دکتر غلامحسین معتمدی در میان اهل فرهنگ به چهره ای علمی و صاحب دانش در روانپزشکی شهره است و چند سالی است که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم در گروه تخصصی این شاخه فعالیت مستمر دارد. اما او تنها به این تخصص آراسته نیست، بلکه دستی چیره در ادبیات و شعر دارد و نوازنده تمام و کمال پیانو هم هست و با موسیقی هم آشنایی کامل و تام و تمام دارد. سبک او در نواختن پیانو به شیوه قدما است و میتوان گفت تحت تاثیر نوازندگی مرتضی خان محجوبی است. منزل پدرش محل تمرکز و تردد اهالی موسیقی بود و او در خاطرات خود از بنان و دیگر اهالی موسیقی که در خیابان فرشته به منزلشان میآمدند سخن گفته است.
ترجمه او از کتاب موسیقی و ذهن آنتونی استور (نشر مرکز) که کتابی میان رشتهای است (روانشناسی و موسیقی) در واقع گوشهای از تجربیات او در موسیقی و روانشاسی را نشان میدهد.
او شاید نخستین روانپزشکی باشد که بحث مرگشناسی را به شکل جدی و مستمر پی گیری میکند. کتاب انسان و مرگ او که هر بار ویرایش تازه منتشر میشود، دیدگاههایش در این زمینه را انعکاس داده است. این کتاب از سوی نشر مرکز به بازار کتاب عرضه شد.
دکتر معتمدی از انسان و مرگ می گوید
دفتر شعری هم از او از سوی همین انتشاراتی با عنوان آواز امشب به بازار کتاب عرضه شد.
انتشار اشعار معتمدی در کتاب آواز امشب
دکتر معتمدی البته دستی هم در روزنامهنگاری دارد و سالها مدیرمسئولی نشریه زمان را عهده دار بود و در کنار آن در زمینه تبلیغات مطبوعاتی هم چهرهای شناخته شده است.
او اما چند مدتی است که تمامی این کارها را به کناری نهاده و سخت به موسیقی و شعر و ادبیات و البته روانشناسی و روانپزشکی چسبیده است. اگر روزی در آینده نزدیک شنیدید که او به عنوان تکنواز پیانو بر صحنه تالار رودکی و وحدت ظاهر شده است، تعجب نکنید.
دومین دفتر شعر او که با عنوان «تو خوابی نبودی که من دیده بودم» به تازکی از سوی نشر مرکز به بازار کتاب عرضه شده است، دغدغههای ذهنی او را بازتابانده است.
معتمدی و انتسار دومین دفتر شعر؛تو خوابی نبودی که من دیده بودم
- بعد از دفتر اول شعری که سروده و انتشارداده بودید، کمتر از شما شعری دیدیم تا امروز که این کار منتشر شد، آیا شعر سرودن برای شما تفنن است و یا نگاه جدی و حرفهای به آن دارید؟
شعر همیشه با من و در من بوده است ولی در دورههایی کوتاهی کرده و کمتر سراغ آن رفتهام ، به خصوص در مواقعی که درگیر موضوعات و مشاغل دیگر خود بودهام و فرصت کمتری داشتهام. تا به حال به طور حرفهای به شعر نپرداختهام ولی همواره دلمشغولی عمیقی نسبت به آن داشتهام. از سال گذشته به طور جدیتر با شعر زندگی میکنم و دریافتهام که نباید منتظر الهام شاعرانه ماند تا شعر به سراغ ما بیاید. درعمل هم دیدهام هر چه قدر بیشتر به شعر پرداخته شود، کم کم بخش مهمی از زندگی و حتی خود زندگی میشود و بیشتر هم سروده خواهد شد.
