پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۰۶:۳۳
۰ نفر

همشهری جوان: تلقی شما از صفت بازاری هر چه باشد، فرقی در فروش بالای کتاب های این نویسندگان ندارد. کتابی مثل باغ مارشال جزو پنج پرفروش بازار کتاب سال های اخیر بوده است.

۱۰ سال پیش، دختران دبیرستانی برای نویسنده رمان زنجیر عشق نامه نوشتند که چرا این رمانش کپی اسکارلت معروف است و فقط نام اسکارلت به مهتاب تغییر یافته.

خانم نویسنده هم در جوابشان نوشت: از نظر باطنی، هیچ دو آدمی شبیه هم نیستند. حتی اسکارلت و مهتاب و خوانندة ایرانی این را به خوبی فهمیده اند، چون من هر روز، نامه هایی دریافت می کنم که مایلند راه موفقیت در نویسندگی را بدانند؛خصوصاً من به تازگی افتخار پیدا کرده ام در معیت استادان خودم خانم ها رحیمی و ثامنی باشم...

۱۰ سال از آن نامه گذشته و حالا، مریم جعفری دیگر شاگرد آن دو تا نیست و علاقه ای به کارهای فهیمه رحیمی ندارد؛ همین طور به همة آن 15 رمان اول خودش، از جمله زنجیر عشق . با این حال مریم جعفری هنوز هم راه موفقیت در نویسندگی را بلد است.

متولد 1353 است و با 33 سال سن، 22 رمان نوشته و وقتی بدانیم که این وسط 4سال هم هیچ کاری منتشر نکرده، ماجرا جالب تر هم می شود. تمام کارهای او، حتی آنها که الان دیگر دوستشان ندارد، جزو پرفروش ها بوده اند و 2 کتابش، به عربی و سوئیسی هم ترجمه شده اند. اگر از خود جعفری بپرسی، علت این توجه به کتاب هایش چه بوده، با صداقت می گوید: نمی دانم چرا! .

  • چطوری نوشتن را شروع کردید؟

۱۴سال داشتم که چند تا داستان کوتاه برای مجلات کودکان نوشتم و چاپ شد. الان کپی آن داستان ها را هم ندارم؛ چون که اصلا فکر نمی کردم روزی نویسنده بشوم.

  • اولین کتاب را کی منتشر کردید؟ از داستان آن کتاب بگویید.

اولین کتابم را خیلی دوست ندارم و معمولا به بقیه می گویم که کارنامه من از کتاب دوم  شروع می شود. سال۷۳ بود که 3 داستانم را جمع کرده بودم به شکل یک کتاب. فقط برای خودم و دوستانم. یکی از آشناها اصرار کرد که کار را چاپ بکن. خودم موافق نبودم اما اصرار کردند و کتاب چاپ شد و همان طور که پیش بینی می کردم استقبال نشد. این شد که من یک مقدار مأیوس شدم و تا 4 سال دیگر هیچ کتابی چاپ نکردم. بعد از 4سال با تشویق های همسرم، دوباره نوشتم و عشق شیوا را منتشر کردم که با استقبال بی نظیر روبه رو شد و ظرف 22 روز به چاپ دوم رسید.

  • توی این 4 سال چه کار کردید که ورق برگشت؟

مطالعه کردم. بیشتر داستان های آمریکایی را خواندم و از آنها یاد گرفتم.

  • یعنی قبل از کتاب اولتان مطالعه نداشتید؟

چرا. ولی توی این 4 سال آن قدر خواندم تا یاد گرفتم که بنویسم.

  • چه کتاب هایی خواندید؟

داستان های آمریکایی را خواندم. بر باد رفته مارگارت میچل را شاید 10 بار خواندم. سیدنی شلدون خواندم. از خواهران برونته هم جین ایر را خیلی دوست داشتم. تقریبا همه آمریکایی ها را خواندم.

  • ناتور دشت سلینجر را هم خواندید؟

نه خیر. نویسنده های کلاسیک و قدیمی را می خواندم.

