گروه حوادث: داماد طمعکار برای اینکه بتواند به ارثیه خانواده همسرش برسد، یک آدمکش اجیر کرد.

متهم

در حالی‌که این مرد مدعی شد مرد اجیرشده فقط وظیفه سرقت داشته اما قاتل می‌گوید که برای جنایت اجیر شده بود.
شامگاه چهارشنبه، هشتم خردادماه امسال ساکنان ساختمانی در یکی از خیابان‌های شمال تهران با شنیدن صدای ناله‌های دخترهمسایه، در جریان جنایت خونینی قرار گرفتند و ماجرا را به پلیس اطلاع دادند. وقتی کارآگاهان پای در محل جنایت گذاشتند متوجه شدند که مادر 70 ساله خانواده به ضرب گلوله به قتل رسیده اما دخترش به‌رغم اصابت گلوله به‌صورتش زنده مانده و توانسته همسایه‌ها را خبر کند.

با انتقال دختر جوان به بیمارستان، تحقیقات برای کشف راز جنایت شروع شد. او که با تلاش پزشکان از خطر مرگ نجات پیدا کرده بود در تحقیقات گفت: شب حادثه من و مادرم که با هم زندگی می‌کنیم، همراه دامادمان به نام محمد و خواهرم به رستوران رفته بودیم اما موقع برگشت، وقتی من و مادرم وارد خانه شدیم، مردی قوی هیکل را مقابلمان دیدیم. او ابتدا به من حمله کرد و با شلیک گلوله مرا مجروح کرد.

بعد به طرف مادرم تیراندازی کرد و سپس به طرف من برگشت و گلوله‌ای به‌صورتم شلیک کرد. من که به‌شدت مجروح شده بودم، خودم را به مردن زدم و او بعد از گشتن کمدها، خانه را ترک کرد و رفت. من او را نمی‌شناختم اما مطمئنم که وی کلید خانه را داشته و با استفاده از آن وارد خانه شده بود. پس از رفتن او با هر زحمتی که بود خودم را به بیرون از آپارتمان رساندم و از همسایه‌ها کمک خواستم. کارآگاهان در ادامه تحقیقات سرنخ مهمی در محل جنایت به دست آوردند که نشان می‌داد داماد خانواده در این ماجرا دست داشته است. او دستگیر شد و در بازجویی‌های اولیه به جنایت اعتراف کرد.

وی گفت: یکی از دوستان معتادم از وقتی شنید که مادر و خواهر همسرم ثروت زیادی دارند وسوسه‌ام کرد که دست به سرقت از خانه آنها بزنیم. بالاخره من هم قبول کردم و کلید خانه آنها را به وی دادم تا او از آنجا سرقت کند اما وی در این حادثه مادرهمسرم را به قتل رساند و خواهرزنم را مجروح کرد. با اطلاعاتی که این مرد در اختیار پلیس قرار داد، ماموران توانستند عامل جنایت را نیز دستگیر کنند؛ مرد معتادی که ادعا می‌کند از همان ابتدا اجیر شده بود تا دست به جنایت بزند. این مرد در گفت‌وگو با همشهری، از جنایت گفت:

  • چه شد که تصمیم به جنایت گرفتی؟

به خاطر بی‌پولی. مشکلات مالی خیلی زندگی را برایم سخت کرده بود. برای همین وقتی داماد خانواده به نام محمد به من پیشنهاد دستمزد بالایی برای قتل مادر و خواهر همسرش داد، پذیرفتم.

  • یعنی انگیزه سرقت در کار نبود و از همان ابتدا انگیزه جنایت داشتی؟

اصلا موضوع سرقت نبود. بحث ارثیه میلیاردی مطرح بود. درست است که از آنجا سرقت کردم اما فقط می‌خواستم صحنه‌سازی‌ کنم تا ماجرا را سرقت جلوه دهم. حقیقت این طور بود که داماد خانواده چند ماه پیش به من گفت خانواده همسرش ثروت زیادی دارند. پدرزنش فوت کرده و مادرزنش به همراه دخترش در خانه مجللی در شمال تهران زندگی می‌کنند. او به من گفت که اگر آنها را به قتل برسانم همه ارث و میراث به همسرش می‌رسد. بعد از آن میلیون‌ها تومان به من می‌دهد که زندگی‌ام دگرگون خواهد شد. ابتدا ترسیدم و قبول نکردم اما وقتی خوب فکر کردم، وسوسه دستمزد میلیونی باعث شد که نقشه جنایت را اجرا کنم چون مدت‌ها بود که زندگی آشفته‌ای داشتم.

  • داماد خانواده را چطور می‌شناختی؟

او دوست یکی از دوستانم بود. من مدت‌ها بود که در اتاقکی در یک باغ زندگی می‌کردم. این باغ اطراف شهریار و متعلق به دوستم بود که محمد گاهی به آنجا می‌آمد و در آنجا با هم آشنا شدیم. او برایم همیشه از ثروت مادرزنش حرف می‌زد و می‌گفت اگر او و خواهرزنش فوت کنند همه ثروت آنها به همسرش می‌رسد.

  • چرا در باغ زندگی می‌کردی؟

چون با همسرم اختلاف داشتم و خیلی وقت بود که به خانه نمی‌رفتم. همسر و 2 فرزندم به خاطر بی‌پولی و اعتیادم با من قهر کرده بودند و من هم در همان اتاقک زندگی می‌کردم و به‌دنبال راهی بودم تا پولدار شوم و با همسرم آشتی کنم.

  • به چه چیزی اعتیاد داری؟

شیشه می‌کشم.

  • فکر نکردی گیر می‌افتی؟

نه. محمد به من گفته بود که اصلا لونمی‌رویم.

  • چطور نقشه را اجرا کردی؟

حدود 4 یا 5 ماه پیش بود که داماد خانواده یک میلیون و 400 هزار تومان به من داد و گفت به یکی از شهرهای غربی کشور بروم و از آنجا اسلحه بخرم. من هم هرچه خواست، انجام دادم. او نقشه را کشیده بود و من اجیر شده‌اش بودم. برای همین راهی سفر شدم و سلاحی با 11 فشنگ جنگی خریدم و به تهران برگشتم. بعد از آن آماده شدم تا داماد خانواده روز اجرای نقشه را به من بگوید.

  • آن روز چه اتفاقی افتاد؟

چند روز قبل از حادثه زمانی که قربانیان در خانه‌شان نبودند، همراه داماد خانواده به خانه آنها رفتیم. او همه جای خانه را به من نشان داد و خواست طناب بخرم و قبل از جنایت دست و پای آنها را ببندم و مقداری هم پول و طلا سرقت کنم تا موضوع جنایت را سرقت جلوه دهم. حتی جای نگهداری طلاها را هم به من نشان داد. همان روز کلید خانه را هم در اختیار من قرار داد تا هر وقت برای اجرای نقشه مناسب بود با من تماس بگیرد.

ساعت 8 شب چهارشنبه هشتم خرداد ماه بود که با من تماس گرفت و گفت الان وقتش است. می‌گفت مادرزن و خواهرزنش را به خانه‌اش دعوت کرده و قرار است با هم شام بیرون بروند. من هم به سرعت راهی خانه آنها شدم و با کلیدی که داشتم به داخل خانه رفتم و منتظر بازگشت مادر و دختر نشستم.

از طرفی آن روز شیشه زیادی مصرف کرده بودم و کنترلی بر رفتارم نداشتم. ساعت حدود10:30 شب بود که آنها رسیدند. من داخل یکی از اتاق خواب‌ها نشسته بودم که از پشت سر به سمت دختر جوان حمله کردم و دهانش را گرفتم تا جیغ نکشد. بعد از آن چند گلوله شلیک کردم که به وی اصابت کرد. سپس به سراغ مادرش رفتم و به سمت او نیز شلیک کردم. بعد با طناب دست و پای مادرزن محمد را بستم و مقداری هم پول و طلا برداشتم. حتی کیف دختر جوان را هم برداشتم تا صحنه‌سازی‌ کنم.

  • بعد از جنایت چه کردی؟

به سرعت از خانه بیرون آمدم خیلی آشفته بودم. از محل جنایت در شمال تهران تا میدان آزادی پیاده رفتم. در بین راه هم وسایل دختر جوان را در خیابان انداختم.

  • چطور شد دستگیر شدی؟

ماموران به باغ آمدند و دستگیرم کردند. گویا داماد خانواده مخفیگاه مرا لو داده بود.

  • پس ماموران اول او را دستگیر کرده بودند.

مثل اینکه بعد از جنایت خواهرزن محمد زنده مانده و با اطلاعاتی که داده بود پلیس هم به داماد خانواده مشکوک شد. بعد از اینکه او دستگیر شد، مرا لو داد.

  • اما داماد خانواده در بازجویی‌ها گفته که تو را برای سرقت اجیر کرده نه آدمکشی؟

دروغ می‌گوید. از همان روز اول به من گفت که آنها را بکشم؛ چون ماجرای ارثیه مطرح بود. او از من خواست که اسلحه بخرم و صحنه را طوری جلوه دهم که انگار قتل با انگیزه سرقت رخ داده است.

  • شغلت چه بود؟

قبلا خطاط بودم اما از وقتی در دام شیشه گرفتار شدم زندگیم تباه شد برای همین مدت‌ها بود که بیکار بودم.

  • سابقه‌دار هم هستی؟

فقط یک‌بار به خاطر تصادف به زندان افتادم.

  • چقدر درس خوانده‌ای؟

تحصیلکرده‌ام. فوق لیسانس دارم اما چه فایده که با دستان خودم آینده‌ام را تباه کرده‌ام و حالا باید منتظر چوبه‌دار باشم. 

کد خبر 218023
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز