- چرا باید شاهنامه بخوانیم؟ چرا باید شاهنامه و برگرفتههای مختلف از این اثر، انتشار یابد؟ شاهنامه برای جامعه ما و در فرهنگ ایرانزمین از چه جایگاهی برخوردار است؟
فریدون جنیدی: شاهنامه کارنامه دانش و خرد نیاکان بلند پایگاه ماست و به جرات میتوان داوری کرد که هیچ کتابی در ادبیات جهان قابل مقایسه با شاهنامه نیست. به طور مثال مطلبی را عرض کنم. کیومرث درزبان اوستایی یعنی گَ یَ- مَ رِ تَ یعنی جان میرا. یعنی در جهان جان پدیدار شد و ویژگی جان این است که میرا است. چون آنچه جان دارد باید بمیرد و آنچه نمیمیرد جان هم ندارد. گفتاری به ظاهر کوتاه و در معنا بسیار ژرف در شاهنامه است:
سرش راست بر شد چوسرو بلند
به گفتار خوب و خرد پایبند
«سرش راست بر شد»، تصویری است که انسانشناسان از تکامل انسان بیان میکنند. مرحلهای که انسان روی دو پا ایستاد و نرمنرم قامت او چون انسان امروزی «راست بر شد.»
شاهنامه را فردوسی هزار سال پیش نوشته، ولی پیشینه بسیار دورتری دارد. مضمون داستانهای شاهنامه در زمان هخامنشیان نیز در محافل خاص نقل میشده است.
مهری از زمان ساسانیان داریم که کیومرث را نشان میدهد. پاها و بدن پشمالو و صورتی بین انسان و شبیه حیوان و حیوانات در کنار او هستند. یکی از محققان آلمانی یادآور شده که این نشان میدهد ایرانیها خیلی پیش از اروپاییها به مراحل تکامل انسان توجه داشتهاند.
مصرع دوم «به گفتار خوب و خرد پایبند»، میگوید که سپس گفتار به وجود میآید. کمکم حروف پدید میآیند.
این گفتار برگرفته از صداهای طبیعت است. سپس کمکم سخنگویی پدید میآید. در زبان پهلوی این دوران را که سخن گفتن پدید میشود، «فْرَ واک» میگویند. «فْرَ» به معنی چیزی که رو به جلو دارد. «واک» معنی گفتار میدهد. واک بعدها به صورتهای مختلف از جمله Voice انگلیسی هم آمده است.
فر واک یعنی گفتار پیش رونده، یعنی گفتاری که دارد کم کم کامل میشود و این چنین، گفتار، با پیشرفت خود خرد انسانی را برمیانگیزد. همین رابطه گفتار و خرد در هیچ کتاب باستانی دیگری جز شاهنامه نیست.
درست است که شما در صنعت چاپ نسخههای متعدد شاهنامه را میبینید، ولی باید به شما بگویم که متاسفانه هنوز مردم ایران قدر شاهنامه را نمیدانند. فقط میدانند که شاهنامه کتاب بزرگی است.
- اما بازار چاپ و نشر از اقبال روزافزون و گسترش چاپهای مختلف شاهنامه حکایت میکند.
البته باید بگویم که قبل از انقلاب تنها یک نسخه شاهنامه چاپ میشد، آنهم شاهنامه امیربهادر که توسط انتشارات امیرکبیر هر پنج، شش سال یک بار در تیراژ 3000 نسخه چاپ میشد. الان آن طور که من شنیدهام 14 عنوان شاهنامه در ایران چاپ میشود و مردم آنها را خریداری میکنند. یعنی مردم پی بردهاند که باید شاهنامه را بخوانند.
تا اینجا درباره ظاهر امر صحبت کردیم. اما از باطن شاهنامه بگوییم. شاهنامه در زمان غزنویان دستکاری شد و اشعاری به آن افزودند تا مدح محمود را در آن بگنجانند. بدین ترتیب داستانهای بسیار نادرست هم وارد شاهنامه شد و خواندن شاهنامه را سخت کرد.
ما در بنیاد نیشابور 33 سال است که شاهنامه میخوانیم، شاید از زبان 2000 جوان ایرانی شنیدهام که شاهنامه را خریدیم، بوسیدیم، به خانه بردیم، چون آن را گشودیم، دیدیم نمیفهمیم، آن را گذاشتیم کنار. اگرچه این دلیل قابل قبولی نیست، ولی وقتی 2000 جوان چنین سخنی را بگویند باید دلیل آن را پیدا کنیم. به نظر من علت این دشواری در دریافت شاهنامه، همان اشعار افزوده است.
- لطفا نمونهای از این ابیات افزوده را بخوانید.
ابیات افزوده گاهگاه با سخن خود فردوسی رو در رو قرار میگیرد.
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند نام چه معنی دارد؟ خداوند جای را چه گزارش است؟
جای، جای محدودی است. محدودیت در آفرینش ایزد نیست.
به ویژه که در بیت چهارم شاهنامه آمده است:
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندة بر شده گوهر است
خداوند از نام و جای و گمان برتر است.
این بیت بلند درست مقابل آن بیت «خداوند نام و خداوندی جای» قرار میگیرد.
مثال دیگر بیت ماقبل آخر شاهنامه است.
نمیرم از این پس که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
باید بگوید که من زنده خواهم ماند نه «من زندهام». افزون بر آن، دو «که» موصول پشت سر هم از فردوسی که خداوند سخن است، بعید است. اما خود فردوسی در بیت پایانی شاهنامه میگوید که من میمیرم.
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
این دو مثال را از آغاز و انجام شاهنامه بیان کردم که بدانید ابیات افزوده تا چه اندازه فراوان است و انگیزة آن هم به این دلیل بوده است که بتوانند بین اشعار شاهنامه نام نامبارک محمود را بگنجانند و متاسفانه بعضی شاهنامه پژوهان هم به این مسایل توجه نکردهاند. حتی کسانی بودهاند که گمان بردهاند فردوسی شاهنامه را خود از سینه خود سروده است.
- فردوسی داستانهای شاهنامه را چگونه گرد آورده است؟
در مقدمه شاهنامه ابومنصوری که در اروپا پیدا شد و عبدالوهاب قزوینی آن را در بیست مقالهاش آورده، پیش گفتار شاهنامه نثر ابومنصور موجود است. و آن کسانی که از شهرهای مختلف گرد آمدند تا شاهنامه را با هم ترجمه کنند، نامهایشان مشخص است: موبد شادان برزین از توس، موبد ماهوی خورشید از نیشابور، موبد یزدانداد پور بهرام از سیستان و پهلوان بزرگ خراسانی به نام ماخ از شهر هرات. این چهار نفر زیر نظر ابومنصور معمری که وزیر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق بود، شاهنامه را گردآوری کردند. در سال 346 هجری قمری این شاهنامه فراهم شد. بعد از آمدن اعراب و دور شدن مردم ایران از گذشته خود، شاهنامه برای یادآوری گذشته این ملت گردآوری شد. فردوسی از گذشتگان ما یاد میکند:
که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سر آمد به بد اختری
بر ایشان همه روز گردآوری
(در شاهنامههای مختلف این بیت را با کلمه «نیک اختری» ضبط کردهاند، خود جای تعجب دارد.)
دقیقی هزار و چند بیت سروده بود ولی درگذشت. گمان من این است که مادر ایران، نخواست که شاهنامه با قلم نارسای دقیقی سروده شود و این کار بزرگ را به گفتار بلند و برجسته فردوسی سپرد که ماندگار شود.
فردوسی میفرماید:
بدین نامه چون دست بردم فراز
یکی پهلوان بود گردن فراز
جوان بود و از تخمه پهلوان
خردمند و بیدار و روشن روان
(منظور، امیرمنصور فرزند ابومنصور عبدالرزاق توسی است.)
مرا گفت کز من چه باید همی؟
که جان از سخن برگراید همی!
به چیزی که باشد مرا دسترس
برآرم، نیارم نیازم به کس
خود فردوسی میگوید پشتیبان مالی من امیرمنصور بود و این خلاف آن افسانه دروغ چهار مقالة عروضی سمرقندی است که مدعی میشود فردوسی به خواست محمود و حمایت او شاهنامه را سرود.
امیرمنصور توسی و خراسانی بود و نژادش به پهلوانان گذشته ایران میرسید و خود فردوسی میگوید که او مرا چون یک سیب تازه نگه میداشت. یعنی همه وسایل آسایش مرا فراهم میساخت.
