هویت چیست؟ آیا هویت امری تغییرناپذیر و ذاتی است؟ دکتر محمود امین العالم،نویسنده این مقاله که با عنوان "حول مفهوم الهویه" منتشر شده, با توجه به پرسشهای فوق ابتدا هویت را باویژگیهایی چون متحول بودن،متعامل بودن،عدم بساطت ودارای ماهیتی مرکب تعریف میکند و معتقد است که پرسش ازهویت زمانی در یک جامعه مطرح میشود که آن جامعه دچاربحران شده باشد.به عقیده او زمانی پرسش از هویت صادق است که تنها ازچیستی بحران و چه چیز بودن آن نباشد و بلکه همزمان پرسش از چگونگی آن را نیز همراه داشته باشد و در واقع تلاشی منجر به ارائهراه حل برای سوالها و نوآوری در زمینه مذکور باشد بدون آن کهبخواهد صرفا به سنت و یا مدرنیته، بدون در نظر گرفتنشرایط داخلی اصالت دهد.نویسنده در پایان راه حل بحرانهویت کشورهای عربی را تسامح، عقلانیت، احترام بهاختلاف نظرها و پذیرش روحیه نقد و انتقادپذیری میداند.
متن این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد.
ابنرشد،فیلسوف بزرگ اسلامی در کتاب خود با عنوان"تلخیص مابعدالطبیعه" بیان میکند هویت" مترادف معناییاست که بر اسم یک موجود اطلاق میشود و از کلمه "هو"مشتق شده است همانطوری که واژه انسانیت از کلمه انسانمشتق گشته است".هویت به این مفهوم ما را به یاد مفهوم هویت یا ذات در منطق ارسطو میاندازد که عبارت ازهمانندی و تشابه شیء با ذاتش است. پس هزار،هزار است وغیر از هزار نیست.
به همین دلیل جرجانی در کتاب"التعریفات" خود "هویت را امر عقلانی از حیث امتیاز شیءاز دیگران میداند." منظور از امتیاز نیز در اینجا تفاوت و داشتن ویژگی است نه برتر بودن و شاید ابن خلدون با نوشتن این عبارات در کتاب مقدمه خود که "برای هر شیء طبیعت خاصی وجود دارد" تا حد زیادی توانسته معنی هویت رابه شکل روشنتری بیان کند.براساس این تعریف نفی خصوصیت شیء به مفهوم نفی وجودش و نفی خودش است.
ابن خلدون، خصوصیت وجودی را برای تمامی موجودات اعم از جمادات،نباتات، حیوانات و انسان تعمیم میدهد.براین اساس، برای جمادات طبیعت خاصی وجود دارد که در انواعمختلف آن تجلی مییابد و"طبیعت خاص" هر یک از جمادات جزو طبیعت عام این دسته از موجودات است.این امر در مورد نباتات،حیوانات و نیز انسان هم صادق است.پس انسان بهعنوان یک کل دارای طبیعت خاصی است که همه انسانها دردرون این طبیعت واحد با هم مشترک هستند، هر چند که ازلحاظ رنگ،نژاد، منشا،عادات و رسوم،فرهنگ، شیوههای کارو زندگی و فعالیت ها و روابط موجود و نیز ساختارهایاجتماعی و سطوح زندگی و غیرذلک با یکدیگر اختلاف و تفاوتدارند.با این حال، انسان با سایر موجودات متفاوت است.
انسان صرفا طبیعتی نیست که همچون نباتات و حیوانات بهشکل ناخودآگاه یا غریزی تحقق و تحول یابد.بلکه انسان در واقع طبیعت و سرشت انسانی به اضافه تاریخ و تحولاتاجتماعی است.تاریخ انسانی نیز صرف حرکت و انتقال اینموجود در زمان نیست.تاریخ انسانی،حرکتی آگاهانه و ارادی متاثر ازمصالح، فرهنگ های فردی و اجتماعی است که بر مبنای ضرورت طبیعت و ذات انسانی و شرایط واقعی محیط خارجی او به هم پیوسته هستند و با یکدیگر در تاثیر وتاثر متقابل میباشند.بنابراین،سرشت و ذات حقیقی انساندارای ویژگیهای طبیعی،تاریخی و اجتماعی است.
