دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۲:۳۳
۰ نفر

سجاد نوروزی: رویکرد تئوریکی در مطالعات فرهنگی وجود دارد که معتقد است هجمه تبلیغاتی و فرهنگی، باعث «هدایت شده» بودن مصرف فرهنگی می‌شود.

 این رویکرد در آراء آدورنو و هورکایمر در باب «صنعت فرهنگ‌سازی» و «فریبِ توده‌ای» رخ عیان می‌کند: هورکایمر و آدورنو، وابستگی اقتصادی کالاهای فرهنگی را به بخش‌های اقتصادی بورژوازی حاکم متضمن تطبیق محتوای کالای فرهنگی با امیال صاحبانِ واقعی قدرت می‌دانند. آنان این وحدت اقتصادی را گواهی بر وحدتی می‌دانند که در سیاست ظهور می‌یابد. در همین راستا آنان معتقدند فرهنگ کالایی معما‌گونه است و فرهنگ چنان کامل تابع قانون مبادله است که دیگر مبادله نمی‌شود و چنان کورکورانه در مصرف حل شده است که دیگر نمی‌تواند مصرف شود. از این رو فرهنگ با تبلیغات تجاری در هم می‌آمیزد.

در باب «هدایت شده» بودن تبلیغات و مصرف فرهنگی، انگاره غالب، نظریه فرهنگی سوسیالیستی است. سوسیالیست‌ها معتقدند، در جهان سرمایه‌داری و فرهنگ بورژوازی ابزار مادی و کالاهایی را تولید می‌کند، تا سیطره ایدئولوژیک ـ سیاسی ـ فرهنگی کاپیتالیسم خدشه‌ناپذیر شود. آنان مصرف فرهنگی در کشورهای لیبرال را بازنمایی از سیادت توتالیتر فرهنگی می‌دانند که در بردارنده نوعی از تئوریزه کردن مخفی لیبرالیسم اقتصادی و مطامع کمپانی‌های متنفذ است. در مقابل روشنفکران لیبرال از منظری پساپوزیتیویستی و در قالب پارادایم مدرنیته، «تبلیغات فرهنگی» را  امر ذاتی فرهنگ تجدد به شمار می‌آورند و با تکیه بر پرنسیب‌های مدرنی چون تنوع فرهنگی و تساهل فرهنگی، بر آزادانه بودن تبلیغات فرهنگی صحه می‌گذارند.

اما اصل ماجرا چیست؟ما در جهانی زیست می‌کنیم که  فرهنگ بیش از هر زمانی، در هیبت «کالا» نمود یافته است و نمی‌توان پنهان کرد که در پس هر تولید کالاهای فرهنگی، جدای از انگیزه فرهنگی، «انگیزه اقتصادی» نیز نهفته است.

این درست که تبلیغات می‌تواند بر سلیقه جامعه در جهت تمایل به یک کالای فرهنگی اثر بگذارد اما به همان اندازه می‌توان ادعا کرد که در جهان مدرن مخاطب نیز صاحب عقیده و شعور اجتماعی است و خود جهت‌گیری فرهنگی خود را در قالب «فردیت مدرن» تعیین می‌کند.

کد خبر 21043

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز