در واقع از مدتها پیش معلوم بود که قرار نیست تحول سیاسی جدیدی در انتخابات سال2013رخ دهد و شاید تنها اتفاق تازه این دوره، به حضور نفتالی بنت در فضایی که روزبهروز بیشتر رنگ و بوی نظامی و ایدههای راستگرایان را بهخود میگیرد، خلاصه شد. بنت هم فعالیت سیاسی خود را در حزب لیکود و در کنار نتانیاهو آغاز کرد و سپس به یکی از احزاب ملی مذهبی افراطی راست پیوست و حزب حبیت هایهودی (خانه یهودیان) را تاسیس کرد. نظرسنجیها 14کرسی کنست را برای این حزب که پدیده جدیدی در چشمانداز سیاسی اسرائیل محسوب میشود، پیشبینی کرده بودند. شکی نیست که این حزب در پیش بردن هرچه بیشتر رژیم صهیونیستی به سوی راستگرایی تأثیر قابل توجهی خواهد داشت. در مقابل چنین تهدیدهایی و بهرغم انگیزههای مناسب بهمنظور مبارزه در راه دفاع از ارزشها و آرمانهای قبلی، رهبران قدیمی و حتی جدید احزاب میانهرو و چپگرای صهیونیستی نتوانستند جبهه مقتدرانهای برای حضور تأثیرگذار درانتخابات پارلمانی امسال شکل دهند و عموما رهبری احزابی که بین پنج تا 10کرسی برای آنها در کنست پیشبینی میشد را برعهده داشتند. شاید خیلی از این احزاب و گروهها به حضور در ائتلاف گستردهای که نتانیاهو برای بعد از انتخابات به آن میاندیشد، امیدوار ماندهاند.
درمیان احزاب میانهرو و چپگرا، حزب کارگر تنها حزبی بود که در نظرسنجیهای پیش از انتخابات، بعد از لیکود و حبیت هایهودی از شانس بیشتری برای پیروزی برخوردار بود. اگرچه این حزب حتی با حمایت حزب مرتض و احزاب غیرصهیونیستی دیگر نظیر بلد و هاداش هم هیچ امیدی برای شکل دادن دولت جدید نداشت. راستگرایان با دراختیار داشتن اکثریت کنست و 64کرسی، از برتری سیاسی قابل توجهی در برابر احزاب چپ میانه که حداکثر میتوانستند به تصاحب 55کرسی پارلمانی امیدوار باشند، برخوردار بودند.
ماهیت مبهم حزب کارگر
احزابی که از آنها بهطور سنتی با عنوان چپ و میانه نام برده میشود، درمسیر حذف شدن از صحنه سیاسی رژیم صهیونیستی قرار گرفتهاند و حوادث و اظهارنظرهای اخیر روسای این احزاب هم بیش از پیش چنین فرضیهای را تأیید میکند. شلی یاخیموویچ رهبر حزب کارگر چند هفته قبل از برگزاری انتخابات امکان هرگونه ورود به ائتلاف بزرگ نتانیاهو را بهدلیل اختلافنظرهای شدید در مورد سیاستهای او در بخش اقتصاد داخلی رد کرده بود. او در مورد شرایط شهرکهای صهیونیستی هم از ایدهای که بیلکلینتون در سال 2000 ارائه کرده بود، پیروی میکند. به موجب این ایده، تلآویو بهرغم بازگشت به مرزهای تعیین شده در سال 1967، کماکان شهرکهای یهودینشین خود را حفظ خواهد کرد. یاخیموویچ در مبارزه انتخاباتی سال 2013تلاش زیادی انجام داد تا حزب کارگر را به دومین حزب برتر در رژیم صهیونیستی بعد از لیکود نتانیاهو تبدیل کند. حزبی که نماد اصلی شکلگیری دولت یهود بوده و سه دهه کامل بدون هیچگونه مزاحمتی قدرت سیاسی را در اسرائیل در اختیار داشت بعد از سالها انزوا در سراشیبی انحطاط، ایدههای بزرگی را در سر میپروراند.
