دو: اما این تابستان ما با شما کارها داریم، شوخی هم نداریم.
اولش: فعالیت خبرنگارهای افتخاری برای خبرنگار ماه. تا به حال هرچی تنبلی کردید، بس است. دیگر وقتی تا پایان این دوره نمانده و ما جدی جدی جدی منتظریم.
دومش: به دوچرخه نمره بدهید. فقط اندازهی یک دور دوچرخه خواندن و یک تلفن زدن و پیغام گذاشتن طول میکشد. توضیحش را هم در صفحهی 81 همین شماره بخوانید.
سومش: تخته سیاه که در تابستان هر ماه به شکل مسابقه برگزار میشود و هرچه موضوع بخواهید در آن هست. در شمارهی آینده موضوعهای تختهسیاه را تحویل بگیرید.
نامهى هما خرمى از شاهرود
سه: دوچرخه، همهی سال تحصیلی منتظر شما ماند. خلاصه ببینیم چی کار میکنید! مژده مژده! امتحانها تمام شد!
یادتان هست در گزارشنامهی قبلی همهتان یک صدا از امتحانها شکایت میکردید؟ به قول زینب حسینی (از پاکدشت) امتحانات را شب تاری میدیدید که پایان ندارد؟ اما حالا امتحانها تمام شده و نامههای شما در یک چرخش حدود صد و هشتاد درجهای از آه و ناله به ذوق و شادی پایان امتحانات و شروع تعطیلات تغییر جهت داده است. حالا مثل فرزانه فرهیراد (از تهران) میتوانید به مسائل موردعلاقه، از جمله دوچرخهی عزیز بپردازید: «فعلاً برم یه مقداری به شادی بعد از ترم مشغول شم!»
البته مشکل فقط امتحانهای آخر ترم نبود. انواع آزمونهای ورودی مدرسههای مختلف هم بود. این هم حرفهای ریحانه جارچیزاده (از تهران): «اصلاً نمیتونستم برات مطلب بفرستم. میدونی چرا؟ چون همهاش نگران آزمون تیزهوشان (ورودی دبیرستان) بودم.»
خودمانیم! راست میگوید این هما خرمی (از شاهرود): «من دوباره ظاهر شدم و بعد از ماهها دوباره بینندهی خط زیبای من هستید. اگه اجازه بدین دربارهی بیرنگ بودنم توی این روزها حرفی نزنم. ماشاالله خودتون که همه حرفهامون رو از حفظید. این امتحانها یه حسن دارن، دقیقاً مثل ترافیک.»
نامهى کیمیا محمددوست از رشت
البته ما که میدانیم شکایتها تمامِ تمام هم نشده. به زودی کلاسهای تابستانی و کنکور و... شروع میشود و باز همان آش و... زینب حسینی میگوید: «هفتهی پیش از دست شکایتهای بچهها به ستوه آمدهاید، القصه امتحانات ما تمامیده و ما خوشحالیم و تا اطلاع ثانوی که برویم برای طرح تابستان و تست و کنکور و این حرفها ثبتنام کنیم، غر نمیزنیم. پس نامهها را با خیال آسوده بخوان حداقل نامه من یکی را.»
بهبه! سه ماه تعطیلی شروع شد!
تعطیلات خوب است دیگر. در تعطیلات میشود با خیال راحت به دوچرخه یک سلام بلند بالا کرد، مثل هما خرمی: «یه سلام گنده واسه اونی که اینو میخونه و یه سلام گندهتر واسه اونی که با لبخند میخونه.»
و میشود با خیال راحت به دوچرخه تبریک گفت، مثل آریا تولایی (از رشت): «انتشار هفتصدمین شمارهتون مبارررررررک... ایشاالله به هفتهزار که هیچ به هفتادهزار و هفتصدهزار برسید.»
و میشود با خیال راحت وبگردی کرد و به سایت کتابخانهی ملی رسید، مثل مرضیه اعتباری (از بوشهر): «توی این مدتی که تعطیل شدیم، یه سایت خیلی خوب پیدا کردم که کتابهای خوبی برای نوجوونها داره. اگه توی نشریه هم معرفی بشه خیلی خوبه. آدرس سایت اینه: http://icnl.nlai.ir»
هنوز هم نامه نوشتن خوب است
اگرچه به نظر برسد ایمیل کار خیلیها را راحت کرده و دیگر لازم نیست دنبال پاکت و تمبر و پستخانه بگردند، اما هنوز هم بعضی از بچهها نامه نوشتن را ترجیح میدهند، مثل شادی کردبچه گلخندانی (از تهران) که هم تصمیم گرفته بیشتر بنویسد و هم آنها را با نامه به ما برساند: «سعی کردم امسال تفکرم را عوض کنم و بیشتر فکر کنم و بیشتر بنویسم. همیشه نوشتن را بیشتر از گفتن دوست دارم و بهخاطر همین است که همیشه برای تو نامه میفرستم. حالا چی بشود که هوس کنم ایمیل بفرستم.»
و نیلوفر شهسواریان (از تهران) که میگوید: «توی این دوره و زمانه که کسی حال ندارد نامه بنویسد و امتحان داریم و کنکور داریم و کاغذ گران است، شاید نامه نوشتن معقول نباشد، اما من اگر نامه ننویسم، یکجورهایی غصهام میگیرد.»
اما این میانه ساحل رفائی (از تهران) از اینکه نامههایش نمیرسد یا دیر میرسد، دلگیر است و مینویسد: «بازم دیر کردم، دیدی دیر شد؟ باز همه نامههاشون زودتر از من رسید. دلم برات تنگ شده، خیلی زیاد. کاشکی یکی باشه که صدام رو به تو برسونه!» ساحل جان، ناراحت نباش. گاهی نامهها دچار مشکل میشوند و دیر میرسند، اما همیشه که اینطور نیست.
یک خط در میان
نیلوفر شهسواریان: «راستش ته دلم ناراحت است که دیگر نوجوان محسوب نمیشوم. عوضش من همیشه برایت همرکابیام و تو همیشه برایم دوچرخهای.»
مریم عبدالحمیدی (از رشت): «تازه دو هفته است که پدرم تو را برایم خریده. نمیدانی چه لذتی دارد جادهی تنهایی را با تو طی کردن. این سوار تازه را دوست بدار.»
مریم رضایی (از تهران): «این اولین تابستونیه که من خبرنگار افتخاری تو هستم، البته پارسال هم باهات بودم، ولی اینقدر صمیمی نبودیم.»
پاکت فائزه رضایى از ملارد