- هر شاعری و نویسندهای در نگارش یا سرودن شعر تاثیراتی از اشعار یا شاعران بزرگ میگیرد، شما بیشتر تحت تاثیر چه شاعری هستید ؟
ذهن و زبان من هر دو متاًثر از شاملو بوده است. در کتاب آواز امشب این تاًثیر دیده میشود. ولی از سال گذشته نگاه و زبان شعری من کاملاً تغییر کرده و تاًثیر شاملو بسیار کم رنگ شده است. در کتاب شعر اخیرم این تحوّل به خصوص در وجه زبانی آن به وضوح دیده میشود و در اشعار بعدی من هم دنبال شده است.
- انتخاب فرم شعری برای سرودن هم نکتهای مهم است. چرا از میان انواع فرمها شعر نو و سپید را انتخاب کردید و به سراغ فرمهای کلاسیک چون غزل و مثنوی و .... نرفتید؟
در سالهای قبل از انقلاب که من به شعر روی آوردم شعر نو و فرمهای مختلف آن بر فضای شعری ایران مسلط بود. سینما نقش امروزی خود را نداشت و شاعران نوگرا نماد اصلی روشنفکری و در مواردی نماد مقاومت جامعه محسوب میشدند. تقریباً اکثر شاعران مطرح آن روزها سابقه زندانی شدن و برخورد با حکومت را داشتند. هم نسلان من در دبیرستانها و دانشگاهها متاًثر از این فضا بودند. علاوه بر آن شعر نو مد بود و سرودن شعر در قالبهای سنّتی نوعی امل بودن جلوه میکرد. طبیعی بود که من هم شعر را در این قالب آغاز کردم.
- ...و ادامه این فرم شعری چطور؟ آگاهانه بود؟
کاملاً آگاهانه بوده است. من شخصاً فکر میکنم به خاطر پیروی از وزن و قالبهای سنتی، واژهها و کل فضای شعری به شعر تحمیل میشود و چون قرنها از این قالبها و ظرفیتهایشان استفاده شده و مستعمل شدهاند نتیجه با تلقی امروزی از شعر مغایرت دارد. به زبان فنّیتر با استفاده از قالبهای سنتی در هر دو محور جانشینی و هم نشینی نوعی تحمیل واژگانی و حتی معنایی رخ میدهد که به استحاله ی شعر میانجامد و فضای شعری را از درونه زبان به برونه آن هدایت میکند. البته میدانیم که خود نظم هم که در قالبهای سنتی ما تبلور پیدا میکند به صورت زبان وابسته است و از طریق قاعده افزایی بر برونه زبان حاصل میشود. البته این تمام داستان نیست ولی به نظر من چون این ظرفیتها در طول قرنها مورد استفاده قرارگرفتهاند امروزه دیگر محدود کننده و دست و پاگیر هستند. البته درِ خلاقیت هیچ وقت بسته نیست و امروزه هم گهگاه در این قالبها شعرهای خوبی سروده میشود ولی نباید از یاد برد که یک بار شعرای ما در دوران مشروطه و پس از آن کوشیدند حال و هوای جدیدی را بر قالبهای سنتی حاکم کنند و راه را بر واژههای جدید و صور خیال نویی که با زمانه مناسب باشد بگشایند. امّا با وجود آن که برخی از این شعرا در زمره ی اساتید و مفاخر ادبی ما هستند هرگز نتوانستند در هیچ کدام از این قوالب اعم از غزل، مثنوی، قصیده و ... به پای اسلاف نام آورخود در قرون درخشان شعر پارسی برسند. از سوی دیگر شعرایی که امروزه در این قالبها طبع آزمایی میکنند حتی به پای همتایان خود در دوره مشروطه و پس از آن نمیرسند. به عبارت دیگر استفاده متفاوت از این قالبها و افزایش و توسعه ظرفیت آنها نیز یک بار صورت گرفته است. شاعران هم دوره ما که در این قالبها شعر میگویند هیچ کدام از لحاظ استفاده از فرمهای سنتی با محتوی گوناگون اعم از غنایی، تغزلی، اجتماعی، سیاسی، تعلیمی و ..... به پای کسانی مانند ایرج، بهار، پروین و حتی رهی و شهریار هم نرسیدهاند. در حقیقت همین بن بست منجر به ظهور نیما و فرمهای جدید شعری شد. به نظر من تنها استثناء در این زمینه ترانه و تصنیف است که باید به طور جداگانه مورد بحث قرا گیرد.
