در صف علاقهمندان، هر جانوری هم به چشم میخورد. حتی اگر دقت میکردی مورچههای بی سر و زبان هم زیر دست و پای جمعیت وول میخوردند و به سختی اعلام وجود میکردند.
آقای کرگدن با همان صدای نخراشیده، خودش را بهترین تکخوان دنیای تکشاخها میدانست. مار هم ادعا میکرد هیچکس مثل او نمیتواند یک نفس، حرف «س» را بکشد. ادعای فیل کوچولو هم این بود که با ساز خرطومیاش میتواند بترکاند.
با همهی این شلوغپلوغی و ادعاهای توخالی، باز هم دل و قلوهی آقای بز خوش بود. آخر به بهانهی تشکیل گروه سرود، این همه جانور بیانگیزه، پر از شور و انگیزه شدهاند و سر از سم نمیشناسند.
مشکل اصلی در اولین جلسهی تمرین خودش را نشان داد. جانوران زباننفهم، سرود موردنظر آقای بز را میخواندند، خوب هم میخواندند؛ اما تولهها برای اینکه خودی نشان دهند و هنر خاندانشان را به رخ بکشند، اول یا آخر هر بیت صدای اجداد خدابیامرزشان را هم درمیآورند. مثلاً خر، آخر هر مصرع یکهو عرعرش میگرفت؛ درست همان موقع که گوسفند بعبعاش میآمد و قورباغه به قورقور میافتاد!
کمکم داشت گروه سرود مدرسهی حیوانات روی هوا میرفت که با سم در میانی آقای بز دوباره روی زمین آمد.
قرار شد آقای بز صدای خانوادگی همهی اعضای گروه را در سرود بگنجاند. به خاطر همین، متن نهایی سرود اینطوری از آب درآمد:
عرعرعر... بعبعبع... ماماما... جیکجیک جیک
ما با هم... میخونیم... آوازی... خیلی شیک
بقماغر... هیسعرمع... بعهاپ هو ... قُد ویز قار
اومده... ساعتِ... همدلی... تیک تاک تیک