مقدمه – سخنرانی های برجسته اوتانت مجموعهای است که ازطریقآن اندیشمندان برجسته و رهبران جهانی در خصوص نقش سازمانملل متحد در مقابله با چالش هایی که در قرن بیست ویکم فراروی مردم و ملت های جهان قرار دارد به ایراد سخنمیپردازند.
این مجموعه سخنرانی ها به طورمشترکتوسط دانشگاه سازمان ملل متحد و موسسه مطالعات پیشرفته آنسازماندهی شده است.
مجموعه سخنرانی های برجسته اوتانتبرمبنای سنت دیرینه دانشگاه سازمان ملل متحد در دعوت ازرهبران جهان و شخصیت های برجسته به توکیو - مقر این دانشگاه - برای بررسی نقش سازمان ملل متحد در جهان بهسرعت در حال ، تغییر شکل گرفته است.
این برنامه هر سالبرای حداکثر چهار شخصیت برجسته جهانی فرصت دیدار ازمقردانشگاه سازمان ملل و تبادل نظر با دانشمندان، سیاستگذاران ،رهبران تجاری و افکار عمومی فراهم میکند.
این سخنرانی ها به افتخار ،"اوتانت" دبیر کل پیشین سازمانملل متحد که برای اولین بار پیشنهاد تاسیس دانشگاه سازمان ملل متحد برای پژوهش در زمینه مسائل جهانی وافزایش شناخت سیاسی و فرهنگی بینالمللی را مطرح کرد،خطابههای برجسته اوتانت نامیده شده است .
اولین مورد از این سخنرانیها توسط "دکتر ماهاتیر محمد" نخستوزیر وقت مالزی با عنوان " جهانی، شدن جامعهجهانی و سازمان "ملل ایراد شده است که ترجمه آن در زیر از نظرتان میگذرد.
1 - جهانی شدن موضوع روز شده است . بااین وجود، قبل از آنکه اکثریت مردم وکشورهای جهان طعم آن را بچشند، ترشیدهاست . البته این امر مایه تاسف است چرا که جهانی شدن دربطن خود امیدهای زیادی برای جهانی عادلانهتر ،جهانی خالیاز فقر وجهانی مشترک بین غنی و فقیر داشته است .
2- چرا جهانی شدن اینقدر زود ترشیده است؟ چرا اینقدرافراد علیه آن اعتراض و تظاهرات میکنند؟ چرا فقرا کهتصور میشود بهرهمند - اگرچه نه بهرهمند صلی - از آنهستند آنقدر در قبول آن بیمیل هستند؟ چرا آنها از شروعدور جدید مذاکرات سازمان تجارت جهانی طفره میروند وچندان میلی بدان ندارند؟ آیا جهانی شدن یا چیز دیگریموجب رنجش و نگرانی آنها شده است؟
3- اگر ما دقت کنیم درخواهیم یافت که جهانی شدن فینفسهموجب نگرانی و واکنشهای منفی نمیشود، بلکه پیامدهایجهانی شدن این مسائل را ایجاد میکند .
4- در حال حاضر جهانی شدن مترادف باو منحصرا دربارهبازار جهانی بیقاعده کاملا آزاد است . جهانی شدنبهطور مطلق به مقرراتزدایی کامل در درون کشورها و بینکشورها ارتباط دارد . حکومت ها نه تنها باید عقب نشینی کنند، بلکه به طور کامل باید از هرگونه حق و اختیارنظارت بربازار محروم شوند . به عبارت دیگر جایی که تجارتآزاد مطرح است حکومت خوب به مفهوم عدم حاکمیت است .
5- گفته میشود بازار خودش را تنظیم خواهد کرد . در واقعبازار بیش از آنچه حکومت های کاملا منضبط انجام میدهند،انجام خواهد داد .
این جمله آخر توسط "جورج سوروس" معاملهگر بزرگ ارزعنوان شده است. در کره جنوبی او مدعی شده بود کهمعاملهگری ارز و کاهش ارزش آنها اقدامی برای نظم بخشیدن به حکومت هاست . آنچه در ذهن این دلال بزرگ میگذرد این استکه حکومت ها را برای آنکه برای حکومت کردن خوب آموزشببینند و آماده شوند،باید محدود کرد .
