ایده ادبی داستان، چنان مخاطب را درگیر میکرد که خواننده علاقهمند میشد در تمامی سفرهای شبانه این شهرزاد امروزی، او را همراهی کند. آن ایده، اکنون در نمایش «قرار» به مدد طلا معتضدی (نمایشنامهنویس) آمده تا با این تمهید، سرنوشت تلخ 2 کاربر اینترنتی را در فضای چتروم روایت کند. درحالیکه جامعه تئاتر ایران از کمبود متون نمایشی خوب و حرفهای رنج میبرد، حالا با تئاتری مواجهیم که مهمترین امتیازش برخورداری از نمایشنامه کمنقص و روایتگر داستانی سرراست و جذاب است. نویسنده نمایشنامه بی آنکه خود را درگیر چم و خمهای گیجکننده روایی کند، یک عاشقانه آرام را باز میگوید و البته سیامک احصایی نیز در کارگردانی، سنگ تمام گذاشته و نمایشی تأثیرگذار و تماشایی روی صحنه برده است. به سختی میتوان پس از تماشای قرار، سرنوشت غمبار زن و مرد داستان را به فراموشی سپرد. بهرغم ظاهر زیبا و فریبنده زندگی شخصیتها، اتفاقاً قرار طعمی تلخ و آزارنده دارد.
قرار نمایشی شایسته احترام و ستایش است و جوایز و رتبههایی که در جشنواره تئاتر فجر کسب کرد، به راستی در خور آن بود. احصایی با دقت و کنترل بر ریزترین جزئیات 2 زندگی موازی، تماشاگر را برای فرارسیدن فرجامی شوم آماده میکند، گیرم مخاطب انتظار چنین پایان دردناکی را نداشته باشد. در تماشای این قرار، اصولاً او نباید انتظار تحقق هیچکدام از حدسهای خود را داشته باشد، چراکه متن، پر از نکات ریز و غافلگیرکننده است. اطلاعات لازم در مورد آدمها، گذشته، حال و همینطور درگیری و رازهای آنها با وسواس و خست ارائه میشود. هر جمله دلیلی دارد و هر دلیل، یقینی از صحت و سقم آن قرار. زن و مرد از دردهایی رنج میبرند که تحملشان دشوار است و رهایی از آنها، نیازمند چارهای گرانبها. مرد تنها و بیمار است. زن خیانتدیده و دلتنگ فرزند و دلِ سنگ میخواهد دوری مادر از جگرگوشه. در چنین شرایطی، زن و مرد همصحبت که حتی یکدیگر را ندیدهاند، برای رسیدن به آرامش و رهایی، تنها چارهای مشترک میجویند؛ مرگ. ازاینرو اولین شب آرامش برای آنها زمانی است که هردو آغاز به شمارش معکوس میکنند: 10، 9، 8، 7،...، یک و تمام!
چیدمان صحنه 2 زندگی به موازات یکدیگر و تأکید بر گذر زمان با تصویر سنگین یک ساعت عقربهای بر صحنه، تمهیدات خوبیاند در کارگردانی نمایش تا تماشاگر صبح تا شامِ 2 فرد ناشناس را لحظه به لحظه تعقیب کند. اجرای دکور و فضاسازی رئالیستی، کاملاً با متن نمایشنامه همخوانی دارد. بازی 2 بازیگر نمایش، علی سرابی و هانیه توسلی، منطبق با رفتار مورد نظر پرسوناژها و اصول حرفهای بازیگری است. بهویژه توسلی که انگار حالا دیگر سبک شخصی و تخصصی خود را یافته و در ایفای نقشهایی با پیچیدگیهای شخصیتی و روانی به تجربه و تبحر لازم رسیده. تئاتر ما این روزها نمایشهای ساده و بیادعایی که بتوان بیش از یکبار به تماشا نشست و هر بار از دیدنشان لذت برد، کم دارد اما گویی موجی تازه در راه است که با خود سیلی از اینگونه آثار به همراه دارد و قرار یکی از ارمغانهای خوب و دوستداشتنی آن است.