  • کارهای همینگوی را چطور؟

عرض کردم، بیشتر نویسنده های قدیمی آمریکایی را خواندم.

  • حالا چرا ادبیات آمریکا؟

چون یک راست می روند سر اصل داستان و حاشیه نمی روند. به علاوه از لحاظ عاطفی خیلی قوی هستند. فرضا در بر باد رفته سوژه، خیلی سوژه ساده ای است. یک جنگ اتفاق افتاده. ولی از لحاظ بار عاطفی و پردازش داستان عاشقانه، کتاب خیلی عالی است. من 10 دفعه این کتاب را خواندم. هر دفعه هم با این دید که چرا این قدر جذاب است؟

  • فکر می کنید خودتان هم توی کارهایتان توانسته اید از ادبیات آمریکا تأثیر بگیرید؟

بله. فکر می کنم اگر کار من موفق بوده، به خاطر همین تأثیر بوده. زمانی که عشق شیوا درآمد همه به من می گفتند وقتی کار تو را می خوانیم، یاد کارهای آمریکایی می افتیم. آن کتاب حال و هوای کلاسیکی داشت و عشق و عواطف، نفرت و دوست داشتن به شکل کلاسیک در آن مطرح شده بود.

  • شما سوژه های داستان هایتان را از کجا پیدا می کنید؟

اخیرا آدم ها خودشان می آیند سراغ من. تماس می گیرند یا نامه می دهند که من ماجرایم این است. بعد من از توی این تماس ها، آن موردی را که مادة داستانی بهتری دارد انتخاب می کنم.

  • برای داستان ها تحقیق هم می کنید؟

بله، حتما. من برای داستانی که از زندگی فروغ نوشتم با عنوان شهر آشوب ، 5 سال تحقیق کردم.

  • ولی شما یک زمانی با فاصله های خیلی کم - چند ماهه - داستان منتشر می کردید.

بله. من یک زمانی سالی 3 کتاب بیرون می دادم. ولی الان که شور و شوق جوانی را پشت سر گذاشته ام و از لحاظ داستان نویسی هم رشد کرده ام، دیگر اصراری ندارم که تند تند کتاب چاپ کنم. الان چند سالی هست که کارهایم توأم با تحقیق است.

  • و آن وقت این روند تحقیق برای کارهای جدید، توی نوشتن شما هم تأثیر گذاشته است؟

بله. الان کارهای من از انسجام و پختگی بیشتری برخوردار شده. نویسنده خودش با کتاب هایش رشد می کند. قبلا مخاطب های من خاص سن دبیرستان بودند اما الان مخاطب بیشتر شده. خانم های 50 ساله هم کتاب هایم را می خوانند.

  • توی سبک نوشتن تان چه تغییراتی صورت گرفته.

ببینید. یک چیزهایی هست که دیگر مهارت ذاتی خود نویسنده است. شما یک بیوگرافی 30صفحه ای را جلوی من بگذارید،  من آن را می کنم 400 صفحه. 2 جمله را 2 فصل می کنم. این مهارت ذاتی یک نویسنده در داستان گویی است.

  • برای کسانی که بخواهند نویسنده بشوند، چه توصیه ای دارید؟

بهترین توصیه این است که عجله نکنند. بنویسند و پاره کنند. آن قدر بنویسند و پاره بکنند که ته نشین بشوند توی خودشان.

  • یعنی چی؟

یعنی اینکه آن قدر بخوانند، آن قدر بنویسند که داستان بخشی از وجود خودشان بشود.

  • توی نویسنده های عامه پسند، شما کار کدام یکی را دوست دارید؟

من الان فقط بامداد خمار را دوست دارم؛ آن هم به خاطر زبان ساده و روانش.