6- برای یک جهان دموکراتیک عجیب به نظر میرسد که ازحکومتهای منظم منتخب مردم توسط یک معاملهگر خارجی ارزحمایت شود . اما ظاهرا باور براین است که این ادعا منطقیو صحیح است چون رسانههای جهان بلافاصله جملات منطقی اینحکیم بزرگ را ذکر کردهاند .
7- طرح وقبول یک چنین ادعای مضحکی معیارسیطره کاپیتالیسمتلقی میشود . بازار جایی بزرگ است که در آن مبادلات ودادوستدها کمک زیادی به ایجاد ثروت میکند . اما بازار بهکسب سود و آن هم حداکثر سود میاندیشد . یک بازار آزاد وبیقاعده فقط میتواند به سودجویان آزمند کمک کند تا سودخویش را به حداکثر رسانند . فکر کردن درباره این که بازار دلواپس حکومت خوب ملتهاست خندهآور به نظر میرسد .
8- ما در دوران بحران ارزی شاهد بودیم که دلالان ارز ،اقتصادهای کل منطقه را به منظور بدست آوردن پول بیشتربرای خود به نابودی کشیدند . آنها البتهاین امر را انکار خواهند کرد . آنها خواهند گفت که این حکومتهای فاسد،غیرشفاف و فرتوت بودند که اقتصادهای کشورشان را نابود کردند .
اما قبل از 1997 ژوئیه همین حکومتها کشورهایشانرا آنقدر سریع توسعه میدادند که به معجزههای اقتصادی ،ببرهای اقتصادی ،اژدها و غیره موسوم شده بودند . امکان ندارد که به یکباره همه این ببرهای آسیایی در 1997 ژوئیهفاسد شوند . آنها حتما از مدتها قبل حکومتهای بدی بودهاند، امادر عین حال قادر به اداره کشورهایشان بهنحو شایسته و تبدیل آن به ببرهای اقتصادی نیز بودهاند .
9- نه، این ادعا که سقوط اقتصادهای شرق آسیا به دلیلحاکمیت بد و حکومتهای فاسد رخ داده با واقعیت تطابقندارد . نسبت دادن این مساله به معاملهگران ارز و بورسبازیها و دستکاریهای آنان منطقیتر است، زیرا بحران بزرگپولی آسیا بلافاصله پس از ظهور معاملهگران ارز در صحنهاتفاق افتاد .
آنها و رسانههایشان پیوسته درباره سقوط قریب الوقوع اقتصاد که به یک پیشبینی واقعی تبدیل شد،سخن حرکتگفتند که در نتیجه آن ورود سرمایه به منطقه متوقف شد ، بانکها و به ویژه بانکهای بینالمللی از وام دادن گریزان شدند وسرمایهگذاران کوتاهمدت نیز از منطقه خارجشدند .
10- سپس معاملهگران ارز شروع به تزریق ارزبه بازارکردند . بانکهای مرکزی بهطور بیهوده سعی در جمعآوری پولاضافی کردند، بانکهای مرکزی تنها میتوانند از پولی کهدارند استفاده کنند . آنها علیه مدیران مالی که قادربودند سطح وجوهشان را 20 ، تا10 یا حتی100 برابرافزایش دهند مبارزه میکردند . اما همانطوری که قابلانتظار بود بانکهای مرکزی شکست خوردند و پولها واقتصادها سقوط کردند .
11- ناگهان ببرها دندانها و سرپنجههای خویش را از دستدادند . یک بیان بدیع اما واقعی از آنچه اتفاق افتادعبارت است از این که اقتصادها سقوط کردند، میلیونهاکارگر اخراج شده وبه خیابانها ریختند، آنها در آنجا آشوب برپا کردند، فروشگاهها را آتش زدند،به مردم بیگناهتجاوز کردند و آنها را به قتل رساندند .
در وضعیتی کهمردم قبلا درآمدهایشان را از دست داده بودند، حکومتهامجبور به قطع یارانههای مواد غذایی و سوخت و افزایشنرخهای بهره و مالیاتها شده بودند، صندوق بینالمللیپول خواستار کاهش هزینه دولتها و به طور کلی به نمایشگذاشتن یک حالت بیپروا شد . آشوبها افزایش یافت و هماندولتهایی که قبل از آن آنقدر توانمند بودند کهکشورهایشان را به معجزه اقتصادی تبدیل کنند سقوط کردند .