- شما متخصص روانپزشکی هستید و البته سالهایی هم روزنامه نگاری کردید، به نظر شما شغل و پیشهتان چه تاثیری در محتوای اشعارتان دارد؟
مسلماً شغل و پیشه در نگاه صاحب آن اثر میگذارد. به خصوص رشتهای مانند روانپزشکی که موضوع آن انسان است و با رشتههای دیگری مثل روانشناسی، ادبیات، هنر، فلسفه، جامعه شناسی، انسان شناسی و ... ارتباط دارد. بخشی از این تاًثیر به خاطر مبانی نظری این حوزه و ارتباطات بین رشتهای مربوط به آن است. در روان شناسی که دوشادوش روانپزشکی پیش میرود مباحث مختلفی مانند مبانی روان شناختی ادبیات و هنر، روان شناسی ادراک، روانشناسی خلاقیت ، روانکاوی و ... به طور خاص به این موضوعات میپردازند. به عنوان مثال در مبحث مبانی روانشناختی ادبیات و شعر سرفصلهایی مانند حس آمیزی، سمبولیسم آوایی و ... مورد بررسی و مداقه علمی و پژوهشی قرار میگیرد. تاًثیر روانکاوی بر هنر و شعر به طور خاص موضوع شناخته شده ایست. مثلاً تداعی آزاد پیوند تنگاتنگی با جریان سیّال ذهن دارد که به مورد استفاده ی شاعران سوررئالیست بود. بنابر این روان شناسی چه به طور نظری و چه از لحاظ تکنیکی بیتاًثیر نیست. روان شناسی با درونیات انسان سر و کار دارد و شعر هم در بسیاری موارد بیان حالات درونی است. در مورد شخص من فعالیت تخصصی در حوزه ی مرگ شناسی که سالهاست مورد علاقه من بوده و تاًلیفات و بحثهای متعددی در قالب کتاب، مقاله، مصاحبه و سخنرانی در این زمینه داشتهام تاًثیر انکار ناپذیری بر محتوی شعرها داشته است و تم مرگ با استفاده از آموزههای این رشته یعنی مرگ شناسی در بسیاری از شعرهای من دیده میشود. کار درمانی هم به مناسبت تماس نزدیک با پشت پرده ی زندگی افراد و درونیات روحی آن ها و شناخت پیچ و خم های باطنی شخصیت انسان و انعکاس آن ها در شعر بی تاًثیر نیست. تماس با روزنامه نگاری هم این حسن را دارد که فرد را با مباحث زندگی روزمره از هر قبیل که هستند در ارتباط قرار میدهد و با عث میشود فرد به عنوان شاعر در برج عاج محبوس نشود وبه اصطلاح در عالم هپروت به سر نبرد وبا موضوعات مبتلا به جامعه آشنا باشد و واقعیتها را در شعر منعکس کند.
- نگاهی به برخی اشعار دفتر کنونی نشان میدهد که در این اشعار خواستید نوعی فقدان را به خواننده یادآوری کنید، روایت عاشقی که حرمت ندید و قدرش دانسته نشد، آیا ارزیابیام خطا است؟
در حقیقت زندگی مانند سکهایست که یک روی آن دوست داشتن و روی دیگر آن ماتم یعنی حاصل فقدان است. شاید توجه به فقدان در اشعار من تحت تاًثیر اهمیت محوری فقدان(loss) در مرگ شناسی باشد. یکی از مهمترین تجلیات فقدان در روابط عاشقانه و عشق روی میدهد که از اوّل پیدایش شعر یکی از جان مایههای عمده ی شعر بوده است. فکر میکنم جفا و بیوفایی معشوق تم اصلی بخش عمدهای از شعر پارسی باشد. این تازه در دورههایی است که عشق ارزش، مبنا و حرمت داشته است. در دوران ما که عشق هم مثل بسیاری دیگر از ارزشها به فراموشی سپرده شده یا جنبه کالایی پیدا کرده که تکلیف روشن است. لذا من هم از این نصیبه ی زنانه بینصیب نماندهام و ارزیابی شما خطا نیست.
