جناب سعدی اگر بودی با شناختی که از تو داریم حالا حتماً در استفاده از رایانه و اینترنت پیشرو بودی و چه استفادههایی از این فناوری میبردی و چه حرصها میخوردی! و حتماً میدیدی که در یک جستوجوی کوتاه میتوانی هزاران صفحه دربارهی سرگذشت و اشعار خودت پیدا کنی.
اما حکایت ما:
با تعدادی از دانشآموزان دربارهی سرگذشت تو صحبت میکنیم. این دانشآموزان ظاهراً از دورهی دبستان با تو و آثار تو آشنا شدهاند و در دورهی راهنمایی و دبیرستان هم تاریخ ادبیات خواندهاند.حالا بر اساس دانستهها و گفتههای آنها، سرگذشت تو را روایت میکنیم.
سرگذشت سعدی
از زبان چند نوجوان امروزی
تخلصش سعدی است و کسی نمیداند چرا. همه میگویند حتماً این اسم را دوست داشته و یکی هم میگوید این اسم از نام استادش گرفته شده.
سعدی است و چون اسمش بلند است کسی آن را یادش نمیآید. او در قرن ششم، هفتم یا هشتم زندگی میکرده است. البته اختلافنظری دربارهی تاریخ تولد او بین سالهای 571 تا 606 وجود دارد. اما اختلافِ نظر این دانشآموزان در حد یکی دو قرن است! بعضی میگویند پدرش عارف بزرگی بوده و برای همین سعدی مرد بزرگی شده است. درمورد سفرهایش هم بین دوستانی که با آنها صحبت میکنیم اختلاف نظر وجود دارد. بعضیها معتقدند او در همان شیراز درس خوانده و اصلاً سفر نرفته و برخی میگویند او در یک کشور عربی درس خوانده شاید بغداد. برخی هم میگویند سفر او به مراغه و خوارزم و شهرهای قدیمی بوده است.
بوستان و گلستان را به نظم و نثر نوشته و دیگر کسی از بقیهی سرنوشت او اطلاعی ندارد و کسی نمیداند در چه سالی درگذشته و همه میدانند آرامگاه او درشیراز است و در سعدیه.
خیلیها آنجا را دیدهاند و کمتر نوجوانی بهطور جدی کلیات و کتابهای او را خوانده است. بعضیها شاید این کتابها را دیدهاند، اما بیشتر آنها سعدی و حکایتها و اشعارش را از کتابهای درسی میشناسند!
زندگی سعدی
بهروایت تاریخ
«مشرفالدین» مصلح بن عبدالله شیرازی حدود سال 600 هجری قمری در شیراز زاده شد. همچون تاریخ تولدش، دربارهی نام خودش و پدرش هم اختلاف نظرهایی هست. تخلص خود را در اوج شهرت و حدود پنجاه سالگی از نام سعدبن ابی بکر بن سعد بن زنگی یا در اوایل جوانی از پدربزرگش سعد بن زنگی گرفته است.
او کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. در دوران کودکی با علاقهی زیاد به مکتب رفت و مقدمات دانش را آموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقهی فراوانی نشان
داد.
اوضاع نابسامان ایران در پایان حکومت سلطان محمد خوارزمشاه و بهویژه حملهی پسرش سلطان غیاثالدین به شیراز، سعدی جوان یا نوجوان را برآن داشت که شیراز را ترک کند. او که هوایی جز به دست آوردن دانش در سر نداشت، در حدود سال ۶۲۰ هجری قمری از شیراز به مدرسهی نظامیهی بغداد رفت.
سعدی بعدها هم بسیار به سفر رفته و ظاهراً علاوه بر عراق و شام و حجاز، به آسیای صغیر، هندوستان، حبشه، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و شمال آفریقا نیز سفر کرده است. به روایتی جهانگردی سعدی 30 سال به طول انجامیده و در سفرها هم سختی بسیار کشیده است. شاید این که در گلستان نوشته، واقعاً حکایت خودش باشد که «هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پاپوشی نداشتم. به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم پا نداشت . سپاس نعمت حق بهجا آوردم و بر بیکفشی صبر کردم.»
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و بوستان را سرود، هنوز یک سال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را نگاشت. اواخر عمر سعدی در عزلت و گوشهنشینی سپری شد شیخ در این روزها از تجارب فراوانی که در سفرهایش اندوخته بود، مواعظی برای پادشاهان و رعایا و شاگردان و ستایندگان میفرستاد.
این دوره از زندگی نسبتاً دراز این شاعر بزرگ دربرگیرندهی تصنیف بیشتر اشعارغنایی او اعم از غزلیات و مدایح تعلیمی در قالب قصیده بود که در آن سران و بزرگان را پند میداد و وقایع جاری را تفسیر میکرد. سخنسرای بزرگ ایران بین سالهای 690 تا 695 درگذشت و در خانقاهی که محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد. جایی درچهار کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنهی کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا.
خط: على اباذى ابهر