کشتارهایی مانند حادثه ویرجینیا که 33 نفر را به کام مرگ فرستاد، ما را در نوع خاصی از شوک فرو میبرد. این تکان بیشتر از صرف وحشت ناشی از مواحهه با مرگهای ناگهانی، تصادفی و بیهدف در مقیاسی بزرگ است.
این ضربه، لرزه ناشی از بازشناسی این مسئله است که در امان ماندن ما در زندگی روزمره بر چیزی بیش از اطمینان به اینکه مردم به طور بیهدف همدیگر را نمیکشند، استوار است، اطمینانی که میتواند در هر زمانی از دست برود.
چرا ما میتوانیم بر بزرگواری انسانی به عنوان یک حقیقت اساسی تکیه کنیم؟ آیا این اعتماد ناشی از این امر است که اغلب افراد دارای یک نظام ارزشی قوی بر اساس یک اخلاقیات دینی یا یک فلسفه اخلاقی هستند؟ من چندان مطمئن نیستم.
برخی از بدترین کشتارها در آمریکا به علت تعهد افراطی و تحریفشده به نظامهای متعصب اخلاقی رخ داده است. تیموتی مکوی، بمبگذار ساختمان فدرال در اوکلاهاما، یا حملهکنندگان 11 سپتامبر دست کم تا حدی به علت اعتراض اخلاقی نسبت به دولت آمریکا برانگیخته شده بودند.
توضیحی که در مورد احترام اساسی ما به دیگران، معتبرتر به نظر میرسد، اساس عاطفی و نه ایدئولوژیک آن است.
همدلی است که مانع آسیب رساندن ناموجه ما به دیگران میشود، نه پایبندیمان به یک قاعده انتزاعی. اگر بتوانید درد شخصی را احساس کنید، نمیتوانید دانسته او را به درد آورید.
در مقابل کشتارگران نمیتوانند با قربانیانشان ارتباط برقرار کنند و بنابراین انسانیت آنها را انکار میکنند. پیششرط سبعیتهای دهشتناک در روآندا و در آلمان نازی تقلیل دادن گروهی که قرار بود نابود شوند، به حد جانوران موذی بود.
گرچه ممکن است امیدمان واهی از کار درآید، ما باید اساسیبودن همدلی با بزرگواری انسانی را به عنوان علتی برای امید باور داشته باشیم.
ما به علت ارزشهای دینی و فلسفی خاص هر کداممان از یکدیگر جدا هستیم و احتمالا اینگونه هم باقی میمانیم.
اما ما در انسانیتمان با یکدیگر متحد هستیم، و هنگامی که نوبت به زیستن صلحآمیز در کنار یکدیگر میرسد، این خصیصه اهمیت بیشتری پیدا میکند.
- جولین باگینی( Jullian Baginni) فیلسوف و نویسنده انگلیسی سردبیر Philosophers' Magazine است.