ابن خلدون در زمان خود توانست تا حدودی بر برخی ازقوانین و اصول این سرشت انسانی دست بگذارد.اگر چه ویژگی طبیعت انسانی انسان،ثابت است اما ویژگی و خصوصیت تاریخی سرشت او همواره دچار تغییر و تحول است و بهطور مستمرپیشرفت میکند.تحقق و تنوع ظهور هویت انسان تا حد زیادی به ویژگیهای متغیر هویت او که از لحاظ اجتماعی و تاریخیدر حال دگرگونی است،بستگی دارد.
این ویژگی،با تغییر وتحول جوامع، اوضاع واحوال و دگرگونی تجربهها تغییرمیکند که در نتیجه آن اشکال مختلف آگاهی ها،فرهنگ ها، خواستهها،توانایی ها،مصالح و دستاوردهای جدید پرورشمییابد.بنابراین ایستاکردن این بعد از هویت انسانی درمراحل مختلف تاریخ و ارجاع آن به شکل یا اشکال ثابت، دراصل به حاشیه راندن هویت انسان و خدشهدار کردن انسان و راکد کردن جامعه و تاریخ است.
هویت و مراحل تاریخی
برای هر مرحله ازتاریخ، هویتی وجود دارد که در واقعتعبیرکننده دستاوردها، عملکردها،فعالیت ها،اندیشهها،عقاید،اصول و عرفهای حاکم بر آن مرحله است.این رونددر طول تاریخ ثابت و جامد نیست،بلکه هر مرحله جدید از زمان هویت خاص خود را دارد که شکل پیشرفته و توسعه یافته هویت مرحله قبل و یا این که انحراف و اضمحلال آن است.
بنابراین،ثابت فرض نمودن هویت،به مثابه یک معیاری که ازقبل برای تمامی مراحل به یک شکل تعیین شده،نوعی نگاه ایستا و غیرواقعی است که با تجربههای تاریخی نیز درتضاد است.
تعاملپذیری هویت
با توجه به این که هویت دارای ابعاد دیگری نیز هست، لذابار دیگر به این سخن ابن خلدون که میگوید"برای" هر شیء طبیعت خاصی وجود دارد" باز میگردیم. منظور از ویژگی وخصوصیت هر شیء خصوصیت ذاتی آن - که ایستا و بدون تعاملبا ذوات دیگر میباشد- نیست،بلکه حتی از نظر ابنخلدون این خصوصیت و ویژگی هر شیء با خصوصیات و ویژگیهای اشیاء دیگر در تعامل است و ارتباط و تعامل با سایرپدیدهها نقش اساسی دارد.
بهعنوان مثال،عصبیت در نظریه ابنخلدون تنها یک امرذاتی نهفته در حسب و نسب نیست، بلکه واقعیت عصبیت نتایج حاصل از آن و عملکرد آن می باشد.
ابن خلدون در جای دیگری در زمینه اقتصاد میگوید:"قیمت هر کالا در ذات آن نیست بلکه به مقدار کاری است که در آن صرف شده است و هر چه کار انجام شده بر روی یک کالا بیشتر باشد قیمت آن بیشتر خواهد بود".بنا بر این نگرش، قیمتدارایی و ثروت به لحاظ کاری است که برای ایجاد آن صرفشده و بدون وجود آن حاصل نمیشد.
بنابراین، اگر ارزش و هویت اشیاء یک امر ذاتی نیست،پس این امر در مورد هویت انسان ها نیز صادق است.هویت انسان نیز یک اصل ثابت و قطعی از پیش تعیین شده نیست،بلکهدارای ماهیتی پویا و درحال پیشرفت است که با دیگران درتعامل است.البته باید به این نکته توجه شود که تحول و اثر پذیری هویت، موجب الغاء و نادیده انگاشتن آن نیست،بلکه این امر موجب غنی شدن و تقویت آن میشود.
