چند درصد از ما در پاسخ به این سؤال بیدرنگ جواب درست میدهیم و چند درصد ترجیح میدهیم حتی از جواب به این سؤال هم طفره برویم یا اقرار کنیم که حتما مواردی بوده که خودمان هم دروغ گفتهایم؟! اما بهراستی ما چرا دروغ میگوییم؟ آیا دلایلی مانند موجهبودن بعضی از دروغها، مجبورشدن و به مصلحتبودن، دلیل کافی برای این است که بتوانیم دروغ بگوییم؟ ولی چه شخصیتهایی بیشتر دروغ میگویند و چرا کودکان خیلی کمتر از بزرگترها دروغ میگویند؟ آیا میتوان گفت که دروغ رفتاری اکتسابی است که به مرور فرزندان آن را از اطرافیان خود میآموزند؟
درواقع باید بپذیریم که تقریبا همه افراد به شیوههای متفاوتی در زندگی دروغ میگویند. بسیاری از آنها معتقدند که قرارگرفتن در بعضی شرایط آنها را وادار به دروغگویی میکند. در بعضی موارد دیگر، افراد برای حفظ منافع و علایق شخصی خود دروغ میگویند. اما بعضی افراد هم برای گولزدن دیگران دروغ میگویند و کمکم به آن عادت میکنند و ترجیح میدهند کمتر صداقت داشته باشند و راست بگویند! عدهای دیگر هم دروغ میگویند چون به واقعیت وجودی خود ایمان ندارند، اعتمادبهنفسشان پایین است و از اینکه در جامعه مورد انتقاد دیگران واقع شوند میترسند. بسیاری از ما حتی بدون اینکه لحظهای فکر کنیم دروغ میگوییم و حتی گاهی خودمان هم دلیلش را نمیدانیم. البته معمولا اشخاص برای اینکه نظر دیگران را از موضوعی که واقعیت دارد منحرف کنند یا بیشتر جلبتوجه کنند دروغ میگویند. عدهای دیگر هم بهدلیل نداشتن اعتمادبهنفس لازم مجبور میشوند در بسیاری از موارد راجع بهخود دروغ بگویند.
چرا دروغ میگوییم؟
در واقع دروغ بهعنوان یک ابزار دفاعی نامطمئن به شخص کمک میکند تا به جای برطرفکردن بعضی مشکلاتش مانند خودکمبینی، احساس حقارت، نیاز به تأیید دیگران، حسادت، ترس و... که از مهمترین عوامل دروغ گفتن هستند، از این مشکلات فرار کند و خود را به نوعی مطلوب دیگران جلوه دهد. اما زمانی مشکل حاد میشود که شخص دروغگو، کمکم خودش هم این دروغها را باور میکند.
معمولا افراد در سنین نوجوانی برای اینکه خود را بیشتر مطرح کنند و به دیگران نشان دهند که دیگر بزرگشدهاند شروع به دروغگویی میکنند؛ به دوستانشان در مورد مسائل شخصی و خانوادگی خود دروغ میگویند، یا گاهی به خانوادهشان در مورد دوستانشان، نمرههایشان و علایقشان دروغ میگویند. در این هنگام اگر بزرگترها بتوانند آنها را درک کنند و برخورد درستی داشته باشند این مشکل بهتدریج کمرنگ میشود، در غیراین صورت در وجود شخص باقی میماند و حتی در بزرگسالی هم به دروغگویی ادامه میدهد؛ بدینترتیب دروغگویی در او شکل میگیرد و از او شخصیت کاذبی میسازد.فرد دروغگو از ارتباطات اجتماعی برای بازسازی وجهه شخصیتی و اعتباری خود تلاش میکند و بههمینخاطر در گفتار و رفتار دچار فریب و نیرنگ میشود.
البته گاهی نیز دروغ به نیت و قصد بدی نیست؛ مثلا برای اینکه شخصی کسی را نرنجاند مجبور میشود دروغ بگوید. بنابراین هدف فرد از این نوع دروغ گفتن این است که رابطه خود را با دیگران حفظ کند. ما در این مواقع راست نمیگوییم چون میترسیم دیگران را برنجانیم و آنها دیگر دوستمان نداشته باشند. البته شاید واقعا درک این موضوع که چرا افراد هنگام برقراری ارتباط با یکدیگر دروغ میگویند زیاد آسان نباشد ولی بهنظر میرسد یکی از دلایل آن میتواند این باشد که آنها میترسند اگر راز خود را فاش کنند، مورد بیمهری واقع شده یا ترک شوند.
بسیاری افراد نمیتوانند اشتباهات خودشان را در روابط گذشته بپذیرند و دوست ندارند دیگران در روابطشان دخالت کنند. علت دروغگویی این اشخاص این است که آنها اعتماد لازم را بهخود و کار خود ندارند و به همینخاطر هم تمایلی ندارند دیگران در رابطه با آن چیزی بدانند؛ در واقع علت اصلی دروغگویی آنها ترس است.
چرا دروغ میگوییم؟
فراموش نکنید که یکی از مهمترین عوامل برای حفظ یک ارتباط صحیح و برای برخورداری از یک دوستی لذتبخش این است که دو طرف واقعا صداقت داشته باشند. بسیاری از ما در مورد اهمیت صداقت در روابط خود بسیار سخن میگوییم و از لزوم آن کاملا آگاهیم اما واقعا چند نفر از ما در ارتباطات اجتماعی یا کاری خود صادقانه برخورد میکنیم.
هنگامی که در ارتباط خود صداقت داشته باشیم، این اعتماد به ارتباط ما روح میبخشد. اما اگر این موارد را رعایت نکنیم و دائما با دروغ و ناراحتی با دیگران رفتار کنیم، نخستین مشکلات را پایهگذاری کردهایم زیرا بدینترتیب اگر نتوانیم به نزدیکترین افراد در زندگی خود اعتماد کنیم، در زمانهای سختی و بحرانها هم نمیتوانیم به آنها تکیه کنیم و آنها نیز به جای اینکه به ما اعتماد کنند با تردید و دودلی ما را ترک میکنند.در اینجا به بعضی از مواردی اشاره میکنیم که افراد به دلایل مختلف دروغ میگویند. ترس از مورد قبول دیگران واقع نشدن؛ بسیاری افراد برای اینکه مورد تأیید دیگران واقع شوند حاضرند هر کاری بکنند ازجمله اینکه حتی دروغ بگویند.
ترس از ایجاد مشکل؛ اگر شما هم جزو آن افرادی هستید که چون میخواهید با دیگران روراست باشید از آنها انتقاد میکنید، باید بدانید که بدینترتیب فرصتی به آنها میدهید که آنها دیگر با شما صادقانه رفتار نکنند. درواقع این جنبه منفی و معکوس باعث ایجاد مانعی برای بهاشتراکگذاشتن احساسات و واکنش دیگران میشود زیرا در بسیاری از موارد باعث ایجاد رنجش در افراد میشود. ناتوانی در بیان احساسات؛ برای بعضی افراد صحبتکردن در مورد احساسات شخصیشان کار آسانی نیست. وقتی دلمان نمیخواهد درباره این احساسات صحبت کنیم یا اینکه نمیدانیم چگونه باید ارتباط مناسبی برقرار کنیم، صحبت نکردن در مورد آنها یا پنهانکردن احساسات واقعی برای بسیاری از ما سادهتر میشود.
ترک عادات نادرست؛ شاید برای فردی که معمولا با نداشتن صداقت یا نادیدهگرفتن عواطف واقعی خود مشکل داشته، دروغ نگفتن کار سختی باشد. بدینترتیب این موضوع کمکم تبدیل به یک عادت و رفتار در او میشود. ترک دروغگویی و در پیش گرفتن صداقت برای اینگونه افراد آسان بهنظر نمیرسد. در اینگونه موارد بهتر است شخص قبل از اینکه دروغ گفتن برایش یک عادت شود آن را ترک کند زیرا هر چه زودتر این کار را بکند راحتتر میتواند با آن کنار بیاید.
انواع دروغ!