12- چرا این مسائل اتفاق افتاد؟ این مسائل به خاطر این نظریه مضحک که بازارها قادرند خودشان را تنظیم کنند وحتی دولت را منضبط نمایند، اتفاق افتاد . بازارها فقط دلواپس سود آن هم سود حداکثر هستند . در جنوب شرق آسیابرای اینکه منافع بازار را به حداکثر برسانند براینابودی کلاقتصادها ،کشورها ، مردم و بهویژه مردم فقیرو کارگران آماده شده بودند .
در مالزی خروج کوتاه مدتسرمایه موجب شد تا شاخص بازار سهام از1000 واحد به260واحد تنزل کند . میزان سرمایه بازار200میلیارد دلارآمریکا کاهش یافت . شرکت ها سقوط کردند و حاشیههای موردتقاضا تامین شد . بانکها نیز در آستانه سقوط قرار داشتندو قادر نبودند وامهای لازم را اعطا کنند .
13- هرآنچه در مالزی، آسیای جنوب شرقی و آسیای شرقیاتفاق افتاد همه به دلیل عملیات بازار آزاد بود . بله، ماقبول داریم که حکومتهای این کشورها بهترین حکومتهای جهاننبودند . در این کشورها فساد وجود داشت، پارتی بازی رایجبود و شفافیت هم ضعیف بود . همه اینها نیاز به اصلاح داشت .
اما پرسش این است که باید کل کشورها و اقتصادها به طورکامل نابود میشد تا این اصلاحات انجام شود؟ آیا شیوهانسانیتری برای این کار وجود نداشت؟ آیا اگر ما اندکیدیگر فرصت میداشتیم نمیتوانستیم اقتصاد را تا حد امکانحفظ کنیم در عین این که اصلاحات لازم را نیز انجام دهیم؟
14- اگر این شیوهای است که معاملهگران ارز حکومتها رامنضبط میکنند و اگر این آن چیزی است که اقتصاد آزادبرای ما دارد آیا باز هم دلیلی برای استقبال از آن برایما باقی میماند؟
15- اما جهانی شدن ضرورتا و به طور انحصاری برای بازارکاملا بیقاعده آزاد طراحی نشده است . جهانی شدن به یکمعنا بازی جهان است، جهان بهعنوان یک موجود واحد و نهبهعنوان موجود تقسیمشده به کشورهای متعدد با مرزهای بسته.ما باید مشکلاتو مشاجرات مربوط به تعامل اقتصادی خاموش فرامرزی، جریان آزاد متخصصان و سرمایه ثروتساز رابپذیریم . پاسخ این مساله ضرورتا خراب کردن مرزها نیست .
ما میتوانیم با توافق ساده درمورد کوتاه کردن مرزها بهطوری که جریان سرمایه به داخل وارد شود در عین حال کهانگیزههایی برای خروج سرمایه فراهم میشود، به هماناهداف دستیابیم .
16- این چیزی است که مالزی انجام داده است.ما ورودجریانهای سرمایه خارجی را از طریق ایجاد انگیزهها وکاهش مشکلات بروکراتیک، حمایت از فعالیت تولیدی و تامیننیازهای سرمایهگذاران تا حد ممکن ،به داخل مالزی ترغیب کردیم . ما در این زمینه تا حد زیادی موفق عمل کردیم ومدتها قبل از آن که "اف .آی.دی" به عبارت مخففسرمایهگذاریهای مستقیم خارجی تبدیل شود، توسط جریانهای سرمایه خارجی توانمند شده بودیم.
با این وجود ،مامرزهای خود را به طور کامل حذف نکردیم . زیرا به آن نیازیداشتیم . در نتیجه این وضعیت، صنایع داخلی پیشرفت کردندو ماضمن جذب سرمایههای خارجی توانستیم با آنها رقابتکنیم و با انجام سرمایهگذاریهای لازم کالاهای بومی خودرا صادر نمائیم تا درآمد بهتری برای کشور بهدست آوریم.