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد بر من نیاید نهیب
چنان نامور گمشد از انجمن
چو از باد، سرو سهی در چمن
نه زو مرده بینم، نه زنده نشان
بدست نهنگان و مردمکشان
(منظور از نهنگان و مردمکشان، همان عوامل شکنجه و کشتار حاکمان وقت بوده است.)
- آیا اسم ابومنصور در شاهنامه آمده است؟
چون اسم ابومنصور در بحر متقارب که شاهنامه سروده شده، نمیگنجد، در آن نیامده، ولی تاریخ روشن است. فقط نزدیک به پایان شاهنامه فردوسی از ماخ یاد کرده که در این بحر جا میگرفته، ولی دیگر نامها در این بحر نمیگنجیده و در شاهنامه نیامده است.
ستم باد بر جان او ماه و سال
کجا برتن شاه شد بد سگال
یعنی ستم باد بر جان کسی که امیرمنصور را کشت. امیرمنصور که گردیز، در زندان سبکتکین بوده است، با به قدرت رسیدن محمود، بیدرنگ کشته شد. در این باره مستندات تاریخی وجود دارد.
فردوسی پس از این یاد کرد از محمود، و نفرین کردن بر او. یک بار دیگر در پایان شاهنامه نیز از محمود یاد کرده است، بدون آن که از او نام ببرد یا لقب شاه به او بدهد. جایی که رستم فرخزاد به برادرش مینویسد:
بر این سالیان چهارسد بگذرد
که از این دو ده، کس تخت را نسپرد
سال چهارسد هجری هنگامی است که نوشتن شاهنامه به پایان رسید. یعنی چهارسد سال پس از حمله اعراب. از این دو ده (یعنی از دودمان ایرانیان) کسی به تخت نمینشیند و این زمانی است که محمود غزنوی حاکم است.
شود بنده بیهنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
(بنده بیهنر، محمود است.)
بنابراین روشن است هر جا بیتی به نام محمود یا مدح او باشد، افزوده است.
- میتوان گفت چه مقدار از شاهنامه افزوده و چه مقدار اصل است؟
در شاهنامهای که ما به چاپ رساندهایم، شعرهای فردوسی را با قلم سیاه و افزودهها را با حروف نازک چاپ کردهایم. شاید نیمی از ابیات شاهنامه، افزوده هستند که انگیزه اولیه برای این اقدام نابجا، از سوی مدیحه سرایان حکومت محمود غزنوی بود، ولی شاید بعدها کاتبان نیز در این هزار سال به دلایلی چیزهایی به آن افزوده باشند. غالب افزودههای قسمت اول، سروده عسجدی است. کسی که سبکشناسی خوانده باشد و شیوه گفتار را بشناسد، این را تشخیص میدهد. داستان اسکندر تا جایی که داراب کشته میشود، از آن شاهنامه است. اما از آن به بعد 3000 بیت داستانهای دروغین درباره اسکندر داریم. برای مثال اسکندر رفت مکه زیارت کند. یا امروز در حبشه است و فردا در هندوستان جنگ میکند.
در تصحیح شاهنامه باید این افزودهها را دور بریزیم. بگذارید اشعار بلند فردوسی به صورت درخشان نمایان شود.
کمگوی و گزیدهگوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
فردوسی یک بیت سروده:
به نام خداوند جان و خرد
کز آن برتر اندیشه برنگذرد
هیچکس در جهان نظیر این بیت را و به این بلندی درباره خداوند نگفته است.
- آیا متدولوژی شما در تشخیص ابیات اصلی و افزوده و نیز استناد به نسخههای قدیمی، با مطالعات و روششناسی علمی و سبکشناسی تایید میشود؟ کدام نسخه قدیمی را معتبرتر میدانید؟
کاری را که من به انجام رساندم، خردمندان بخوانند و نظرشان را مطرح کرده و اشکالات مرا یادآوری کنند. این یک کار علمی است.
اما از میان نسخهها بعضیها معتبرتر و بعضی از اعتبار کمتری برخوردار هستند. شاهنامة سپاهان که در دست کار من بوده است، از بقیه بهتر بوده. نسخه فلورانس نیز همانند نسخه سپاهان نیمه است، بعضی جاها از بقیه نسخهها بهتر است.
- شما چه ملاکهایی برای تشخیص و تعیین بیتهای اصلی و افزوده در نظر میگیرید؟
من 27 سنجه را در نظر گرفتهام. یکی از آنها پهلوانی، زورآوری و سپهکشی و سپهرانی است که خیلیها با اصطلاحات آن آشنا نیستند. این یکی از 27 سنجه است. دانستن زبان اوستایی، زبان پهلوی، دانستن دینهای ایران باستان است، دانستن فرهنگ ایران، دانستن مسایل و ابزار شبانی و کشاورزی و (چون شاهنامه آیینه تمام نمای زندگی ایرانیان است، باید همه زندگی و فرهنگ ایرانی را بشناسیم) مسایل هنری و شعر و وزن و ... هم به جای خود. شاهنامه حافظه تاریخی ملت ایران است. کسی که حافظه خود را فراموش میکند، به نوعی دیوانه است. ما باید حافظه تاریخی خود را به دست آوریم و این ویرایشها در همین راستاست. زمانی تنها نسخهای که در ایران چاپ میشد یا از آن استفاده میشد، شاهنامه چاپ مسکو بود. حالا دیگر زمان تجدید چاپ و تایپ کردن همان حروف نیست. این نسخه در زمان خودش، مفید بوده و من هم از آن استفاده کردهام، ولی نباید در آن حد محدود بمانیم. ببینید اروپاییها شکسپیر را تا کجا بالا بردهاند، کار فردوسی بسیار گرانسنگتر و باشکوهتر از آثار شکسپیر و همه جهانیان است. شاهنامه، حافظه تاریخی ما و نیاکان ماست و هیچ دشمنی با باورهای مذهبی مردم ندارد. به همین دلیل پژوهشگران مسلمان نیز بهای فراوانی به فردوسی و شاهنامه میدهند. چه بهتر که هر چه بیشتر به شاهنامه پرداخته شود.
- آیا شاهنامهپژوهی و ویرایش نسخههای شاهنامه و چاپ و انتشار آثار مرتبط با شاهنامه پس از انقلاب پیشرفت داشته یا پس رفت؟
باید بگویم که در زمان شاه به ایران و فردوسی و شاهنامه، بهای کافی داده نمیشد. جشنهای 2500 ساله بود، ولی شاهنامة ویراسته مورد توجه نبود و به چاپ شاهنامه بایسنقری پرداختند که از دیدگاه نگاره و خطر بسیار عالی بود، اما از دیدگاه کیفیت اشعار در سطحی پایین قرار دارد. اکنون این همه به شاهنامه توجه میشود. چرا؟ چون مردم ایران بیدار شدهاند و حالا ارزش این اثر گرانبها برای مردم آشکارتر شده است. اکنون چندین ویرایش و انواع کتابآرایی و خوشنویسی برای شاهنامه صورت میگیرد. از کتاب نفیس تا چاپهای معمولی و کارهای متنوع دیگر بر اساس شاهنامه، روانه بازار میشود. این بیداری را باید به فال نیک گرفت.
- اکنون شاهد انتشار آثاری گوناگون برگرفته از شاهنامه و نگارش شاهنامههای نثر، داستانهای شاهنامه برای کودکان و ... هستیم. نظر شما درباره این کارها چیست؟
من خودم از این کارها کردهام. از سال 1355 به فکر افتادم که شاهنامه 4 کیلویی را نمیشود به دست دختر 15 ساله بدهیم بخواند، دیدیم داستانهای رستم را که پر است از روح پهلوانی، جانبازی در راه وطن و آموزههای انسانی و حماسی، میتوان به صورت جداگانه چاپ کرد. اما همین داستانهای رستم هم، حدود نیمی از شاهنامه را در برمیگرفت. بهتر دیدم آنها به صورت جدا (برای مثال رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و ...) منتشر شوند. و این کار پس از چند سال به سامان رسید و اکنون «داستانهای رستم پهلوان» در یازده دفتر در دست جوانان و نوجوانان است. خوشبختانه این نوع کارها مورد استقبال جامعه قرار میگیرد. شاهنامه باید در مهدکودکها، مدارس و همه سطوح آموزشی در شاخههای مختلف هنری خوانده شود و با الهام از این اثر پرمایه، آثار گوناگون دیگری پدید آید و به صورتی زیبا و قابل فهم و با قیمت مناسب به دست علاقهمندان برسد. من به این موج مبارک بیداری ایرانیان خیلی امیدوارم.
منبع: صنعت چاپ