آنها از والدین، اطرافیان، دوستان، معلمان و... میآموزند که چطور زندگی کنند و چگونه نیازهای خود و دیگران را برآورده سازند.یک فرد سالم و موفق میتواند براساس تواناییهای خود با سایرین ارتباطی سازنده و کارآمد برقرار کند و برای خود و دیگران احترام قائل است. رفتار او سبب میشود تا بیشترین توجه را از اطرافیان خود کسب کند. منشأ این رفتار در دوران کودکی هر فرد است. مسئولیتپذیری نیز یک ویژگی است که ریشه در دوران کودکی افراد دارد، کودکان آن را میآموزند و بر پایه آن رفتار میکنند. کودکان با احساس مسئولیت ذاتی به دنیا نمیآیند و در یک دوره سنی معین نیز مسئولیتپذیری را خودبهخود کسب نمیکنند.
احساس مسئولیت بهتدریج بهوجود میآید؛ بهطور مثال کودکی که رفتاری مسئولانه دارد و براساس آن از والدینش پاداش میگیرد، میآموزد که از این طریق میتواند توجه والدینش را بهخوبی جلب کند. چنانچه والدین با او رابطهای گرم، صمیمی و محبتآمیز داشته باشند و در عین حال مرکزیت قدرت در خانواده در اختیار والدین باشد، کودک آن رفتار را تکرار میکند و ادامه میدهد. این رفتارها کمکم تبدیل به عادات و الگوهای رفتاری او میشود و تا سنین بزرگسالی ادامه مییابد.
بنابراین کودک میآموزد که مسئولیت چه کارهایی را بپذیرد و چگونه آنها را انجام دهد تا پاداش بگیرد. این پاداشها لازم است ویژگیهایی داشته باشند تا اثربخش باشند. ازجمله ویژگیها در دسترس و در حد توان والدین بودن و سادگی آنهاست. این پاداش میتواند یک تشکر، نوازش مهربانانه یا یک لبخند محبتآمیز از طرف والدین باشد. کودکان در اعمال و رفتارشان، والدین را سرمشق و الگوی خود قرار میدهند. والدین مسئولیتپذیر زمانی که مسئولیت انجام کاری را برعهده میگیرند، توافق میکنند که یک سری از کارها و فعالیتها را انجام دهند یا بر انجام این کارها توسط دیگران نظارت داشته باشند. سپس آنچه را که برعهده گرفتهاند با موفقیت و رضایتمندی به پایان میرسانند. کودکان نیز از والدین خود الگوبرداری کرده و همانند آنها رفتار میکنند.در این بین برخی از والدین با وجود اینکه تصور میکنند افراد مسئولی هستند از بیمسئولیتی فرزندانشان گله و شکایت دارند. نکته جالب اینجاست که کودکان رفتاری را تقلید میکنند که والدین تمایل چندانی به آموختن آن به کودک ندارند.
برای مثال والدین در مورد برقراری نظم در خانه مسئولیتپذیرند اما کارهایشان را به تعویق میاندازند و کودک در همین جاست که از رفتار غیرمسئولانه الگوبرداری میکند همچنین چنانچه کودک بهخاطر رفتار غیرمسئولانهاش بیش از حد سرزنش شود، این سرزنش را نوعی توجه بهخود تلقی میکند و آن رفتار را ادامه میدهد.
سرانجام این تکرارها سبب میشود الگویی مخرب از رفتار غیرمسئولانه در کودک نقش ببندد. بهطور مثال دانشآموزی این الگو را چنین بیان کرده است: هر وقت اتاقم شلوغ باشد مادرم میآید و یک عالمه با من درباره اینکه باید همهجا را جمعوجور کنم، دعوا میکند و میگوید که دیگر اتاقم را جمع نمیکند. من هم میگویم بعداً انجام میدهم، خستهام، نمیتوانم یا... و در آخر او خودش این کار را انجام میدهد. من دیگر به اینکه مادرم بیاید و اول مرا سرزنش کند و بعد هم خودش اتاقم را مرتب کند، عادت کردهام و میدانم که او بالاخره خودش به کارها میرسد و من بهتر است بروم و تلویزیون تماشا کنم!
