پس فیلمنامه خوب، فیلم خوب را تقریبا تضمین میکند. «طرح» در داستان، درست مثل فیلمنامه برای فیلم عمل میکند.
طرح، همانطور که از نامش پیداست، مثل طرح کمرنگ و نقطهچین نقاشان است که «فقط کلیت تصویر نهایی» را مشخص میکند. بنابراین مثل «نقشهای برای احداث یک بنا» یا «نقشهای برای طی یک مسیر»، حرکتمان را هدایت میکند و مثل کارکرد فیلمنامه برای کارگردان است. کارگردان براساس آنچه در فیلمنامه مشخص شده است، بازیگران و فضاهای فیلمبرداری (لوکیشن) را انتخاب میکند. حتی طراحی صحنه و لباس و باقی اجزای فیلم هم براساس فیلمنامه انجام میگیرد اما آنچه بیشترین اهمیت را دارد و مسیر حرکت کارگردان و تدوینگر را مشخص میکند، «توالی اتفاقات» است. یعنی پاسخ مداوم به پرسش کلیدی و قدیمی هر شکل از قصه: «بعد چه میشود؟»
بعد چه میشود؟
بعد از اندیشیدن به یک ایده خوب و با ویژگیهایی که در سه هفته گذشته دربارهشان گفتیم، حتی اگر ایدهای بسیار تازه و پرچالش داشته باشیم، نباید حرکتمان را آغاز کنیم. گام دوم (پرش سهگام را که یادتان هست؟) طراحی طرح است؛ چراکه هر حرکت مطمئن و هدفمندی، به نقشهای دقیق و کامل و قابل اعتماد نیاز دارد. این نقشه برای ساختن فیلم، فیلمنامه و برای نوشتن داستان، طرح است. طرح، ترجمه کلمه «پلات» است و ستون فقرات داستان محسوب میشود. همانطور که ستون فقرات از اجزای کوچکتری به نام مهره تشکیل شده است، طرح هم از اجزای کوچکتری تشکیل میشود که «اتفاق» نامیده میشوند.
اتفاق اگرچه مفهومی بسیار ساده و قابلفهم بهنظر میرسد اما درک معنای درست آن، بهویژه بهصورت کاربردی، معمولا برای نویسندگان تازهکار، دشوار است. این مفهوم از آنجا بسیار مهم و حیاتی است که درواقع عنصر اصلی تشکیلدهنده طرح و در گام بعد، داستان است. برای طراحی نقشه اولیه حرکت، بهطور طبیعی، به نقطه آغاز نیاز داریم. این نقطه آغاز، همیشه یک اتفاق است. اما همانطور که گفته شد، آنچه مسیر اصلی حرکت نویسنده را (مثل کارگردان) مشخص میکند، توالی اتفاقات است. یعنی پاسخ گفتن به پرسش «بعد چه میشود؟» بهعبارت دیگر، طرح بهطور خلاصه «روال علت و معلولی اتفاقات» را مشخص میکند و با یک اتفاق، داستانی شکل نمیگیرد.
برای ساختن یک طرح درست، لازم است بهطور دائم، به این پرسش پاسخ دهیم که بعد چه میشود؟ بنابراین همانطور که از تعریف مختصر و مفید طرح معلوم است، هسته مرکزی طرح (و داستان)، مفهوم «علیّت» است؛ اتفاق اول، علت اتفاق دوم، اتفاق دوم، علت اتفاق سوم، اتفاق سوم، علت اتفاق چهارم و... همینطور تا انتهای داستان. این زنجیره علت و معلولی سبب میشود ما همواره این پرسش را (با یک اتفاق) طرح کنیم که بعد چه میشود؟ و بعد، به آن پاسخ گوییم.
اما جز مفهوم بسیار حیاتی علیت، اتفاق هم عنصر دیگری در طرح یک داستان است. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت، اتفاق داستانی، اتفاقی است که علت اتفاق بعدی و معلول اتفاق قبلی خود باشد. حالا اگر این مفهوم را با تعریف قبلیمان از ایده داستانی (که هسته مرکزی داستان است) ترکیب کنیم، آنچه بهدست میآید، تصویر روشنتری از اتفاق بهدست میدهد. همانطور که گفته بودیم، ایده داستانی، همواره به «شخصیت» (معمولا انسان) در «موقعیت» میپردازد. بنابراین اگر قرار است اتفاق داستانی رخ دهد، باید علاوه بر مفهوم علیت، معطوف به شخصیت در موقعیت هم باشد. این روند، به شکل جالبی ما را به مفهوم «رفتار» نزدیک میکند. هفته آینده این مفاهیم را با مثال گسترش میدهیم.