نمایش «کابوسهای خندهدار برای شب و چندتایی هم برای روز» شامل مورد دوم است؛ نکتهای که همان ابتدا و در طول نمایش به رضا حداد گفته شد. اما مهمترین دلیل برای انتخاب این نمایش این است که اجرای این نمایش سؤالهای زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، به سراغ رضا حداد رفتیم تا با او سؤالاتمان را مطرح کنیم.
- «رسیدن به الگوهای اجرایی تازه از طریق تجربهها و آزمایشهای کارگاهی» این جملهای است که در بروشور اجراهای اخیر شما از جمله «کابوسهای خندهدار برای شب و چندتایی هم برای روز» بهعنوان بیانیه گروه سایه آمده است. میشود آن را معنا کنید؟
امر پیچیده و ناپیدایی در کار نیست. من و اعضای گروه تئاتر سایه تلاش میکنیم از طریق آزمودن، تجربه کردن و استفاده از تکنیکهای گوناگون تئاتر در بستری نو، به الگوهای بیانی جدید در تئاتر دست پیدا کنیم. روندی که در سوی دیگرش مخاطب قرار دارد و همه این روند در جهت برقراری ارتباط خلاقانهتر با او دنبال میشود.
- اما بهنظر میرسد روند آزمایشهای کارگاهی شما گاهی از توان مخاطب خارج است...
این امر به ذات تجربهگری بازمیگردد. آزمایشکردن در اصل یک روند است. مهم تاثیراتی است که در لحظه بر روح و ذهن مخاطب وارد میشود. من هیچگاه در اجراهایم بهدنبال نتیجه قطعی و چارچوبمند نبودهام. از اینرو مخاطب آزاد است که با بخشهایی از اثر ارتباط برقرار کند یا نه.
- در این صورت باز هم معتقدید در روند آزمایشگری، تماشاگر را شریک کردهاید ؟
مسئله ارتباط با مخاطب هیچگاه در جریان این آزمایشها دستکم گرفته نشدهاست. من قبل از اجرا به محمد چرمشیر گفتم این کار از آن نمایشهایی است که باید روزهای آخرِ تمرین تصمیم بگیریم آن را روی صحنه ببریم یا نه؟! چرا که امکان دارد مثل هواپیمایی برای پرواز کردن آن را ساخته باشید اما ببیند که نمیتوانید مسافران را در صندلیهای آن بنشانید؛ این دقیقا وضعیت نمایش ما بود. در آخرین لحظات بهنظرم رسید که باید با آن پرواز کنیم، هرچند زبان و شیوه ما برای تماشاگر غریب است اما صحنه و هر آنچه در آن هست برای جلب و جذب شراکت تماشاگر طراحی شده بیآنکه بخواهد به شیوههای تئاتر تجاری پناه ببرد.
- زمانی که دامنه تردید تا این حد برای کارگردان گسترده میشود ، یعنی وقتی خود شما هم برای ارتباط با مخاطب دچار شک میشوید آیا امر در برخورد با مخاطبان دامنه وسیعتری نمییابد و اجرا را به یک ریسک بدل نمیکند؟
100درصد ریسک است. اگر قرار بود درجه ریسک کردنم را در تجربههایم پایین بیاورم باید از شکلها و فرمولهای متعارف تئاتری استفاده میکردم؛ یعنی فرمولهایی که تردیدها را به حداقل برساند. برای تضمین موفقیت کافی است که چند چشمه از این شیوههای هزار بار تجربهشده را کنار هم قرار دهید و با خیال آسوده در اتاق نور چرت بزنید. من نگاه محافظهکارانه به تئاتر را دوست ندارم. ترجیح میدهم تجربههای جدید بکنم، همهچیز را از نو بسازم و برای رسیدن به شگفتی و تازگی بیدار و هوشیار در کنار سالن و همراه مخاطبان منتظر بنشینم.
- ماحصل این انتظار کشیدن در بهترین شکلاش چه خواهد بود؟
رسیدن به فرمهای جدید اجرایی و برقراری ارتباط با مخاطب بر خلاف مسیر رودخانه حاکم بر تئاتر ما.
- شکل جدید در اجرا خیلی خوب است. خیلی خوب است که در تئاتر باران بیاید و کف سالن تئاتر به جای کف همیشگی، آب باشد اما اگر کف سالن آب نبود چه اتفاقی میافتاد؟
جهان نمایش من بههممیریخت.
- واژه جهان نمایش خیلی گسترده است؛ چرا که در ذهن شما یک چیز است و در ذهن تکتک مخاطبان یک واژه دیگر.
ما باید ذهنهایمان را یکی کنیم.
- یعنی در تئاتر شما این اتفاق میافتد؟
تلاش میکنیم که رخ دهد. من دوست داشتم در دنیایی کابوسوار و در جهانی که روی آب بنا شده ، نمایشم را اجرا کنم. در اینجا شما با قراردادها و نشانههایی روبهرو هستید که رو و سطحی نیست و نیاز به مشارکت مخاطب برای رمزگشایی دارد. بودن آب در کف صحنه به این دلیل نیست که صرفا در کف صحنه آب باشد بلکه ما نیاز به مرداب و تصویر جهانی داشتیم که ستونهایش بر آب استوار شده است. بهنظرم این امر در ناخودآگاه مخاطب مینشیند و تاثیر مدنظر من را منتقل میکند.
- چرا در کارهای شما مخاطب باید به فکر نکردن به داستان عادت کند؟
به شما قول میدهم که در کار بعدیام شاهد روایتی کلاسیک باشید.
- حداقل در 3 کار آخر شما مخاطب مطلع است که قرار نیست شاهد داستان کلاسیکی باشد.
من هیچ تئاتری کار نکردم که «روایت» نداشته باشد.
- میشود قصه نمایش کابوسهای خندهدار... را تعریف کنید؟
الگوی روایت در اجرای ما مبتنی بر بافت کلاژگون مونولوگها، تصویر، حضور زنده بازیگر و... است. از طریق این نظام روایی وارد جهانی کابوسی میشویم که منطق آن، منطق حاکم بر خوابهای ما و برآمده از ناخودآگاه ماست. من جزیرههای کوچک روایی از کابوسهایی را که با آن دستوپنجه نرم میکنم و با آن زندگی میکنم را انتخاب کردم و درنهایت همه اینها پایانی جز نابودی و فروپاشی ندارد. این روایت نمایش ماست و طبیعتا آنگونه که شما میفرمایید «قصه» یا «داستان» کلاسیکی در اینجا بازگو نمیشود.
- اسم نمایش، کابوسهای خندهدار... است طبیعی است که مخاطب آماده باشد برای دیدن کابوس. اما اگر اسم این نمایش برشهای روز و شب بود، مخاطب ذهنش به سمت دیگری میرفت.
من نمایش را قبل از ورود تماشاگر به سالن و نشستن روی صندلی شروع میکنم. حتی قبل از اینکه اجرای نمایش شروع شود در مطبوعات و در فضاهای مجازی داستان و دیالوگهای نمایشها را منتشر کردیم. دوست داشتم دیالوگهای نمایش در سالن انتظار هم پخش میشد، وقتی وارد جهان نمایش میشدیم دیگر مخاطب میدانست که وارد جهان کابوس شده است. هم اسم نمایش این کار را میکند و هم شروع نمایش مخاطب را متوجه وارد شدن به دنیای کابوس میکند. دنیای کابوسی که دنیای واقعی آدمهاست و من با نشانهها، تصویر و کد به مخاطب نشان میدهم تا او متوجه شود که اینها کابوس نیست بلکه واقعیت زندگی شماست.
