میتوان نشست و بهدنبال مقصر گشت. میتوان ماهها پس از آنکه مردی در چهارراه نظامآباد تهران با چاقوی قصابی 11نفر را زخمی کرد و یک نفر را کشت، گفت که باید سابقه این فرد مطالعه شود، حتما تحت فشار بوده.میتوان کار دیگری کرد؛ همه تقصیر را بهحساب طبقه فرودست نوشت و بیرون گود نشست و واقعه را تفسیر کرد.یک راه دیگر هم وجود دارد؛ خبر حادثه نظامآباد را چنان بزرگ کرد که خشونتهای ریز و درشت دیگر در بالا و پایین شهر بهنظر نرسد.یا در سوی دیگر در تدبیری مدیریتی گفت که برخی رسانهها میخواهند خشونت را بیشتر از آن چیزی که هست نشان دهند.همه اینها روشهایی است که میتوانیم پس از شنیدن اخبار خشونتبار اجتماعی اخیر، بسته به هدفی که مراد کردهایم، بهکار گیریم.
اما درباره حادثه شامگاه هشتم دیماه چه باید گفت؟
شامگاه جمعه هشتم دیماه 91یعنی چند ساعت پس از آنکه رئیس پلیس راهور ناجا، در سخنانی صریح وانتپیکان، نیسان و پراید را عامل مرگ بسیاری از انسانها اعلام کرد، در سویی از فرادستِ پایتخت، بین یک راننده خودروی بنز و راننده یک خودروی بیامو خشونت خونین تازهای رخ داد؛ خشونتی که در آن حضور خودروهای لوکس جامعه تحلیلی گزارش را قدری توسعه میدهد.رانندگان دو خودرو حین عبور از بلوار سعادتآباد بهعلت وقوع یک تصادف جزئی با هم درگیر شدند که در این میان راننده خودروی بنز با قمه به سمت راننده بیام و حملهور شده و وی را مجروح میکند.
راننده بیام و هم به سوی خودروی خود دویده و پس از سوارشدن، راننده بنز را زیرگرفته و تا قبل از رسیدن مأمورین با به جای گذاشتن خودرو از محل متواری و ساعتی بعد دستگیر و راهی بیمارستان شد.این حادثه جدید علاوه بر صورت خبری جذاب، حاوی معانی مغفولی است.
چه «چیز»ی حادثه نظامآباد و حادثه شامگاه هشتم دی در سعادتآباد را رقم میزند؟
بسته به اینکه چهکسی جرم را تعریف کند و هم او از کدام طبقه به جامعه نظر کند و خود را بیرون جامعه بداند یا درون آن، تعریف جرم تغییر میکند. تردیدی نیست که زورگیری چهار موتورسوار در برابر عابربانک جرم است اما اغلب جرائم طبقات متوسط و فرادست نادیده گرفته و تحلیل علتها به زمینههای طبقاتی خلاصه میشود و خلاص.حالا دوباره اتفاقی افتاده که میتوان حدس زد در لایههای زیرین بافت اجتماعی، «چیز»ی هست که نیست.مانند ستارهای که هزار سال نوری از زمین فاصله داشته باشد و تصویری که ما در زمین از آن ستاره سراغ داریم متعلق برای هزار سال بعد است وای بسا ستارههای بالاسر ما همگی خاموش شده باشند و از صدها سال بعد یکییکی تصویر خاموش شدنشان به زمین برسد.
چه چیزی از مدتها پیش رو به زوال رفته و اکنون یکییکی مظاهر آن در نظامآباد و سعادتآباد به چشم میآید؟
اینجا هم میتوان تصمیمهایی گزید؛ میتوان همین مظاهر را بررسی کرد و همچنان زمینهها و علتها را مکتوم دانست یا میتوان قدری عملگراتر بود و زورگیران عابربانک و قاتل نظامآباد و طرف زندهمانده در درگیری جمعهشب سعادتآباد را اعدام کرد یا میتوان در کنار اقدامات حقوقی و قضایی در برابر عاملان خشونت، بهدنبال آن «چیز»ی گشت که اکنون در ما در حال از بینرفتن است یا اینکه کاملا از بینرفته.