شاید هرکدام از ما برای اینکه راست نگوییم دلایل خاصی برای خود داشته باشیم که البته گاهی هم اقدام به این کار میتواند جنبه منفی نداشته باشد. در بعضی موارد شخص بهخاطر مصلحت خود یا کس دیگری دروغ میگوید و شاید در پارهای موارد قرارگرفتن شخص در بعضی شرایط باعث شود او برای متقاعدکردن دیگران به دروغ پناه ببرد. در خیلی مواقع هم یک دروغ میتواند به کنترل شرایطی خاص کمک کند تا مشکل از آن چیزی که هست بدتر شود. مثلا گاهی مجبور میشویم در مورد یک بیماری یا مشکلی که مطرحکردن آن هیچ دلیلی ندارد و شرایط را دشوارتر میکند دروغ بگوییم. البته شاید این توصیه مناسبی برای نگفتن حقیقت نباشد. درواقع فهمیدن دقیق این موضوع که از نظر روانشناسی چرا افراد دروغ میگویند بسیار دشوار است. با این حال نباید در مورد شخصی که دلیل موجهی برای دروغ گفتن دارد مانند کسی قضاوت کرد که دروغگویی به بخشی از رفتارهای مشخص او تبدیل شده و درواقع این صفت ناپسند در او نهادینه شده است.
اما نباید فراموش کنیم که باید تا جایی که امکان دارد از دروغ گفتن دوری کرد چون تأثیرات بد آن بهگونهای است که گاه غیرقابل جبران است و اعتماد افراد را نسبت به یکدیگر کاهش میدهد. مثلا وقتی افراد در مورد وضعیت خانوادگی، شغلی، تحصیلی و... خود به طرف مقابلشان دروغ میگویند، جلب اعتماد دوباره از سوی آنها کار بسیار سختی بهنظر میرسد درصورتی که فرد هنگام دروغ گفتن اصلا به عواقب مخرب غیرقابل جبرانی که ممکن است بر رابطهاش تأثیر بگذارد توجهی نمیکند!
نتایج یک تحقیق نشان میدهد که بهطور متوسط اغلب آدمها در روز بیش از دوبار دروغ میگویند و البته این موضوع با توجه به شغل و مسئولیتی که هر کس دارد متغیر است و کم و زیاد میشود. اما چیزی که مشخص است این است که بیشتر این دروغها بهخاطر طفرهرفتن از جوابدادن به سؤالاتی است که از آنها میشود؛ با این هدف که تصویر خوبی از خود ارائه دهند و دیگران آنهارا بهتر از چیزی که هستند ببینند! البته بیشتر دروغهایی که میگوییم عکسالعمل و بازتاب غریزی اعمال روزانه ماست که بهتدریج به بخشی از ارتباطات اجتماعی ما با دیگران تبدیل شده است. مثلا وقتی از همکارمان رنجیدهایم و از دیدار با او لذت نمیبریم، یا هنگامی که فکر میکنیم مدیرمان بهگونهای تبعیضآمیز با ما رفتار میکند و این برایمان غیرقابل تحمل شده، سکوت میکنیم و حتی ترجیح میدهیم هنگامی که از ما در این مورد سؤال میشود وانمود کنیم مشکلی وجود ندارد و اوضاع روبهراه است اما به راستی علت چیست؟
در بسیاری از موارد فرد از ترس اینکه موقعیت کنونی خود را از دست بدهد و دیگران در موردش قضاوت درستی نکنند ترجیح میدهد سکوت کند یا حتی دروغ بگوید. بنابراین ریشه اغلب دروغها مانند بسیاری از مشکلات رفتاری دیگر، ترس است؛ ترس از اینکه خوب بهنظر نرسیم، ترس از اینکه ما را فرد ضعیفی بدانند، ترس از دست دادن چیزهایی که داریم و... پس در مقابله و ریشهیابی بسیاری از رفتارهای ناپسند میتوان علت آنها را در ترسهایی یافت که در لایههای زیرین ذهن ما جاگرفتهاند. شاید این ترسها از همان کودکی در وجود ما نهادینه شده باشند اما هر چه هست اگر بخواهیم میتوانیم از شر آنها رها شویم؛ البته این کار چندان آسان هم نیست ولی واقعا لازم است زیرا ترسهای نهان ما قبل از اینکه باعث ناراحتی برای دیگران باشند، خود ما را آزار میدهند. گاهی به اشتباه برای اینکه رابطه بهتری با دیگران داشته باشیم دروغ میگوییم؛ این کار ممکن است در کوتاهمدت نتیجه خوبی به ما بدهد اما مطمئنا در آینده مشکلساز خواهد بود و نخستین چیزی که باعث قطع یک ارتباط میشود آشکارشدن همان دروغهای اولیه خواهد بود!
knowmyself. com
psychologytoday. com
ترجمه: یکتا فراهانی