17 - ما احساس کردیم که بخشی از جهان هستیم.ما ازمحرک های رشدی که توسط کشورهای ثروتمند ایجاد شده بودبهرهمند شدیم و آنها نیز از هزینههای پائین و مهارتکارگران ما سود بردند . از این کوتاه کردن آرام و گزینشی دیوارهای مرزی همه سود بردند و به همین طریق مامیتوانیم به شیوهای عمل کنیم که همه از کوتاه کردنگزینشی مرزهای ما سود برند.
18 - من تصور نمیکنم که حامیان یک جهان بدون مرز واقعا بدان پایبند باشند. اگر آنها واقعا به این امر معتقدباشند دیگر نمیتوانند به طور تبعیضآمیز فقط خواستارحذف مرزها برای ورود و خروج جریانهای سرمایه به تنهاییباشند . اگر جهان ما واقعا بدون مرز باشد در آن صورتمردم نیز باید قادر باشند تا آزادانه به کشورها وارد ویا از آنها خارج شوند.
در یک جهان کاملا بدون مرز باید میلیونها انسان فقیردر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین قادر به مهاجرت بهکشورهای غنی باشند و ضمن این که به کاهش هزینهها درآنجا کمک می کنند باری نیز بر دوش آنان باشند .اما، حتیحامیان شدید یک جهان جهانی شده بدون مرز، تصریح میکنندکه مرزها تنها برای نقل و انتقال سرمایه حذف شود.
درمالزی و هر کشور دیگر وقتی اقشار فقیر از محل خود بهمناطق شهری ثروتمند و صنعتی مهاجرت میکنند، مشکلاتی راموجب میشوند . اما قضیه در اینجا فرق میکند چون که درداخل هر کشور همه در پرتو حقوق شهروندی یکسان از حقمهاجرت برخوردارند.
19 - در یک جهان کاملا جهانی شده که در آن مرزی وجودندارداین انتظار منطقی وجود دارد که افراد فقیر بهکشورهای ثروتمند مهاجرت کنند . وقتی ثروتمندان میتواننددر کشورهای فقیر پول بهدست آورند، چرا فقرا نتوانند درکشورهای ثروتمند پول بهدست آورند؟ آیا چنین امریعادلانه نیست؟ اما نه. جهانی شدن به هیچوجه به حرکتآزاد کارگران از یک بخش جهان به بخش دیگر اجازه نمیدهد.
20- این شبیه همان استانداردهای دوگانه سابق است. یعنیبرد یکی و باخت دیگری . جهانی شدن در حال حاضر یک بازیبرد - برد نیست ، بلکه فقط به برندگانی که بردشان ادامهدارد و بازندگانی که همچنان میبازند مربوط است.
21- اما اگر واقعا جهانی شدن اکنون چنین یکسویه است،آیا ما قادر هستیم از این یکسویی آن بکاهیم؟ ما نیازیبه انکار جهانی شدن نداریم بلکه ما باید همراهان اینروند همچون بازار آزاد بیقاعده و سایر موارد را پذیریم .آیا ما باید به صراحت بپذیریم که جهانی شدن بازار آزاداست و بازار آزاد جهانی شدن است؟
22- پاسخ این پرسش مطمئنا منفی است . ما میتوانیم جهانیشدن را بدون بازار کاملاآزاد، بدون مقرراتزدایی کاملو بدون محرومسازی حکومتها از حق نظارت و قانونگذاریداشته باشیم.
23 - اجازه بدهید بار دیگر به معاملات ارزی اشاره کنم .آیا معاملات ارزی باید بخشی از جهانی شدن باشد؟ به طورمسلم نه . ما حتی میتوانیم تجارت جهانی را بدونمعاملهگران ارز داشته باشیم . در واقع ما میتوانیمتجارت جهانی را با نرخهای ثابت ارز داشته باشیم . تمامتلاش نظام "برتون وودز" ایجاد نرخهای ثابت ارز بوده است.
24- در سالهای اولیه پس از جنگ جهانی دوم و مدتها پس ازآن نرخهای ثابت ارز برتون وودز برای کشورها و مناسباتتجاری آنها با یکدیگر ثبات به ارمغان آورده بود.در پرتو این شرایط، جهان توانست از ضربه جنگ جهانی دوم بهبود سریعحاصل نماید . در مقایسه با این بهبود، بهبود پس از جنگجهانی اول بیقاعده و ناعادلانه بود.
