورد خدشه قرار بگیرد.

  • آشنایی شما با آقای احمدی‌نژاد چگونه شکل گرفت؟

من شناختی از آقای احمدی‌نژاد نداشتم اما خب الان از ایشان شناخت پیدا کردم. (با خنده)

  • چه شد که به‌عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شدید؟

من معمولا در ایام انتخاب وزیر آموزش و پرورش در  30- 20سال اخیر تلاش می‌کردم که حضور پررنگی داشته باشم و اگر نامزد خوبی حضور داشت از او دفاع کنم یا اگر کسی بود که فکر می‌کردم توانمندی لازم را ندارد این موضوعات را با ارتباطات سیاسی یا نوشتن مقالات انتقال دهم. در این دوران هم من داشتم تلاش می‌کردم که یکی از دوستانی که یک شخصیت ارزشی محسوب می‌شد و جانباز و دارای تحصیلات خوبی بود را معرفی کنم برای وزارت آموزش و پرورش. در این گیرودار معرفی آن فرد قرعه فال به نام بنده افتاد و آقای احمدی‌نژاد بنده را برای تصدی پست وزارت آموزش و پرورش انتخاب کردند.

  • یکی از دلایلی که درخصوص برکناری محترمانه شما مطرح می‌شود این است که شما از ابتدا گزینه آقای احمدی‌نژاد نبودید و ایشان پس از اینکه گزینه ابتدایی دولت موفق نشد از مجلس رأی اعتماد بگیرد شما را انتخاب کردند. آیا این موضوع را در رفتار ایشان احساس می‌کردید؟

خب من که نظر ایشان را نمی‌دانم اما حتی در دیداری که من با ایشان داشتم و در آن دیدار ایشان وزارت را به من پیشنهاد کردند چون من واقعا براساس همان نیت آمده بودم که از آن فرد حمایت کنم به ایشان تأکید کردم که حالا که این فرد مطرح شده و تا مراحلی هم پیش رفته خوب است که همین گزینه را دنبال کنید. اما خود ایشان اصرار داشتند و حتی بعدا شنیدم که قبل از این هم درباره من پرس و جو کرده بودند. اما اینکه گزینه مطلوب ایشان نبودم را اطلاع ندارم و منطقی هم به‌نظر نمی‌رسد.

  • با توجه به اینکه یکی دو‌ماه قبل از استعفا، استیضاح شما در مجلس مطرح شده بود و آقای احمدی‌نژاد هم در مجلس از شما دفاع کرده بودند، در این مدت کوتاه چه موضوعی پیش آمد که نظر ایشان عوض شد؟

در این فاصله اتفاق خاصی نیفتاد غیراز اینکه مجلس رأی بالاتری نسبت به رأی پیشین به من داد. اما آنطور که بعدا مطلع شدم ظاهرا نظر این بود که به‌دست مجلس برکناری بنده صورت بگیرد اما خب همانطور که اشاره کردید در آخرین لحظات از سوی ایشان حمایتی صورت گرفت و مجلس هم به استیضاح بنده رأی نداد. بعد از آن جلسه وقتی از مجلس خارج می‌شدیم ایشان از من پرسیدند که خب حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ و من واقعا پاسخ ویژه‌ای برای این سؤال نداشتم و فکر می‌کردم باید کارهایی که داشتم انجام می‌دادم و آنها را کار‌های مثبتی می‌دانستم که براساس برنامه‌های از پیش‌طراحی شده که سال‌ها روی آنها مطالعه و کار کرده بودم انجام می‌شد را ادامه بدهم. در آن زمان معنای این سؤال را نفهمیدم و چون در حوزه سیاست هم شامه قوی‌ای نداشتم نتوانستم معنای این سؤال را بفهمم.

  • منظورشان از این سؤال چه بود؟

من فکر می‌کنم مربوط به آن تفکراتی بود که در اطراف ایشان وجود داشت و در این زمینه انتظاراتی داشتند که خب به‌نظر من آموزش پرورش باید مستقل از نگاه‌ها و گرایش‌های سیاسی باشد و اهداف درازمدت تعلیم و تربیت را دنبال کند.

  • آن میثاق نامه‌ای که گفته می‌شد رئیس‌جمهور با وزرا امضا کرده است واقعا وجود خارجی داشت؟ چون هیچ وقت مفاد آن منتشر نشد.

بله. اتفاقا در کلیت چیز خوبی هم بود و در آن گفته شده بود که ما از امکانات دولتی و امتیازات رانتی و انحصارطلبانه استفاده نکنیم و به همان حقوق دولتی خودمان اکتفا کنیم. بنابراین این میثاق نامه فی‌نفسه چیز خوبی بود اما اینکه تا چه اندازه اجرا شده جای تامل و بررسی دارد.

کد خبر 191921

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دولت

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز