از سال 1360 فعالیت ادبی و مطبوعاتی خود را آغاز کرده است و در کارنامه خود 45 کتاب رمان و مجموعه داستان کوتاه دارد. اولین اثری که به صورت کتاب از او منتشر شد خوش خنده و داستانهای دیگر نام داشت. از میان آثار او میتوان به رمانهای کوری، دختر بخت، با چشمان شرمگین، لائورا دیاس، اینس و شهر جانوران اشاره کرد . امرایی از نخستین مترجمانی است که به معرفی ریموند کارور و ادبیات مینیمالیستی در ایران پرداخت. رمان «کوری» اثر ژوزه ساراماگو برنده جایزه نوبل ادبی با ترجمه اسدالله امرایی، از ترجمههای اصلی وی به شمار میرود .
- احساس و تفکر شما به عنوان یک واسطه در کار هنر، نسبت به فعالیتهایتان چیست؟واسطهای که در جایگاه یک مترجم، نه میتواند بیش از حد آفرینشگر باشد و نه مخاطب به معنای کسی که میخواهد از مواجهه با یک آفرینشگری لذت ببرد. به نظر میرسد وظیفه دشواری داشته باشید، نه فقط به عنوان یک امانتدار که به عنوان یک هنرمند که خود باید درک عمیقی از خلق اثر داشته باشد تا سپس حس و درک خود را از طریق گزینش واژههای مناسب، به خواننده انتقال دهد. دشواریهای کار ترجمه در جهان امروز را در چه عواملی میبینید؟
- قطعاً به همین صورت است که میفرمایید. اگر مترجم به عنوان واسطه انتقال اثر آن را درک نکرده باشد چگونه میتواند آن را منتقل کند. به نظر من مترجم در کنار کار فنی باید خود آفریننده باشد و گرنه در امانتداری هم کم میآورد. ترجمه به این معنا به مرز هنر نزدیک میشود و مترجم هنرمندی میشود که هنر دیگران را باز میآفریند.
- رویکرد جدی به ژانر ترجمه در ایران از چه زمان شروع شده و در این مدت، چه فراز و نشیبی را طی کرده است؟
- ترجمه را نمیتوان ژانر به حساب آورد، زیرا در همه ژانرهای ادبی با ترجمه مواجه هستیم. مترجم واسطه انتقال معنی است. هر ترجمهای قابل استفاده است. بعضی از ترجمهها به عنوان درس ترجمهاند و برخی سیاه مشق. البته من با نظر شما موافق نیستم، زیرا مترجمان خیلی نیستند و آن تعداد مترجمی که کار میکنند با تلاش فراوان سعی در فرهنگسازی دارند. هر قدر مترجم با ادبیات بومی خود آشنا باشد و دایره واژگانیاش وسیع، بیتردید در انتقال مفاهیم موفقتر خواهد بود. آشنایی مترجم با زبان و ادبیات زبان مبدا و مقصد از عناصر کلیدی این حرفه است.
- نقش ادبیات داستانی بومی و بعد از آن ترجمه را در غنای فرهنگ و زبان یک ملت و مملکت چگونه ارزیابی میکنید؟
- زبان و تاریخ هر ملتی در ادبیات آن نهفته است. شما هیچ ملتی را نمیتوانید بدون ادبیات تصور کنید. مراتب آن تفاوت دارد. ترجمه دریچههای تازهای به روی فرهنگ یک ملت میگشاید. بسیاری از عادات امروزی ما حاصل ترجمه است. جشن سالگرد ازدواج، جشن تولد، ارسال گل، معرفی و معارفه و بسیاری از آداب و رسوم شهری امروز حاصل ترجمه از زبان و ادبیات دیگران است.
- اگر کشور ما به معاهده کپیرایت ملحق شود، ترجمه آثار خارجی به ویژه رمانها با چه دشواریهایی روبهرو خواهد شد؟ آیا اصلاً الحاق به معاهده کپیرایت را برای روند روبهرشد ترجمه در ایران، مفید ارزیابی میکنید یا خیر؟
- الحاق به کپیرایت امری پسندیده است. نمیتوان حقوق دیگران را پایمال کرد. منتهی اولاً باید ببینیم اگر کپیرایت را بپذیریم چه اتفاقی میافتد. اولین کسانی که ضرر میکنند کلاهبرداران هستند؛کسانی که به اسم نویسنده خارجی کتابی مینویسند که بیچاره روحش خبر ندارد. ناشری که مجموعه داستان را با حذف عنوان داستانها رمان میکند و با عناوین دهنپرکنی مثل دکتر و مهندس قصد فریبکاری دارد، در صورت وجود کپیرایت ضرر میکند. آثار بستسلر و بازاری هم با توجه به رویکرد اقتصادی ناشر و نویسنده اصلی بالطبع مشکلات مالی نشر را زیادتر خواهد کرد. در مورد آثار برجسته ادبی به نظر نمیرسد مشکلات زیادی پدید آید. من خود با بسیاری از این نویسندگان صحبت کردهام و اکثر آنها با طیب خاطر پذیرفتهاند اثرشان در اینجا چاپ شود و دیناری هم چشمداشت نداشتهاند. ضمناً با توجه به تیراژ آثار منتشر شده مبلغ چندانی نصیبشان نمیشد که بخواهند اصرار کنند.
- آیا معتقدید که مترجم باید بیکم و کاست اصل اثر را از زبان مبدا به زبان مقصد برگرداند یا ملاحظه انتقال مفاهیم، میتواند تاویل خود را نیز راهگشای کار قرار دهد؟
- مترجم از هر ترفندی که اثر را زیباتر و خواندنیتر کند و به انتقال معنی و درک اثر کمک کند میتواند بهره بگیرد.
- بازار ترجمه رمانهای خارجی در ایران داغ است و علاوه بر بزرگانی که سالهاست در کار ترجمه فعالند، جوانانی هم به تازگی وارد این ژانر حساس شدهاند. سطح ترجمههایی را که در کشورمان ارایه میشود، در چه حد ارزیابی میکنید و فکر میکنید با وجود تحولی که در حال حاضر ادبیات داستانی جهان را دستخوش تغییر کرده و مدرنیسم را به گوشههای داستانی دنیا آورده است، آیا ترجمه میتواند همواره مفاهیمی را که نویسندگان نوگرا مدنظر دارند، به مخاطبان انتقال دهد؟
- به هر صورت، ترجمه عرصهای است که ورود به آن مجوز نمیخواهد. نوآمدگان در کنار تجارب بزرگان این عرصه، متاع خود را عرضه میکنند. آنها تازه نفس هستند و زبانشان زبان روز است و زنده. مترجمان قدیمی و پرسابقه و پرکار در واقع باید حضور مترجمان جوان را بپذیرند و به فال نیک بگیرند. اگر ایرادی هم در کارشان دیدند به انواع ترفندها که میدانند سعی کنند آنان را هدایت کنند و با راهنمایی نسل جدید مترجمان بر غنای فرهنگی کشور بیفزایند. آنان را نه رقیب که رفیق بدانند هر چند شاید به تبع جوانی خام بنمایند.
- شاید سؤال قبلیام، کمی مبهم بوده باشد. ادبیات و هنر در سراسر دنیا دچار تحولی شده که دیگر شاهد سبکهای کلاسیک گذشته در عرصههای هنری نیستیم. مینیمالیسم به داستاننویسی و سبکهای جدیدی که حتی در بسیاری موارد هیچ رابطهای را با مخاطب برقرار نمیکنند، به نقاشی آمده است. شخصی بدون هیچ پیشزمینه ذهنی، رنگهای مختلف را در آن واحد روی بوم میپاشد و بعد به آن نام اثر هنری میدهد و برای خودش تعبیری از آن میسازد. این روند را چهطور میبینید؟ آیا با توجه به گسترش و پیشرفت جوانب علمی و تکنولوژیکی زندگی بشر، هنر و ادبیات نیز باید اینگونه حرکت کند؟
- هنر و ادبیات از زندگی جدا نیست. بیتردید هر تحولی که در زندگی بشر رخ میدهد در ادبیات منعکس میشود. مینیمالیسم حاصل سادهتر شدن روابط بشری است که ابتدا از هنرهای تجسمی آغاز شد و به ادبیات کشیده شد. مجموع تحولات نشان دهنده این گرایش هست. البته شاید در تدوین و تعریف معیارها و آنچه هنر است و آنچه نیست اختلاف سلیقه باشد. من به تعابیر کاری ندارم ولی آنچه میماند همان است که ماندگاری خود را به سبب ذات خود تثبیت کرده. شما کافی است به سیل نامهایی که در عرصه هنر آمدهاند و رفتهاند نگاهی بیندازید تا تمثیل شادروان پرویناعتصامی را در شعر کدو و چناربه عینه ببینید. با سر و صداها و ادعاها کاری نداشته باشید. ادبیات جایگاه خود را دارد و با این هیاهوها کاری ندارد. اما در اصالت مینیمالیسم و سبکهای نو تردید نکنید آنچه میماند خودش خواهد گفت. تقلیدهای ناشیانه از آن است که اصالت ندارد و نمیتواند دوام بیاورد.
- فرانسیس بیکن میگوید: «برخی کتابها را باید چشید، برخی را باید بلعید و برخی را باید جوید تا هضم شوند!» به عقیده شما، کتابهای رمانی که امروز به زبان فارسی ترجمه میشوند، باید ادبیات و مناسبات فرهنگی زبان مبدا را نیز ترجمه کنند تا برای مخاطب بومی قابل درک باشند یا اصلاً نیازی به این کار نیست؟
- برخی ترجمهها راحتالحلقوم هستند. بعضی شیرین و برخی هم اصلاً ماکول نیستند. اساس ترجمه تبادل فرهنگ است. مردم باید روابط فرهنگی کشور مبدا را بشناسند. من تقریباً بیشتر آثار ادبی خوب را میخوانم؛ هم به عنوان مخاطب هم در مقام همکار.
- نظر شما راجع به نقد ادبی به طور کلی چیست؟
- اساساً بحث نقد ادبی در کشور ما جا نیفتاده است. اولاً ما با گسترش فرهنگ مصرف، مصرفیتر شدهایم و حوزه تولیدات ادبیمان هم به نسبت تولیدات دیگر عقب مانده است. متأسفم که بگویم در ادبیات داستانی مقام رفیع جهانی نداریم.