آلمان شکست خوردهاز شدیدترین رکود رنج میبردو مارک نیز به دلیل کاهششدید ارزش بیمصرف شده بود . آن وضعیت چنان تنفر تلخی دربین آلمانیها برجا گذاشت که آنها را آماده پذیرش هیتلر وجاهطلبیهای دیوانهوار او کرد و نهایتا جان میلیونهاتن را گرفت . این امر تا حدودی نتیجه یک نرخ ارز غیرثابت بود.
25 - پس چه چیز درباره یک نرخ ارز ثابت در جهانی شدناشتباه است؟ مالزی برای مقابله با بورس بازیهایمعاملهگران ارز و جلوگیری از غلتیدن کشور در ورطه ورشکستگی، نرخ ارز خود را ثابت کرد . این اقدام مالزیانواع و اقسام پیشگوییهای شوم را به دنبال داشت.
عدهایمیگفتند اقتصاد مالزی به طور کامل سقوط خواهد کرد.گروهی میگفتند مالزی به جهانی منفور تبدیل شده که همهسرمایهگذاران از آن فرار خواهند کرد و دیگران میگفتندمالزی مجبور خواهد بود برای جذب کمک، کاسه گدایی به دست گیرد.
26- خوب، هیچکدام از این پیشگوییهای شوم اتفاق نیفتاد .ما به طور کامل بهبود یافتیم .درسال 2000 رشد اقتصاد ما 5/8 درصد بود . امسال رشد اقتصاد مالزی خیلی کمتر ازپارسال خواهد بود اما دلیل آن کنترلهای اعمال شده برسرمایهها یا نرخهای ثابت ارز نیست . دلیل این امر کاهشرشد اقتصاد آمریکااست که20 درصد صادرات مالزی را جذب میکند.
27- یک سازوکار برای تثبیت نرخهای ارز باید ایجاد شودکه قادر باشد کاهش ارزش پولهای اقتصادهای ضعیف و افزایشارزش پول اقتصادهای قوی را تنظیم کند . مطمئنا اقتصاددانان و کارشناسان مالی بزرگ جهان قادر به ایجادسازوکار خوبی که تا حد زیادی از بحران اقتصادی جلوگیری کند، هستند.
28- مرزها را برای این که جهان بیشتر جهانی شود ممکن استبتوان از بین برد، اما در عین حال در مورد اقلام تجاری،از لحاظ زمان و سایر شرایط همچنان گزینشی باقی ماند.
درواقع نیازی به از بین بردن مرزها برای هر چیز و هر کسدر یک زمان مشخص وجود ندارد . به علاوه لازم نیست تعرفه همه کالاها نیز به صفر رسد . درست است که برای این امر درموافقتنامههای سازمان جهانی تجارت شرایطی در نظر گرفتهشده است اما باید اذعان کنیم که آنها به تنهایی کافی نیستند . همیشه فشارها متوجه بازگشایی اقتصادها، اجازهورود و خروج جریان سرمایه و سود بردن از نقل و انتقالاتسرمایه به جای سرمایهگذاریهای تولیدی بلندمدت است.
29- ما نیازی به بهرهمندی از اقتصادهای مقیاس غولها وانحصارات چندجانبه یا یکجانبه نداریم . سازمانهای بسیاربزرگ کارآیی خود را از دست میدهند و به موجودات متکبریتبدیل میشوند که به آثار منفی فعالیت هایشان توجهیدارند . آنها به سادگی بر روی هر چیزی به تاخت و تازخواهند پرداخت.
30- بنابراین، این شرکتها و بانکهای بزرگ و کوچک هستندکه میتوانند در سطح ملی و بینالمللی فعالیت کنند.شرکتهای کوچک باید تا حدودی مورد حمایت قرار گیرند . اینحمایتها باید شبیه امتیازاتی باشد که به بازیکنان بازیگلف داده میشود یعنی نه تنها زمین باید هموار باشد بلکهنابرابری در بین بازیکنان نیز جبران میشود . حکومتهاباید در پذیرش یا رد دسترسی ابرشرکتها و بانکها بهکشورشان مجاز باشند . اما آنها باید بتوانند این اقدام راتوجیه کنند.