یاخیموویچ با اتکا به همان قانون طلایی که حزب کارگر را همواره در انتخابات سیاسی اسرائیل پیروز کرده، این مبارزه جدید را پذیرفت و روی موضوع «امنیت» که بزرگترین چالش سالهای اخیر حزب رقیب بوده، دست گذاشت. اسحاق رابین در سال1992و ایهود باراک در سال1999 با همین ترفند در انتخابات پیروز شده بودند و یاخیموویچ که دومین زنی است که رهبری حزب کارگر را در تاریخ این حزب برعهده گرفته هم همین مسیر را پیمود. با این حال منتقدانش او را یک چپگرای دروغین خطاب میکنند که ایدههای سابق حزب کارگر یعنی «عدالت اجتماعی فقط برای اسرائیلیها» را دنبال میکند. او چند هفته پیش از رایگیری علنا گفته بود که بودجه اختصاصیافته برای شهرکهای یهودینشین دستخوش هیچ تغییری نخواهد شد. یاخیموویچ همچنین مدعی شده که شهرکنشینهای اسرائیلی را جنایتکار نمیداند و این حزب کارگر بوده که برای نخستین بار پروژه شهرکهای یهودینشین را مطرح کرده اما مسئله مهمتر اینجاست که شلی یاخیموویچ در جبههگیری برابر مخالفان، حزب کارگر را از جناح چپ ندانسته و آن را یک حزب میانهرو معرفی کرده است. یاخیموویچ نسبت به نتانیاهو ایدههای اقتصادی لیبرال دارد ولی از نظر امنیتی حتی از راستگرایان هم افراطیتر نشان داده است.
در واقع حزب کارگر با حضور یاخیموویچ در راس قدرت از آرمانهای دیرینه خود فاصله زیادی گرفته است. حزب کارگر جدید نماد طبقه متوسط جامعهای است که دیگر هویت خویش را در کیبوتزیم و حتی در ایدههای نظامی ایهود باراک یا روشنفکری اقتصادی دوران شیمون پرز جستوجو نمیکند. و این نخستین باری است که حزب کارگر هیچگونه از اعضای کیبوتز را به پارلمان اسرائیل نخواهد برد.
اتکا به اصلاحات اقتصادی
اصلاحات اقتصادی مهمترین ترفند حزب کارگر در مبارزه انتخاباتی سال 2013بود. برهمین اساس حزب کارگر از مسائل مربوط به موضوع صلح و گفتوگو با گروههای فلسطینی که از سال2010 به این طرف متوقف شدهاند، فاصله قابلتوجهی گرفت. بسیاری پیروزی کادیما در انتخابات سال2009 را حاصل آرای رأیدهندگان سابق حزب کارگر دانسته و معتقد بودند که همان آرا درانتخابات امسال به حزب کارگر تعلق مییافتند. به همین دلیل برای کادیما به رهبری شائول موفاز کمترین شانسی در کسب کرسیهای پارلمانی تصور نمیشد. حوادث رخ داده در تابستان 2011 و تظاهرات خیابانی گسترده در اعتراض به حزب حاکم در قدرت، شانس دوبارهای به حزب کارگر داده و یاخیموویچ پوسترهای انتخاباتی خود را با زومکردن روی برنامههای تازه اقتصادی و کاهش فاصله طبقاتی ثروتمندان و فقرا و وضع مالیات بیشتر برای طبقه مرفه با شعار «اینجا میتواند بهتر از این باشد» طراحی کرد. او با انتقاد وسیع از سیاست اقتصادی نتانیاهو و اشاره به کسری بودجه 2/ 4درصدی این رژیم، برخلاف دیگر رهبران چپمیانه، از پیوستن به ائتلاف گسترده نتانیاهو اجتناب ورزید. حزب کارگر در انتخابات سال 2009تنها 13کرسی پارلمان را تصاحب کرد که البته جدایی باراک و چهارتن دیگر در سال 2011 این تعداد را به هشت کرسی کاهش داد.
