پرندهای که به سوی تو پرواز میکند
نام تو را میداند
تو به زیارت میآیی
هر چند که پایت به صحن نرسد
*
تو چشمهایت را میبندی
و از راهی دور
راهی که از قلبت آغاز میشود
به مشهد میرسی
و از دری که به نام پسر است، راهی به درون باز میکنی
او هم همین را میخواست
باز کردن راهی به درون!