این کودک از طریق مرتب نکردن اتاق سعی دارد با مادر ارتباط برقرار کند. او به دعواهای مادرش عادت کرده و آنها را مدلی از برقراری ارتباط میداند. او از کنترل کردن و مغلوب ساختن مادرش احساس قدرت میکند که این موضوع ناشی از عدمبرقراری ارتباط مقتدرانه و در عین حال محبتآمیز از سوی مادر است. زمانی که مادر اعلام میکند که دیگر اتاق کودک را مرتب نمیکند اما سرانجام این کار را انجام میدهد، کودک الگوبرداری میکند که به حرفی که میزند نمیتواند پایبند بماند و در ضمن میآموزد که مادر در حرفهایش جدی نیست.
در اینجا نقش مادر در مسئولیتپذیری کودک اهمیت خاصی مییابد. از آنجایی که معمولا مادر نسبت به سایرین مدت زمان بیشتری را با کودک میگذراند، در شکلگیری شخصیت او نیز تأثیرگذارتر است. کودک به همان میزان که نیاز دارد مورد حمایت و عشق مادر واقع شود، نیاز دارد از طرف مادر به او فرصت داده شود تا بر حسب تواناییهایش به انجام امور مربوط بهخودش بپردازد. در این میان لازم است کودک از انتظارات مادر خبر داشته باشد و مادر با مهربانی و در عین حال مصمم و صریح آنها را برای کودک شرح دهد. قطعا در ابتدا نمیتوان از کودک توقع داشت که وظایف محوله را کاملا به درستی و همانند بزرگسالان انجام دهد. این امر مستلزم صبر و تحمل مادر و حمایت سالم او از کودک است.
حمایت سالم یعنی تا جایی که کودک حین انجام وظیفهاش بهخود یا دیگران آسیب نرسانده، مادر دخالت نمیکند. او فقط در کنار کودک است تا کودک احساس امنیت کند و اگر کاری واقعاً از توانایی کودک خارج بود از کودک اجازه میگیرد تا درصورت اعلام نیاز از سوی کودک به او کمک کند. در این صورت دیگر این مادر نیست که وظایف مربوط به کودک را انجام میدهد بلکه کودک خودش مسئولیت این وظایف را بهعهده میگیرد و در مواقع لزوم از مادر میخواهد که با او همکاری کند. در این شرایط خلاقیت و اعتمادبهنفس کودک پرورش مییابد و مادر نیز کمتر احساس خستگی کرده و به کودک فرصت میدهد تا مسئولیت کارهایش را بپذیرد و آنها را بر گردن مادر نیندازد. پس از انجام وظیفه، قدردانی از کودک اهمیت فراوان دارد. این عمل باعث تقویت رفتار مسئولانه در کودک میشود.
بسیار مهم است چنانچه جهت انجام کاری به کودک وعدهای داده شده، پس از اتمام کار حتما به آن رسیدگی شود. بنابراین قولی که به کودک داده میشود چنانچه قابل انجام باشد، در پرورش مسئولیتپذیری کودک مؤثر است و در غیراین صورت به الگویی مخرب تبدیل میشود که طبق آن کودک خود را مجاز به بد قولی میداند.همانطور که ذکر شد یادگیری مسئولیتپذیری در نهاد خانواده شکل میگیرد. بدین معنا که آموزش مسئولیتپذیری از سنین اولیه کودکی آغاز میشود. وقتی در موضوعی که بر کودک اثرگذار است از او نظرخواهی کنیم و به او اجازه دهیم عقیدهاش را در مورد آن بیان کند، کودک در مورد آن موضوع احساس مسئولیت میکند.کودک زمانی مسئول بهشمار میآید که با درنظر گرفتن نیازهای خود و دیگران و هدفهایش عمل کند و بهترین روش در این مورد الگوبرداری از والدین است.