تغییر آرمانهای چپ
درحال حاضر چپهای اسرائیلی را بیشتر طبقه متوسط و لیبرالها تشکیل میدهند. تمایل به راستگرایی حتی در حزب مرتض(چپهای صهیونیستی)، یکی دیگر از احزاب تاریخی چپ هم بهطور آشکار نمایان شده است. این حزب با هدف جمعآوری آرای بیشتر، خود را طرفدار حقوق برابر برای همه شهروندان و حتی اعراب اسرائیلی معرفی کرده بود. مرتض تحت رهبری بیلین، طراح اصلی مذاکرات اسلو، درپارلمان قبلی بیشتر از سه کرسی دراختیار نداشت. آنها خیلی از حامیان خود را درمیان جوانان و زنان چپگرای اسرائیلی از دست داده بودند و دقیقا مشابه آنچه برای حزب کارگر رخ داد، یک زن به نام زاهاواگالآن بود که مشکلات مرتض را سروسامان بخشید. بیلین روی ایدههای صلحگرایش، حساب کرده بود ولی آن گروه از حامیانش راکه مرتض را بهدلیل مسائل اجتماعی برگزیده بودند از این حزب دور میساخت. اگر مرتض در زمان دولت رابین میتوانست به دراختیارگرفتن 10کرسی پارلمانی مطمئن باشد، درانتخابات اخیر تنها دو درصد آرا را کسب کرده بودند.
اعضای این حزب دیگر ایدههای صلحگرایانه قبلی را به پارلمان نخواهند برد و نمایندههای آنها گروهی از فعالان اجتماعی بوده و همچون حزب کارگر هیچ نمایندهای از کیبوتز در کنست نخواهند داشت. درحالیکه احزاب کارگر، یشآتید و هاتنوعا همگی بر سیاستهای میانهروی خود تأکید داشتند، مرتض بهعنوان تنها نماینده واقعی چپهای اسرائیلی در کورس رقابت انتخاباتی باقی ماند و نمایندگانش از اینکه آنها را یک حزب چپ سوسیال دمکرات خطاب کنند، بهخود افتخار میکنند. سه دیدگاه اصلی این حزب تأکید بر جدایی دین از سیاست، تضمین عدالت اجتماعی و ایجاد صلح میان اسرائیل و همسایگان عرب عنوان شدهاست. مرتض با سیاست شهرکسازی فعلی دولت مخالف و معتقد است که اسرائیل هرچه سریعتر باید دولت مستقل فلسطینی را درچارچوب مرزهایی که پیش از اشغال کرانه باختری رود اردن و نوار غزه در سال 1967وجود داشت، به رسمیت بشناسد.
موج پیوستن چپها به راست
شکنندگی و عدمپایبندی به آرمانهای اصلی در میان نمایندگان چپ اسرائیلی، با پیوستن چهرههای شاخصی ازجمله عمیر پرتز، نفر سوم انتخابات درون حزبی کارگر به حزب تازه تاسیس هاتنوعا به رهبری زیپی لیونی نمایانتر شد. رهبر سابق حزب کارگر از زمانی که یاخیموویچ از احتمال پیوستن به دولت ائتلافی لیکود - بیت نو حرف زد، تهدید به خروج از حزب کرد. یاخیموویچ هم این تصمیم او را یک توطئه سیاسی دیگر دانسته و از رأی دهندگان خواست که تسلیم فرصتگرایی و صندلیبازیهای بیارزش این قبیل افراد نشوند. هاتنوعا این حمله یاخیموویچ را بیپاسخ نگذاشت اما بههرحال این تصمیم پرتز یک زلزله سیاسی درمیان حزب کارگر پدید آورد و خیلی از تحلیلگران سیاسی اسرائیلی هم او را به فرصتطلبی متهم کردند. گروهی دیگر معتقد بودند که با توجه به تبدیل شدن تدریجی حزب کارگر به یک حزب میانهرو و عدمپیوستن هاتنوعا به جمع چپگرایان، این تصمیم پرتز کاملا بیفایده و مضر بوده است چراکه پرتز در واقع با این اقدام هرگونه امکان شکلگیری یک حزب میانهروی چپ را از بین برده بود. مرتض درپی چنین عملیاتی قدرتمندتر شد و حزب کارگر درجهت تضعیف شدن گام برمیداشت. اما انتقال پرتز به حزب لیونی تنها نمونه تفرقه میان اعضای حزب کارگر نبود. اوپنهایمر، مدیرعامل سازمان «صلح همین حالا» هم با سوءاستفاده از وداع پرتز، پیشنهاد افزایش تعداد نامزدهای حزب را با هدف تضمین راهیابی خود به کنست داده بود ولی بهدلیل رد شدن این پیشنهاد از سوی سردمداران حزب، با واژههایی تند، سیاستهای یاخیموویچ را به باد انتقاد گرفت.