ماهیت پویای هویت انسانی آن را به ارزشی فعال و نه جامد و راکد،تبدیل میکند.بنابراین،هویت انسان ضرورتا درحال تحول و تعامل و بازگشایی و نه وضعیت جمود و عزلت قرار دارد.این تحول پذیری،تعامل و پیشرفت مستمر هویت،جوهره انسانی و جوهره طبیعت بدیع اوست.
مرکب بودن هویت
هویت انسان علاوه بر دو ویژگی "تحول تاریخی" و" تعامل باسایر هویت ها" دارای بعد سومی نیز است.این هویت بسیط نیست و از عناصر مختلف دینی، قومی،نژادی،زبانی، فرهنگی، احساسی،ساختاری،تاریخی و تجارب مشترک اجتماعی و حتی اصل سودجویی تشکیل شده است.تمامی عناصر تشکیل دهندههویتانسان،عناصر مثبتی نیستند بلکه عناصر مثبت و منفیشکل دهنده هویت، در کنار هم قرار دارند . در این جمع،برخی عناصر بیانگر پیشرفت و تحول پذیری هویت است و برخی عناصر دیگر عامل عقب ماندگی و عقبگرد آن است.
همانگونه که مشخص شد،هویت دارای ماهیتی مرکب است که از پیوستگی، اتصال،انقطاع،تداخل و تعامل عناصر فوقالذکر بر یکدیگر تشکیل میشود.این امر موجب میشود تا درمراحل مختلف تاریخ بر حسب شرایط عینی حاکم یا بر حسب اضطرار،یکی از اجزا و عناصر هویت بر سایر اجزا و عناصرآن برتری یابد و تعیین کننده هویت انسان یا جامعه از آن بعد گردد.
ماهیت تغییر
بدون تردید، جنبههای مختلف زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگ عمومی جوامع اسلامی طی یکصد سال اخیر تغییر کرده و متحول شده است. روشنگرایی و تجددگرایی زیادی در ادب و هنر صورت گرفته است.با این حال،به نظرمیرسدکه این تغییرات،تحولات و روشنگراییهای حیاتی و فرهنگی هنوز در سطح نخبگان و قشرهای بالای جامعه اتفاق افتاده و یا این که به صورت پراکنده در نقاط مختلف باقی مانده و در بنیانهای جوامع عربی به طور عمیق ریشه ندوانیده است.هنوز عقب ماندگی اجتماعی کشورهای عرب بهحال خود باقی است؛پراکندگی قومی و نژادی در حال شدتگرفتن است؛بیسوادی بین اکثر مردم این جوامع شایع است.
از نظر فرهنگی نیز سطح فرهنگ عمومی مردم جوامع عربیبسیار پائین است. از نظراقتصادی،اقتصادهای این جوامع هنوز شکننده و وابسته به خارج است و ویژگی های روستایی،مصرفی و تجملگرایی در محیط فقر و عقب ماندگی بر آنحاکم میباشد.بنابراین،با چنین شرایطی طبیعی است که پرسش مطرح شده در عصر بیداری که مدتها قبل سپری شده هنوز هم پرسش نسل کنونی جهان عرب است.
در اینجا من بدون هیچ تردیدی و با صراحت تمام میگویم کهپرسش هویت در یک جامعه زمانی مطرح میشود که هویت آنجامعه در بحران کامل قرار داشته باشد.زیرا وقتی کهبحران نباشد،پرسش مطرح نمیشود.پرسش از هویت همیشه یک پرسش مشروع و بجایی است.البته این امر زمانی صادق استکه پرسش از هویت پرسش از چیستی و چه چیز بودن آن نباشد،بلکه پرسش از چگونگی آن باشد.گذشته از این،مشروعیت پرسش هویت مستلزم آن است که این پرسش در حد سوال باقی نماند و با پاسخی که در نتیجه کار،تلاش و فعالیت ونوآوری در زمینههای مختلف ایجاد میشود، همراه گردد.