31- زمانی شرکتهای غولآسا مجبور به فروپاشی بودند.انحصار شرکت نفتی موبیل راکفلر بر صنعت نفت آمریکا موجب تصویب قوانین ضد انحصار و ضد تراست در این کشور شد.پس ازجنگ جهانی دوم شرکتهای بزرگ آلمانی و ژاپنی از هم پاشیدند . شرکت تلفن بل در آمریکا نیز فروپاشید.
32 - بعدا هر یک از اجزای این شرکتها به شرکتهای بزرگی ،بزرگتر از اجداد خود تبدیل شدند . اکنون آنها بار دیگر باهم ادغام میشوند و شرکتهای باز هم بزرگتری بهوجودمیآورند . شرکتهای ادغامشده همچنان ادغام میشوندبهطوری که در عمل از حکومت بسیاری از کشورها بزرگتر وازلحاظ مالی از آنها قدرتمندتر شدهاند. حتی بسیاری ازحکومتهای قدرتمند کشورهای قوی نیز از آنها میترسند.
33- این شرکتها اکنون تصمیم گرفتهاند تا تعداد شرکتهایمجاز در هر صنعت در سراسر جهان را محدود کنند . در صنایعخودروسازی تنها پنج شرکت یا کمتر فعال خواهند بود . همینتعداد در بخشهای بانکداری و صنایع فعالیت خواهند کرد.هیچ تضمینی نیست که این انحصار چندجانبه از طریق ادغامبیشتر به انحصار یکجانبه تبدیل نشود . همچنین، هیچ تضمینیدرباره این که آنها خود را به صنایع خاصی محدود نکنند یاتنوع را رها سازند و با سایر غولها ادغام شوند، وجود ندارد.
34- شاید من کسی باشم که ایجاد وحشت بیمورد میکند . امااز آنجا که ما فقط 43سال قبل طعم استقلال را چشیدهایم، مالزی اکنون مرزهای خود را بهعنوان محافظی مشروع تلقیمیکند که در پشت آن باید اقتصادش را مدیریت کند . اگر درآن زمان کسی به ما میگفت که چند دهه بعد باید حفاظی کهبهوسیله مرزهایمان ایجاد شده را از دست، بدهیم ما او رایک وحشتآفرین بیمورد محسوب میکردیم .
اما امروزه به ماگفته میشود که زمان مرزها گذشته است . اکنون قرار است یکجهان و آن هم یک جهان بدون مرز وجود داشته باشد.ما دیگرنمیتوانیم از مرزهایمان برای محافظت از خود استفادهکنیم پس چگونه ما میتوانیم مطمئن شویم که در این جهانجهانی شده بدونمرز، بانکها و شرکتهای غولآسا بر جهانحاکم نخواهند شد و ما را نابود نخواهند کرد؟
35- زمانی که پس از جنگ مخرب جهانی دوم ملتهای این جهانتصمیم به تلاش مجدد برای همکاری بینالمللی و حکومتجهانی گرفتند، امیدهای زیادی در این زمینه ظهور کرد که سازمانملل متحدکه نوع جدیدی از جامعه ملل بود صلح جهانی راتضمین خواهد کرد. این سازمان مستعمرات کشورهایامپریالیستی را آزاد خواهد کرد. بنابر این ما از آناستقبال کردیم و در نتیجه آن مالزی و تعداد زیادی ازمستعمرات دیگر کشورهای اروپایی طعم استقلال را چشیدند.
36- ما تصور میکنیم استقلال به معنی دارا بودن حق حکومتو اداره آزادانه کشورمان است . این پرزیدنت سوکارنو رئیسجمهور پیشین اندونزی بود که شکل جدید استعمارگری راتشخیص داد و آن را استعمار جدید نامید. قبلا ما فکرمیکردیم او یک آدم فرومایه است، اما اکنون فهمیدهایمکه او فرد آگاهی بود که آیندههای دور را میدید.
37- اکنون سازمان ملل متحد آن نهادی که ما انتظار آن راداشتهایم نیست.این ایده که قدرتهای بزرگ دارای حق وتو ،این حق را به نفع همه اعمال خواهند کرد اکنون منسوخ شدهاست. امروزه حق وتو غالبا برای امور نادرست به کارگرفته میشود .
38- سازمان جهانی تجارت در پرتو سازمان ملل متحد شکلگرفت . بنابر این ما باید دراین اندیشه باشیم که اینسازمان یک نظام تجاری آزاد عادلانه برای همه فراهم کند.اما با این وجود ما درمییابیم که این سازمان نیز یکابزار برای پیشبرد سیاستهای ثروتمندان در جهان و تقویتهر چه بیشترآنهاست.
39 - کشورهای کوچک ناتوان، مدیون ثروتمندان هستند . آنهامجبورند اکنون با نگرانی از دست دادن کمک، وام و سایرانواع حمایتها بهسر کنند. این کشورها به شدت متفرقهستند و با هیاتهای کوچک به مذاکره آمدهاند ومیخواهند موضوعات پیچیده را با هیاتهای بسیار آگاهکشورهای غنی که مورد حمایت کارشناسان آماده در داخلکشورشان قرار دارند مورد بررسی قرار دهند.آنها با دستورکاری که توسط خودشان تنظیم نشده مواجه هستند . برخی ازاین کشورها قبلا هیاتهایی را از کشورهای ثروتمند بهمنظور تسهیل موضعشان به کار گرفته اند. همیشه این خطروجود دارد که نقش پول نادیده انگاشته شود.
40- سیاست سازمان جهانی تجارت درباره تجارت عادلانه نیست.این سازمان برای از بین بردن گلوگاهها به منظور کمک بهکشورهای غنی برای غنیتر کردن آنهاست . در سازمان جهانی تجارت، جهانی جهانی شده و بدون مرز فعال نخواهد شد بلکهتحمیل خواهد شد.
41 - ما در حالی درباره فضیلت دموکراسی برای کشورهایمانسخن میشنویم که فقدان دموکراسی عمومی در اموربینالمللی را شاهد هستیم . در سازمان ملل و هر جای دیگرقدرتمندان آنچه را میخواهند به دست خواهند آورد و بهضعفا آنچه باید، واگذار خواهد شد.
42 - این یک تفسیر غمانگیز درباره وضعیت تمدن جهانی درقرن بیستویکم و هزاره سوم است . ما از زمان مردانچماقبه دست غارنشین که به رقیب خود کتک میزدند و زن اورا میربودند پیشرفت چندانی نکردهایم.به رغم آن کهنظامسازمان ملل در حال اصلاح است وضعیت ابتدایی امورآن همچنان ادامه دارد . مطمئنا تا وقتی تجارت جهانی مطرحاست، بورس بازی در بازارهای ارز نیز مطرح خواهد بود.
43- این بحثی درباره جهانی شدن، جامعه جهانی و سازمانملل متحد است. من امیدوار بودم که بتوانم چیزهای خوبیبگویم . اما از گفتن نکته جدید در این خصوص ناتوان شدم ،زیرا شاهد آن هستم که بیعدالتی به آسانی در هر لحظه درخصوص بسیاری از کشورها اعمال میشود چرا که ما سعی داریمحقوق دموکراتیک آزادی بیان و حقوق اقلیت را اعمال کنیم .
اگر ما میخواهیم شاهد جهانی بهتر باشیم، ثروتمندان وقدرتمندان باید خویش را به شنیدن دیدگاههای مخالف فقرا وضعفا ملزم نمایند و به طور جدی به آنها توجه نمایند وخویش را آماده تقدیم قربانیان اندکی بکنند . باید جلویحرص و طمع گرفته شود زیرا میتواند ما را نابود کند.هنوز هم برای اندیشهها و اعمال خیرخواهانه جایی وجود دارد.
44- من از دانشگاه سازمان ملل به خاطر این فرصتی که دراختیارم قرار داد تا از تریبون آن این سخنان را ایرادکنم تشکر میکنم . من میدانم که توسط کسانی که کنترلاطلاعات ارسالی به جهان را بر عهده دارند به طور کاملنادیده انگاشته خواهم شد . من میدانم که به من تهمت مرتدخواهند زد . اما این را میدانم که من نیز به اندازه آنهااز حق آزادی بیان برخوردارم و در اینجا من حقم را مطالبهمیکنم.