- وضعیت شعر امروز ایران را چگونه میبینید ؟ تا چه اندازه با شعر امروز و تحولات آن آشنا هستید و اگر بخواهید تحلیلی کوتاه و آسیب شناسانه از وضعیت کنونی شعر بگویید چه ارزیابی انجام میدهید؟
رسم شده است که در بحث از تحولات شعری از دهههای مختلف زمانی صحبت میشود، دهه ی 60،دهه ی70 و دهه ی80 . ظاهراً هم همه به این تقسیم بندی اعتراض دارند معهذا کسی هم یک طبقه بندی محتوایی یا سبکی به دست نداده است. من هم تا اندازهای در جریان این بحثهای رسانهای هستم. در کل وضعیت شعر امروز ایران را یهتر از دهههای قبلی میبینم. اگر صاف و پوست کنده یخواهم بگویم قبلاً کسانی میدان دار بودند که من شخصاً نه شعر آنها را میفهمیدم و نه حرفهایی را که درباره ی شعر میگفتند متوجه میشدم. ولی امروزه خوشبختانه هم با شعرهایی روبرو میشوم که سرو ته دارند و قابل فهم هستند و از خواندن آنها لذت میبرم و هم در مصاحبهها و اظهار نظرهای تعدادی از شاعران که کم هم نیستند و گاه اسم و رسمی هم ندارند حرفهای پخته و سنجیدهای در باره ی شعر به طور کلی میبینم و میخوانم و چیز یاد میگیرم. یعنی یک گروه شاعرانی به وجود آمدهاند که حتی اگر شعر خوب نمیسرایند لااقل نه تنها در قیاس با دهههای قبلی که ذکر آن رفت بلکه حتی در مقایسه با برخی شاعران نامدار گذشته هم دانش نظری گستردهتری در باره ی شعر دارند. فکر میکنم افزایش تیراژ کتابهای شعر هم به همین علت است یعنی مخاطب هم متوجه ی این امر شده و شعررا قابل فهم میبیند و ازخواندن آن لذت میبرد.
- چند مدتی است که بحث ساده نویسی در شعر رواج و رونقی شگفت گرفته است، شما چه تحلیلی از این رویکرد دارید؟
میدانید که این جریان موردانتقاد گروهی از شاعران است. یکی شاعران دشوار نویس که معمولاً زبانی مبهم و غیرقابل فهم داشتهاند و میدان را از دست دادهاند و ذکر آنها رفت که طبعاً انتقادات آنها با سوگیری خاص خودشان مطرح میشود. گروه دوم برخی شاعران پیشکسوت که به درستی بر خطرات ساده انگاری در شعر تحت عنوان ساده نویسی انگشت میگذارند. به عبارت دیگر نا آگاهی برخی شعرگویان را خاطرنشان میکنند که بدون آشنایی با مبانی حرفهای و فنی آفرینش شعر و نقد آن شبه شعرهایی مینویسند که ساده به نظر میرسد.
به نظر من در نقطه ی مقابل برخی از شاعرانی که مشهور به ساده نویسی یا به عبارت بهتر ساده سرایی هستند حقیقتاً در عین سادگی شعرهای خوبی میسرایند که هم از ظرافتهای تکنیکی برخوردار است و هم زبان پاکیزهای دارد. البته فکر میکنم این گرایش شعری هنوز به تمام ظرفیتها و اوج خود نرسیده است و جای بالندگی و رشد دارد. از نظر من خطری که متوجه این جریان است اتکاء بیش از اندازه آن به زبان ترجمههای شعری است. البته من هم با توماس ترانسترومر موافقم که اگر میخواهیم ادبیات جهان را باور داشته باشیم باید به ترجمه ی شعرهایمان ایمان داشته باشیم. ترجمه اشعار شاعران کشورهای دیگر از زبانهای گوناگون نه تنها ما را با فضای شعری فرهنگهای دیگر و ذهنیتهای شاعرانه و شخصی این فرهنگها آشنا میسازد بلکه جریان زلال و تازهای را وارد شعر ما میکند. اصولاً کلیه ی تحولات شعری قرن اخیر در ایران در سایه ی ترجمه و آشنایی با شعر و ادبیات غرب ایجاد شده است.