بنابراین،دروضعیت معاصر جهان عرب که با بحرانهای مختلف سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی روبهروست، طرح پرسش هویت یک پرسش کاملا مشروع است.
در این شرایط من نیز همچون دیگران این شعر شاعر قدیمی عرب را به یاد میآورم که گفته است:
لیسالفتی من یقولکان ابیکذا
ان الفتی من یقول ها انذا
(جوانمردکسی نیست که بگوید پدر من فلان بود، بلکه کسیاست که بگوید من این هستم)
امروز جای بسیار تاسف است کهدر جوامع عربی برخی فقط به گذشته اکتفا میکنند و تاسفبارتر از آن این که آنها میخواهند مشکلات امروزی را با شیوههای گذشته حل کنند.درطرف دیگر، نیز عده زیادی بهطور کامل گذشته را فراموش کردهاند و فقط به امروزچسبیدهاند، که این نیز زیانبار است.
جوانی که در حقیقت ما میخواهیم و به اعتقاد من در حالحاضر بین ما موجود است و تا حد زیادی در محاصره قرار گرفته، جوانی نیست که تنها بگوید پدر ما فلان بود،یاجوانی که فقط بگوید من کی هستم، بلکه جوانی است که بگوید من کار میکنم، من آزاد میکنم و آزاد میشوم، من اضافه میکنم، من تجدید نظر میکنم ،من نوآوری میکنم، منپیشرفت میکنم و من از نو میسازم.چنین جوانی که به عملخلاق رویآورد،دارای هویتاست،زیراعملخلاق، حقیقتهویت فردی و اجتماعی انسان میباشد.
نابودی میراث ها
منظور من از نابودی میراث ها،این نیست که میراث های قدیمیخود را به فراموشی سپریم،یا هویتمان را فراموش کنیم،یا آن طوری که فروید میگوید" پدرانمان را بکشیم".منظوراز نابودی میراث این است که با کار بیشتر ما بتوانیم وضعیت بهتری از گذشته ایجاد کنیم و به گفته "امین الخولی"پدران خود را از لحاظ فهم و علم با نقد عقلانی میکشیم تا آن چیزی که آنها ارائه کردند راتوسعه و گسترش دهیم و بانوآوری های جدید بر دستاوردهای آنان چیزی بیفزائیم.
با چنین نگرشی میتوان گفت: معنی حقیقی احترام ما بهمیراث های گذشته، تحقق بخشیدن خلاق به هویت ما میباشد واین راه از بین بردن دوگانگی بین اصالت و مدرنیته است.
همچنین معنای حقیقی بازگشایی جامعه،گسترش نقد عقلانی وافزودن نوآوری های جدید به میراث گذشته، البته با یک نگرشهمه جانبه است.
اکنون مهمترین خطری که هویت جوامع عربی با آن مواجه است جمود آن و غرق شدن آن در نسخهپردازی از نگرش های عقب مانده است.همچنین کنارهگیری و قطع ارتباط هویتاین جوامع با شرایط جدید نیز از خطرات بزرگی است که آنرا در برگرفته است.
فقدان سرشت آگاهانه، نبود قدرت نقد عقلانی نوآورانه و گمشدن در تقلید و پیروی کورکورانه و نابخردانه ازتجربههای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی که با شرایط و روحیات،اوضاع و احوال و نیازهای خاص جوامع عربی مناسبتی وهمخوانی ندارد نیز از بزرگترین خطرات پیشروی هویت اینجوامع است.
با توجه به چنین وضعیتی که پیش روی هویت جوامع عربی درشرایط کنونی قرار دارد، از نظر من برای رفع بحران، جز توسعه همه جانبه تولیدی عربی که عبارت از عقلانیت واحترام به اختلاف نظرها و پذیرش روحیه نقد و انتقاد و آزادی و نوآوری است راهی وجود ندارد.و برای این منظورما به طور مستمر باید پرسش هویت را به پاسخ های عملی و تجربه ای نوآورانه تبدیل کنیم.
منبع:مجله العربی