- در تئاتر یک اتفاق در ذهن شما در جایگاه کارگردان میافتد، یک اتفاق در لحظه خلق تئاتر میافتد و با توجه به تعابیر شما ممکن است این اتفاق در ذهن من تماشاگر کامل نشود. من بهعنوان تماشاگر با هجوم تصاویری مواجه میشوم که با دیالوگهای اولیه متفاوت است و ممکن است اینها کابوسهای من نباشد.
اینها کابوسهای جمعی و ناخودآگاه انسانهای عصر ماست. من و محمد چرمشیر سعی کردیم در این نمایش در مورد چیزهایی حرف بزنیم که در زندگی واقعی ما اتفاق میافتد. ما آنها را واقعی میدانیم، درحالی که مثل کابوس از جلوی چشمهای ما رد میشوند و آرزو داریم که از این کابوسها نجات پیدا کنیم. کدهای زیادی در طول نمایش در حین هجوم تصاویر به ذهن شما داده میشود و من به قصد این کار را کردم تا روند این تجربه بازسازی شود.
- انتظار زیادی نیست که مخاطب همه اینها را درک کند. ببینید نمایش شما پر از تصویر، حرکت، افکت، صدا و موسیقی است. تماشاگر چطور باید همه این چیزها را از لابه لای این شلوغیها پیدا کند.
ما باید عادت کنیم که خوب ببینیم و خوب تحلیل کنیم. اینکه چقدر در این موارد موفق شویم، به تجربه ما از دیدن تئاتر برمیگردد. مطمئنم کسی که 5 تا از کارهایی من را دیده است این کار را راحتتر میبیند.
- بهعنوان کسی که تئاترهای شما را دنبال میکنم، بهنظرم کارهای قبلی شما قابل درکتر بود. در کارهای قبلی شما من هجوم یک سری تصویر نمیدیدم؛ تصاویری که مکمل هم نیستند.
میشود بگویید کدام صحنه را درک نکردید؟
- در برخی از لحظات با هجوم تصاویر روبهرو میشویم؛ مثل دیدن یک کابوس که یادتان نمیماند چه دیدهاید، اما فقط به خاطرتان میرسد در خواب از چیزی فرار کردید...
زندگی امروز ما همین است؛ پس من در کارم موفق شدهام.
- از این نظر شما موفق شدید که یک تجربه غیرقابل فهم برای من مخاطب بسازید... .
وقتی اتفاقی که شما توصیف میکنید رخ داده، یعنی من موفق بودهام و وقتی مخاطب من از سالن بیرون میآید و میبینم که در صحبتهای خودش از کد واژههایی که ما در تمرین استفاده میکردیم، بهره میبرد احساس میکنم موفق شدهام.
- تجربه کردن با خود انتقاداتی به همراه دارد و موافقانی اما شما بهعنوان کارگردان مخاطبانی را برای خودتان جذب کردهاید؛ مخاطبانی که اول به خاطر دیدن سیامک انصاری و مهناز افشار آمدند، اما الان برای فضاهای متفاوت تئاترهای رضا حداد میآیند. اما این روند میتواند به مخاطبان کار شما آسیب بزند.
خیلی از بچههای حرفهای تئاتر هستند که این شیوه و نگاه من را دوست ندارند اما من نمیخواهم تنها برای خوشایند آنها کار کنم. برخی از این دوستان لطف میکنند و بدون اینکه اجرای مرا دیده باشند در مورد تئاتر من حرف میزنند و از شما چه پنهان شنیدهام با اسم مستعار مطلب منتشر میکنند. آیا بهنظر شما این نوع واکنش اخلاقی و حرفهای است؟ کاری را که ندیدهایم، صحنهای را که تجربه نکردهایم در مورد آن داد سخن سر بدهیم؟ هر اجرایی بهدنبال مخاطبان خاص خود است و نه جلب رضایت همه، بهویژه دوستانی که عادت دارند ندیده و از راه دور قضاوت کنند!
- از نظر شما جذب تماشاگران خاص ارزش محسوب میشود؟
نه ایجاد زمینه گفتوگو و تعمل با آنها برای من مهم است.