چپهای اسرائیل؛ یک سراب تاریخی
تلاش وافر جناحهای اسرائیلی برای ظاهر شدن بهعنوان یک حزب میانه رو تنها مختص انتخابات سال 2013نبود. یاخیموویچ صرفا در حال پیروی از اقداماتی است که دیگر رهبران چپ اسرائیلی در گذشته انجام داده بودند؛ با این تفاوت که او به صراحت هرچه تمام اعلام کرده حزبش یک حزب چپگرا نیست. به همین دلیل تمایل او برای قراردادن حزب کارگر درجایگاهی میان هاتنوعا، یش آتید و کادیما ،نهتنها عجیب بهنظر نمیرسد بلکه دقیقا تکرار همان رویهای است که رهبران سابق حزب کارگر درپیش گرفتند و افکارعمومی به اشتباه آنها را چپگرا میدانستند. از زمانهای خیلی دور، یکسری ایدههای سیاسی نظیر جدایی دین از سیاست، به گروههای چپ تعلق داشتهاند. چپگرایان خیلی از ارزشهای دیگر را برناسیونالیسم مقدم میدانند و برخلاف راستگرایان که قدرت نظامی را تضمینی برای امنیت ملی میدانند، به مذاکره و گفتوگو اعتقاد دارند. حتی درمورد مسائل اقتصادی هم چپها به کیفیت و سیاستهای سوسیال دمکراتیک اعتقاد دارند، درحالیکه راستگرایان ایدههای لیبرالیستی و کاپیتالیستی را ترجیح میدهند. اما درتاریخ چپهای اسرائیلی هرگز چنین ارزشهایی نمایان نشده است. اعمال سیاستهای تبعیضگرایانه علیه 20درصد از شهروندان اسرائیلی که اصلیت عرب دارند را مسلما نمیتوان درچارچوب ایدههای چپگرایان قرار داد. چگونه میتوان حزبی که مسئول اصلی تاسیس شهرکهای یهودینشین بوده و رهبران و دولتمردانش همواره بر سیاست شهرکسازی و اشغال سرزمینهای فلسطینیان تأکید داشتهاند را جزو گروههای چپگرا دانست؟ بیاعتنایی یاخیموویچ به اعراب اسرائیلی هیچ تفاوتی با سیاست در پیش گرفته شده از سوی دیگر رهبران قدیمی حزب کارگر ازجمله گولدا میر، شیمون پرز، ایهود باراک و دیگران ندارد. همه آنها با اعراب بهعنوان شهروندان درجه دو برخورد کرده و تنها هر چهارسال یکبار در زمان انتخابات و نیاز به آرای آنها یاد این گروهها میافتادند. اما در واقع هرگز هیچ ائتلافی با آنها شکل نداده و هیچیک از آنها را بهعنوان وزرای دولتهای خویش برنگزیدند؛ کابینه اسحاق رابین از این لحاظ یک استثنا محسوب میشود.