ولی این وام گیری باید بیشتر متوجه ی ذهنیت شاعرانه، تکنیکهای شعری، تصاویر خیال و ویژگیهای شعری شاعران باشد و به اصطلاح زبانیّت شعر فارسی را نباید فدای آن کرد. بسیاری از شعرها در ترجمه سادگی صوری پیدا میکتتد، این سادگی ظاهری است و ربطی به مضامین پیچیده و ظرافتهای زبانی در زبان اصلی ندارد. بدون تردید اگر بیشتر شاعران ما این شعرها را به زبان اصلی هم میخواندند و صرفاً از طریق ترجمه با آن ها آشنا نمیشدند این مشکل به وجود نمیآمد. کما این که شاعران برجستهای مثل نیما و شاملو از رهگذر آشنایی با زبان اصلی شعرهایی که میخواندند توانستند تحولات بنیادی و سازندهای در شعر و زبان آن ایجاد کنند. به نظر من علاوه بر بعضی نکاتی که ذکر شد یکی از مهمترین آسیبها لطمه به موسیقی شعر است که شاهد از دست رفتن آن هستیم.
-
از میان شاعران کهن و نو با کدامیک بیشتر همذات پنداری میکنید و چرا؟
من از شعر خوب لذت میبرم و گاهی هم چیزی یاد میگیرم . خوشبختانه در شعر پارسی شاعران برجستهای وجود دارند که عوامل اصلی سازنده ی فرهنگ و هویت ما هستند و شعر آنان خواندنی است. البته همه شاعران حتی بهترین آنها شعرهای عالی، خوب، متوسط یا حتی ضعیف دارند. بنابراین علاوه بر شاعر، کیفیت هر شعر هم اهمیت دارد. لذا اگر بخواهم اسم ببرم باید به لشکری از شاعران ایرانی و غیر ایرانی، معاصر و غیر معاصر اشاره کنم. ولی در حال حاضر شاعر مشخصی نیست که بخواهم از لحاظ تاًثیرگذاری برخودم یا نوعی رابطه شعری به طور خاص به او اشاره کنم.
- بیشتر در چه ساعاتی از روز یا شب شعر میگویید؟
بیشتر قبل از خواب یا نیمه شبها که از خواب بلند میشوم و گاهی هم صبحها پس از بیداری. خلاصه بیشتر با خواب نوعی ارتباط دارد. البته در روان شناسی مبحثی وجود دارد به نام حالات تغییریافته ی هشیاری (altered states of consciousness) که با روند خلاقیت مرتبط است وبا حالت ذکر شده بیمناسبت نیست ولی بحث آن مجال دیگری می طلبد.
- بعد از سرودن شعر به پیراستن و کم و زیاد کردن آن میپردازید یا اینکه آن را الهامی میدانید و دیگر با آن کاری ندارید؟
اصولاً به الهام و مباحث ماورایی اعتقادی ندارم. هرچه هست نوعی حالات ذهنی است که مبانی عصب شناختی و روان شناختی خاص خود را دارد . البته هنوز ناشناختههایی هم وجود دارد. بیشتر یک پارچگی و تمامیّت یا (integrity) اثر هنری از جمله شعر مطرح است. در مورد شعر به طور خاص این امکان وجود دارد که این یکپارچگی یا صورت کامل یک دفعه اتفاق بیفتد و در چند دقیقه شعری به طور کامل سروده شود. تازه این امر هم در مورد شعرهای بلند کمتر اتفاق میافتد و در سایر هنرها هم که حصول آن دشوارتر و در مواردی نشدنی است. در هر حال پس از آن باید دوباره به شعر روی آورد و معمولاً پیراستن یا تغییر لازم میشود و در مواردی هم همان صورت قبلی کامل است و حفظ میشود.