- این سؤال را از این جهت پرسیدم که گفتید نظر تماشاگران حرفهای برایتان مهم نیست.
نگفتم که برایم مهم نیست، بلکه نمیشود براساس واکنش صرف آنها یک تئاتر را ارزشگذاری کرد. جامعه آرمانی مخاطبان برای من، دانشجویان و تمام کسانی است که بهدنبال تجربههای نو و ماجراجویی هستند. نظر تماشاگرهای حرفهای هم قابل احترام است و از آنها هم دعوت میکنم کارهای من را ببینند و با من گفتوگو کنند، ولی نمیتوانم به خاطر خوشایند کارگردان، نویسنده، بازیگر و مدیرصحنهای که از کارهای من خوشش نمیآید، سبک و سیاقم را عوض کنم و دیدگاه او را روی صحنه بیاورم! من هم کارهایی را میبینم که حین تماشای آن یکسره با وسوسه خوابیدن در سالن مبارزه میکنم ولی هرگز بهخودم اجازه نمیدهم آنها را زیر سؤال ببرم که چرا سلیقه تئاتریتان اینطور است؛ آنها آن شکل از تئاتر را دوست دارند. من فقط حق دارم نظر شخصیام را بگویم نه آنکه آن را بهعنوان یک کشف قطعی به خوردِ دیگران بدهم. ما میتوانیم باهم گفتوگو کنیم اما حق نداریم از هم بخواهیم مثل هم به تئاتر نگاه کنیم. نکته دیگری که میخواستم در اینجا بگویم مربوط به واکنش برخی منتقدان است. متأسفانه در برخی از نقدهایی که این روزها روی کار من نوشته شده یک نوع ویروس و آسیب تکراری را شاهد هستیم. اغلب این دوستان ناتوان از تفکیک یک اجرای تئاتری با زندگی شخصی مولف آن هستند. بله من فعالیت حرفهای در حوزه تبلیغات انجام میدهم. اما این چه ربطی به مفاهیم طرح شده در اجرای من دارد؟ باید به این دوستان یادآوری کنم تئوری «مرگ مولف» مدتهای مدیدی است طرح شده و بهتر است با نگاه باز و بدون حاشیه تنها به بررسی اثر و اجرا بپردازند تا نیش و کنایهزدنهای غرضورزانه و پوچ به مولف آن. من کار خودم را کردهام و اجرا مستقل از من با تمامی ارکانش به حیات خود ادامه میدهد. البته که چنین نوشتههایی ژورنالیسم محض است که با کلمههای قلمبه سلمبه و رویکرد نمایشی چپ و شبهسوسیالیستی نگاهی بسته و ایدئولوژیک را به تئاتر منعکس میکند و من ایمان دارم تماشاگرانِ هوشمند بهخوبی متوجه این نوع شیطنتها هستند.
- خیلی خوب است که شما به مخاطبانی فکر میکنید که فراموش شدهاند. من این کار شما را دوست نداشتم اما خواهرزاده نوجوان من این کار را دوست داشت، اما اگر به گفته خودتان تماشاگران با این جنس کار ارتباط گرفتهاند و نمادهای شما را درک کردهاند، باید بگویم اتفاق خوشایندی رخ داده است...
حرفه شما تئاتر دیدن و قضاوت کردن است و قضاوت شما برآمده از سلیقه و دیدگاه شماست. تعریف شما با تعریف من از تئاتر متفاوت است. خوشحالم که با من گفتوگو کردید. من با این دیدگاه دیکتاتوری مخالفم که نظر خودمان را به کل یک جریان تعمیم میدهیم. تئاتر بهعنوان یک جریان مستقل و متنوع وجود دارد اما اجرای من برآمده از اعتقاد و سلیقه من به این هنر است و در نهایت اصل مهم ارائه یک کار با کیفیت در هر ژانر و سلیقهای است. مخاطب خاص هر اجرایی بالاخره اجرای مطلوب و مورد علاقهاش را پیدا میکند. مطمئن باشید.