بهطور مثال والدینی که خواستههای خود را اولویتبندی میکنند و براساس اولویتهایشان برنامهریزی مالی میکنند و سپس کودکان را با صمیمیت و قاطعیت از تصمیمگیری خود مطلع کرده و در مواقع لزوم نظر آنها را پرسیده و مورد ارزیابی قرار میدهند، کودکانشان نیز همین الگو را فرا میگیرند و به اولویتهای خود و دیگران توجه نشان میدهند.فردی که بهخود حق انتخاب میدهد، در درجه اول والدینش این حق را برای او قائل شدهاند. همچنین فرد مسئولیتپذیر پاسخگوی اعمال و رفتارش در برابر خود و دیگران است. این توانایی نیاز به رشد عقلانیت و قدرت شناخت دارد و کودکان در سنین مدرسه به این توانایی دستمییابند.
بنابراین معلمان و اولیای مدرسه در پرورش حس مسئولیتپذیری کودک نقش مهم و کلیدی ایفا میکنند. لازم است آنها با تدوین برنامههای صحیح، مسئولیتپذیری را بهعنوان یک فرهنگ و ارزش مثبت در مدارس گسترش دهند. اولیای مدرسه در عین اینکه خود الگویی مناسب و مسئولیتپذیر برای دانشآموزان هستند، میتوانند با فراهم آوردن محیطی مناسب به دانشآموزان کمک میکنند تا رفتار مسئولانه در مدرسه را بیاموزند و طبق آن عمل کنند.
لازم به ذکر است بین پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و مسئولیتپذیری اجتماعی آنان رابطه مثبتی وجود دارد به این معنی که دانشآموزانی که انگیزه پیشرفت تحصیلی بالایی دارند، تمایل بیشتری به قبول مسئولیتهای اجتماعی و گروهی خود نشان میدهند.
در مدرسه مسئولیتپذیری از طریق شناخت و احترام به نیازهای خود و گروه مورد بررسی قرار میگیرد. دانشآموز مسئولیتپذیر با سایر دانشآموزان در تصمیمگیریها و کارهای گروهی کلاس همکاری میکند، برای هرکاری دلیل و منطق دارد و تکالیف خانه و مدرسه را بهخوبی انجام میدهد. او تواناییهای روحی، روانی و بدنی خود را ارزیابی و از آنها به خوبی استفاده میکند و نحوه استفاده صحیح از منابع قابل دسترس را میشناسد.چنین دانشآموزی به نیازهای خود و سایر همسن و سالانش توجه میکند و بدون دلیلتراشی افراطی اشتباهات خود را قبول میکند. او اهداف و علایق گوناگونی دارد و برای رسیدن به آنها برنامهریزی و عمل میکند. میتوان نتیجه گرفت که ارکان اصلی پرورش حس مسئولیتپذیری عبارتنداز: خانواده و مدرسه.
در خانواده چنانچه والدین خود الگوهایی مسئولیتپذیر برای فرزندانشان باشند، انتظارات آنها واضح و روشن باشد، مسئولیتهای جزیی را به کودکان بسپارند و آنها را بابت انجام وظایفشان مورد تشویق قرار دهند میتوانند مسئولیتپذیری کودکان را افزایش دهند. رشد مسئولیتپذیری در دوران مدرسه نیز توسط عملکرد و رفتارهای والدین، معلمان و سیستم برنامههای درسی و آموزشی شکل میگیرد.
لازم است مسئولیتپذیری بهعنوان یک فرهنگ در مدارس توسعه و گسترش یابد تا بهعنوان یک ارزش مثبت در دانشآموزان جلوهگر شود. در پایان امید است در سایه همکاری والدین و مدارس کودکانی مسئولیتپذیر داشته باشیم که بتوانند در سایه این ویژگی به موفقیتهای روزافزون و پاداشهای ناشی از آن دست یابند و فردایی روشن را برای کشور عزیزمان رقم بزنند.