  • یک زمانی شما را با خانم رحیمی مقایسه می کردند. کارهای ایشان را چطور؟ دوست دارید؟

نه. من کارهای رحیمی را دوست ندارم. با اینکه مدتی با هم توی یک انتشارات بودیم و دوست هستیم، ولی چیزهای تخیلی که توی کتاب های ایشان زیاد هست، باعث می شود که من کارشان را دوست نداشته باشم. مثلا اینکه من کلید را فشار دادم، در باز شد. رفت توی دیوار. دیگر الان دوره این جور حرف ها گذشته.

  • حالا اگر بخواهید کتابی را به جوان ها توصیه بکنید، چه پیشنهادی می دهید؟

من از نویسنده های خارجی، جوی فیلدینگ را پیشنهاد می کنم.

  •  از ایرانی ها؟

چیز خاصی را نمی توانم بگویم. چون متأسفانه خیلی از نویسنده های جدید ما سواد کافی برای نوشتن ندارند. ما باید به قلممان تعهد داشته باشیم. ولی الان این طوری نیست و من متأسفم که یک مرکزی، یک فیلتری نیست برای اصلاح کار ما.

اگر فیلتری وجود داشت، الان مریم جعفری 22 عنوان کتاب نداشت. به نظر شما یک جوان 20 ساله آیا واقعا صلاحیت نوشتن دارد؟

۶ نفر را فرستادم بیمارستان

عباس خیرخواه قبل از اینکه رمان نویس شود، افسر نیروی دریایی بود. بعد از بازنشستگی تازه یاد قدیم ها که توی کلاس انشا کمتر از 10 صفحه انشا نمی نوشت افتاد و رفت سراغ داستان نویسی. تمام تلاشش را به کار برد تا بتواند داستان هایی که در اطرافش اتفاق افتاده رابه صورت رمان چاپ کند.

از رمان های او سکوت و فریاد عشق ، دل آرام و دلشدگان ارگ بم معروف تر هستند که اولی چاپ ششم را هم رد کرده. توضیح اینکه در طول گفت وگو، خیرخواه اصرار عجیبی داشت که فقط داستان های عامه پسند را رمان بخواند و از کارهای دیگر با عنوان کتاب یاد کند.

  • شما سوژه داستان هایتان را از کجا پیدا می کنید؟

با سوژه اولین کتابم در بیمارستان رضایی آشنا شدم. کتاب سکوت و فریاد عشق همان جا متولد شد. کسی بود که به خاطر مشکل قلبی توی بیمارستان خوابیده بود و آنجا مادرش را هم بعد از سال ها پیدا کرد. بعد از آن و در کتاب های بعدم هم همین طور بود. من همیشه سراغ سوژه های واقعی و حقیقی می روم.

  • حالا چرا سوژه های واقعی؟

داستان باید باورپذیر باشد تا خواننده آن را بپذیرد. داستان تخیلی خیلی خواننده را جذب نمی کند.

  • از بین سوژه های واقعی، کدام برایتان جذاب است؟

من صرفا رمان نمی نویسم. سوژه های سیاسی، اجتماعی و روان شناسی جامعه هم برایم جذابند. اینها را هم در کنار موضوعات عاشقانه می نویسم و بعد داستان را می پرورانم.

  • اما موضوع اصلی داستان های شما فقط عاشقانه های نافرجام است.

خب، من فکر می کنم که عشق یکی از ضروریات انسان هاست. چون بعضی ها عشق را می فهمند و بعضی ها آن را نمی فهمند. عشق یک موهبت است که هر کس نمی تواند آن را معنی کند و به نظر من مقدس ترین کلمه جهان هستی، همین عشق است.

  • فکر می کنید چرا مردم این قدر از داستان های عاشقانه استقبال می کنند؟

خواننده های ما از قدرت تفکر بالایی برخوردارند و به همین خاطر صرفا به دنبال سرگرمی نیستند. دوست دارند با مسائل والای بشری، مثل همین عشق بیشتر آشنا بشوند.

  • خواننده  ها یتان در چه رده سنی هستند؟

خوشبختانه من با خیلی از خواننده هایم در ارتباط هستم و بیشتر خواننده های من را خانم ها و جوان های در حد دبیرستان تشکیل می  دهند.

  • یکی از نقدهایی که روی کتاب های نظیر آثار شما انجام می شود، این است که شخصیت پردازی ها ایراد دارد و شخصیت  ها خوب جا نمی افتند. شما این نکته را قبول دارید؟

احتمالا یک علتش این است که نویسنده های رمان در جامعه به حساب نمی آیند. ما هیچ گونه سمیناری نداریم و کارهای ما نقد نمی شوند. اگر به من نویسنده مسائلی را آموزش دهند، مطمئنا این اتفاق نمی افتد. باید بیایند و امثال من را که علاقه مند به داستان هستیم و داستان هم می نویسیم، جمع کنند و آموزش بدهند.

متاسفانه قشر دانشگاهی و روشنفکر به کار نویسنده  هایی مثل ما بها نمی دهند و چون رمان نویس ها به این باور رسیده اند که کارهایشان نقد نمی شود دیگر برای خوب نوشتن وقت نمی گذارند. علت بعدی هم می تواند وضعیت مادی امثال ما باشد. نویسنده های ما الان چند شغل دارند تا بتوانند زندگی کنند؛ نه پولی برای کتاب خریدن دارند و نه وقتی برای کتاب خواندن. نویسنده  ها باید مطالعه شدید داشته باشند که ندارند و این باعث می شود که کتاب ضعیف شود.

  • ایراد دیگر منتقدها به کار شما این است که شانس و اتفاق توی کتاب های شما خیلی نقش دارد و داستان ها با منطق طبیعی پیش نمی رود.

خب، این داستان ها کاملا واقعی است. من که نمی توانم از خودم چیزی اضافه بکنم. این اتفاق ها پیش آمده است و هر حادثه ای امکان وقوعش هست.

اما شما نویسنده اید، می  توانید داستان را پرورش بدهید و وقایع را باورپذیر از کار در بیاورید.
من داستان های واقعی را همان طور که اتفاق افتاده می نویسم. من خیلی راحت  می توانم بگویم که 6 نفر از خواننده های این کتاب راهی بیمارستان شده اند. این برای من باعث افتخار است که نوشته من اثرگذار بوده است. حالا منتقدها هر چی می خواهند بگویند.

  • چند تا رمان خوب می توانید به خوانندگان ما معرفی کنید؟

من کارهای یاسمین و پریچهر مؤدب پور را خیلی دوست دارم. فکر می کنم بهترین داستان های ایرانی، همین 2 تا باشند.

من یک روز نویسنده می شوم

حسن کریم پور با کتاب درماندگان عشق یا خوابی در هیاهو شروع کرد و با کتاب باغ مارشال به اوج شهرت رسید؛ کتابی که حالا کتاب فروش ها برای معرفی کتاب دیگرش به آن اشاره می کنند: اثری دیگر از نویسنده باغ مارشال ؛ کتابی که شخصیت هایش حالا جزو خاطرات مردم شیراز و مرودشت شده و کمتر کسی از آنها باور می کند که این شخصیت ها وجود خارجی نداشته اند.

باغ مارشال، با اشاره به شعر سهراب و با این جمله شروع می شود: بله، نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است . حسن کریم پور در حرف زدن عادی هم همین اندازه احساساتی است. حرف زدن با او خیلی ساده است و خودش سؤال نکرده، جواب هم می دهد. آن هم مفصل و مثل قطعه ادبی، مثل رمان هایش.

کریم پور متولد سال 1322 در روستای سعادت آباد آن موقع و سعادت شهر امروزی در حوالی پاسارگاد است. اولین کسی که متوجه استعداد نویسندگی اش شده، معلم کلاس سوم ابتدایی او بوده؛ انشایی نوشته بودم که معلم باور نداشت و دوباره در همان کلاس مجبور به نوشتن دربارة عنوان دیگری شدم .

