اعضای این باند زمانی تحت تعقیب پلیس پایتخت قرار گرفتند که مرد جوانی نزد پلیس رفت و خبر از سرقت کیف 5میلیون تومانیاش داد.وی به مأموران گفت: ساعتی قبل ماشینم را در یکی از خیابانهای جنوب شرق تهران پارک کردم و وارد بانکی شدم تا چک 5میلیون تومانیام را وصول کنم.وی ادامه داد: بعد از اینکه پولها را داخل کیفم گذاشتم، از بانک بیرون آمدم تا به سمت ماشینم بروم اما ناگهان 2موتورسوار با 4سرنشین به سمت من حمله کردند. آنها با تهدید چاقو کیفم را قاپیدند و متواری شدند.
با این شکایت، پروندهای در دادسرای جنایی تهران تشکیل شد و با دستور قاضی هاشمیان، دادیار شعبه اول دادسرا، تیمی از مأموران اداره هجدهم پلیس آگاهی تهران رسیدگی به این پرونده را آغاز کردند.درحالیکه تجسسها در این زمینه ادامه داشت، شکایتهای دیگری پیش روی مأموران قرار گرفت که نشان میداد سارقان موتورسوار بهصورت سریالی دست به سرقت و کیفقاپی از طعمههایشان میزنند. از آنجا که طعمههای این باند مشتریان بانکها بودند، کارآگاهان به بازبینی تصاویر دوربین مداربسته بانکها پرداختند و تصویر 2پسر مرموز را بهدست آوردند. سپس به سراغ بانک اطلاعات مجرمان سابقهدار رفتند و موفق به شناسایی این دو پسر جوان شدند. آنها 2متهم سابقهدار بودند که بعد از شناسایی مخفیگاهشان، در یک عملیات ضربتی دستگیر شدند.
باند 8نفره
2سارق دستگیرشده در تحقیقات به کیفقاپیهای سریالی اعتراف کردند و مدعی شدند با تشکیل باند 8نفره دست به سرقت و کیفقاپی در شرق و جنوب شرق میزدند. بعد از اعتراف این دو متهم و اطلاعاتی که آنها در اختیار پلیس قرار دادند مأموران موفق شدند 6عضو دیگر این باند را دستگیر کنند. تحقیقات نشان میداد که اعضای این باند به 2گروه 4نفره تقسیم و هر کدام از گروهها با 2موتورسیکلت راهی سرقت میشدند. این درحالی بود که 2نفر دست به سرقت میزدند و 2موتور سوار دیگر آنها را اسکورت میکردند.
دختر دانشجو
درحالیکه تحقیقات از اعضای این باند ادامه داشت یکی از آنها رازی را فاش کرد و مدعی شد که دختر 19سالهای به نام پرستو با باند همکاری داشته و گاهی نقش زاغزن را اجرا میکرده است. بررسیها نشان میداد پرستو با یکی از اعضای باند به نام محسن آشنا بوده و آنها قصد ازدواج با یکدیگر را داشتهاند. با افشای این راز پنهان، مأموران دختر 19ساله را بازداشت کردند اما وی وقتی در برابر تیم تحقیق قرار گرفت خود را بیگناه دانست.
با این حال شواهد از همکاری او با اعضای باند حکایت میکرد و پلیس معتقد است که دختر جوان با حضور در محلهای سرقت، افرادی که پول یا طلای زیادی با خود داشتند را شناسایی میکرد و مشخصات آنها را به دیگر سارقان گزارش میداد و آنها نقشه سرقت را عملی میکردند.به گزارش همشهری، دختر جوان و دیگر اعضای باند با قرار قانونی روانه زندان شدهاند و تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد.من بیگناهم!
مرتب گریه میکند و مدعی است که بیگناه است. وقتی از مدارک مستندی که پلیس بهدست آورده و نشان میدهد که او همدست باند سرقت بوده حرف میزنیم، بازهم میگوید که بیگناه است.
گفتوگوی خبرنگار همشهری با این دختر جوان را بخوانید.
- در پرونده ات نوشته شده که به اتهام زاغزنی و مشارکت با اعضای باند سرقت دستگیر شدهای، درست است؟
من اصلا با این باند همکاری نداشتم، دروغ میگویند.
- اما مکالمات تلفنیات نشان میدهد که تو به یکی از اعضای باند گفتهای که یکی از سوژهها گردنبند طلا هم داشته و آن گردنبند را خواسته بودی؟
نه. من زاغزنی نکردم. من میدانستم که پسر موردعلاقهام به نام محسن دزدی میکند. چون به من اعتماد داشت همه پولهای دزدی را به من میسپرد تا برایش نگه دارم اما من با آنها همکاری نکردم.
- تو که میدانستی او سارق است، چرا وی را لو ندادی؟
اشتباه کردم، چون به او علاقه داشتم، عاشقش بودم. باور کنید سادگی کردم.
- قصد ازدواج داشتید؟
بله. محسن خواستگارم بود اما چون سرقت میکرد و خانوادهام میدانستند سابقهدار است مخالف ازدواج ما بودند.
- یعنی میخواستی با یک دزد ازدواج کنی؟
من عاشقش بودم. اگر ازدواج میکردیم، کاری میکردم که اصلاح شود.
- کی با او آشنا شدی؟
دو سال پیش.
- همان موقع متوجه شدی دزدی میکند؟
چند وقت بعد از آشناییمان متوجه دزدیهایش شدم. حتی در یکی از دادگاهها پیگیر پروندهاش بودم.
- در یکی از مکالمههای تلفنی به محسن گفتی که تنها نرو سرقت، جعفر را هم با خودت ببر. این نشان میدهد که تو هم با این باند همکاری داشتی و همهچیز را میدانستی؟
من میدانستم که محسن با چه کسانی به دزدی میرود اما من با آنها همکاری نداشتم. چون محسن را دوست داشتم دلم نمیخواست تنها به دزدی برود و اتفاقی برایش بیفتد.
- پروندهات نشان میدهد که محسن حتی طلاهای مسروقه را هم به تو تحویل میداده است. درست است؟
گفتم که چون به من اعتماد داشت طلاها و پولها را به من میسپرد. حتی یکبار هم ماشین خرید و چون خودش مدارک شناسایی نداشت به نام من زد. مادرم خیلی عصبانی شد و میگفت این ماشین با پولهای دزدی خریداری شده و حلال نیست. برای همین ماشین را برگرداندم.
- چرا به این ارتباط پایان ندادی، نمیدانستی روزی گیر میافتی؟
نه، اصلا فکرش را نمیکردم گیر بیفتم. 2هفته است که بازداشتم و باید به زندان بروم. برایم سابقه میشود، آبرویم پیش همه میرود و قطعا از دانشگاه اخراجم میکنند؟
- در چه رشتهای درس میخوانی؟
حسابداری. اما حالا نمیدانم سرنوشتم چه میشود. امیدوارم قاضی مرا ببخشد.