- شما علاوه بر شعر دستی هم در نواختن پیانو دارید و به شیوه ی مرحوم مرتضی محجوبی مینوازید و حتی دیدم که قطعه شعری را هم به جناب بهداد بابایی، نوازنده و ردیف دان چیره دست هدیه کردهاید.خواستم بپرسم که موسیقی و به خصوص نوازندگی پیانو چه میزان در طبع شعری شما اثر میگذارد و اصولا برای ما از فضای موسیقایی اشعارتان بگویید؟
همان طور که میدانید میان موسیقی کلاسیک ایرانی و شعر کلاسیک ما درهم آمیختگی تنگاتنگ و رابطه ی نزدیک دو طرفهای وجود دارد. ردیف موسیقی ایرانی حتی در نوع سازیاش عمیقاً متاثر از آواز و در نتیجه شعر کلاسیک ماست. بنابراین برای نوازندهای که علاقه مند باشد زمینه برای آشنایی بیشتر با شعر کلاسیک و مؤلفههای موسیقایی آن مهیا میشود. به نظر من این رابطه میان موسیقی کلاسیک ایرانی و شعر نو وجود ندارد. برای همین آثاری که در قالب سنتی موسیقی با استفاده از شعر نو آن هم از نوع بدون وزن ساخته شده به عقیده ی من موفق نبوده است. البته مضامین بسیار و تصاویر خیال زیادی میتواند از شعر کلاسیک وارد شعر نو شود و گنجینه ی با ارزشی برای رجوع شاعران باشد، منتهی انتقال مؤلفههای موسیقایی آن به مناسبت دوری از اوزان سنتی امکان پذیر نیست. موسیقی کلاسیک ایرانی که در همنوایی با شعر کلاسیک ماست رابطهای از لحاظ فرمی ولایه بندی صوتی با شعر نو ندارد. امّا آشنایی با موازین و مبانی کلی موسیقی از جمله اصول مربوط به ریتم و کشش یا دیرند نتها و یا بسامد اصوات وحتی فاصلهها (به معنای موسیقایی آن) و مکثها و سکوتها میتواند به درک بهتری از موسیقی شعر کمک کند. به هر حال مهمترین و اولیهترین عنصر صوتی کلمات یعنی دستگاه واجی که شکل منتزع شده ی خصوصیات ممیزه ی ماده صوتی زبان است در بخش درون زبانی زبان مطرح میشود که با ساحت شعر قرابت دارد. آرایش صوتی زبان در نظم به خوبی شناخته شده است و به صورت توازن آوایی و واژگانی خود را نشان میدهد که موازینی در انطباق یا مشابهت با موسیقی دارد. در شعر هم این لایههای صوتی در کارست و بافت صوتی شعر را میسازد. من عمیقاً یه موسیقی درونی شعر و هماهنگی کلّی آوایی یا صوتی آن معتقدم که صرفاً در انتخاب واژههای خوش آهنگ خلاصه نمیشود و نوعی هارمونی با کلمات مجاور و کل فضای صوتی شعر را دنبال میکند. حالا چه اندازه در استفاده از این موازین موفقم نمیدانم.
- از کارهای آینده تان بگویید که چه کارهایی در دست انتشار دارید؟
کتاب شعر بعدی من آماده است و در بعد از ایام تعطیلات نوروزی آن را به ناشر میسپارم. کتابی هم در مورد حس آمیزی(synesthesia) در دست تاًلیف دارم که از لحاظ روان شناختی و نیز جنبههای استفاده ی ادبی به خصوص در شعر به این پدیده میپردازد.