یک بار هم در کلاس ششم، برای موضوع همیشگی انشا، یعنی تعطیلات نوروز و چگونگی گذران آن انشایی می نویسد دربارة جای خالی پدرش که اشک همه را درمی آورد. آن انشا را در پایان روزی نوشتم که غروبش به طور وحشتناکی غم انگیز و آهنگ قلب من به دلیل فقدان پدر غم انگیزتر از آن غروب بود؛ انشایی بود در 6 صفحه که در سکوت مطلق کلاس حکایت از تلخی عیدی می کند که هیچ طلوع و غروبی در خانوادة محروم از پدر وجود نداشته و اشک بر چشم شاگردان و معلم آورد .

اولین چیزهایی که کریم پور خوانده، امیرارسلان و حسین کرد شبستری و داستان های جواد فاضل در مجله ترقی بوده. او بعد از گرفتن تصدیق ششم ابتدایی یا سیکل، درس را ول می کند و می رود دنبال کار. مدتی به شیراز می رود و بعد از آن در یک غروبِ رفتن در 16 سالگی عازم تهران می شود.

تهران، شهر خیال انگیزی در قصه های ذهن من بود. 3 ماه تمام هر شب در یک گاری می خوابد و روزها در یک خیاطی کار می کند.

می گوید: شب هایی بود پر از تلخی شب و عجیب آنکه در همین تلخی همواره منتظر طلوع زندگی بودم . کریم پور وقتی همزمان با ازدواج در یک چاپخانه کار هم پیدا می کند، طلوع زندگی اش سر می زند. در همان چاپخانه یک روز با مدیرش بگو مگو می کند و جواب می شنود که اگر عرضه داشتی درس می خواندی .

همین یک جمله، باعث می شود که برود سراغ کلاس های شبانه و یک نفس تا کارشناسی ارشد آمار ادامه تحصیل بدهد. در دورة دانشجویی، رمان هایی مثل جان شیفته رومن رولان، آثار ویکتور هوگو و کارهای ساعدی و احمد محمود را می خواند اما با تمام اینها همچنان با آثار جواد فاضل زندگی می کردم و هنوز هم آنها را دوست دارم .

در همین دوران دانشجویی، کتابی می نویسد با عنوان رنگ ها و نیرنگ ها که رنگ و بوی سیاسی دارد و باعث می شود چند ماهی از سال 1341 را در زندان سر کند. توی زندان به خودش قول می دهد نوشتن را بگذارد کنار و تا دهة 70 به کارمندی اداره آمار قناعت می‌کند.

باز خودش از آن تعبیرهای رمانتیک دارد. بین من و کتاب فاصله افتاد و شب از قصه جدا شد . توی همان شغل آمارگیری و ارتباط با مردم، کریم پور سوژه هایی به چشمش می خورد که می گوید حالاحالاها می تواند منبع الهام داستان هایش باشد.

اما اولین کتابش، درماندگان عشق از این سوژه ها نیست، بلکه از خاطرات زندگی سخت خودش در سعادت شهر است. از درماندگان عشق استقبالی نشد، اما باغ مارشال واقعا موج درست کرد. کریم پوراین روزها مشغول نوشتن باغ رؤیاها است که درباره عشایر بویراحمد است.

او علاوه بر این 3 رمان، یک کار تحقیقی 4 جلدی هم درباره سرداران نظامی تاریخ در دست تهیه دارد؛ که خودش می گوید 15 سال زمان صرف آن کرده است.

حسن کریم پور از به کار بردن واژه عامه پسند برای کتاب هایش رضایت ندارد و اعتقاد دارد آن افرادی که از نهضت سوادآموزی مدرک می گیرند هم باید کتاب بخوانند. اینکه زبان و نوشتار کتاب های من راحت و ساده است و افراد پایین جامعه هم با آن ارتباط برقرار می کنند، عیبی دارد؟

احسان رضایی- مریم دهخدایی- اشکان ایرجی

کد خبر 21586

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز