سلمان بهدلیل احترام به لباسی که پوشیده وقتی مرتکب گناه میشود تصمیم میگیرد که خودش را از این صنف جدا کند. اینها بخشی از توضیحات عباس رافعی است که درخصوص آخرین ساختهاش میدهد. آزادراه، روایتگر زندگی یک طلبه جوان شهرستانی به نام سلمان است که ناخواسته وارد معرکهای میشود که مجبورش میکند تصمیم بزرگی برای زندگیاش بگیرد؛ طلبهای که در ابتدا نه به خواست خود بلکه به اصرار پدر وارد حوزهعلمیه میشود ولی پس از آن به خاطر تعهدی که به راهش پیدا کرده مجبور میشود از دلبستگیهایش بگذرد و وارد راهی شود که تمام تعلقات مادی و معنوی حال حاضر زندگی را از او میگیرند. به بهانه اکران آزادراه بعد از 2سال، گفتوگویی با عباس رافعی داشتیم که در ادامه آن را میخوانید.
- عدم نمایش آزادراه در جشنواره فیلم فجر سال90، به مضمون این فیلم بازمیگشت؟
نه این موضوع هیچ ارتباطی به مضمون آزادراه نداشت و اتفاقا بنا به خواست خودم، فیلم از جشنواره سیام کنار گذاشته شد. دلیلش هم این بود که آقای سجادپور در آن زمان از من خواستند تا بخشهایی از فیلم که مربوط به سینما رفتن و فیلم دیدن طلبه قصه میشد را از فیلم حذف کنم و من هم نپذیرفتم؛ به خاطر اینکه احساس میکردم با این کار به آزادراه ضربه بدی وارد میشود. به همین دلیل هم نامهای به دبیر جشنواره نوشتم و از او خواستم فیلم را بیرون بیاورد. نتیجهاش هم این شد که پس از جشنواره وقتی درخواست پروانه نمایش دادم، دوستان دولت پیشین این اجازه را صادر نکردند تا به امروز که این امکان میسر شد. خیلی هم برایم تعجبآور بود چون من زمانی که فیلم را ارائه دادم فکر میکردم با موضوعات دیگری در فیلم مشکل داشته باشند که این اتفاق نیفتاد و به بخشهایی ایراد وارد کردند که من اصلا انتظار نداشتم.
- اگر این قصه روایتگر زندگی یک روحانی نبود، چه اتفاقی برایش میافتاد؟
اگر این اتفاق برای آدمی که روحانی نبود میافتاد، یک مسئله عادی محسوب میشدکه در جامعه هم اتفاق میافتد اما روحانیای که قرار است در حوزه هدایت و ارشادیک بخش از جامعه باشد و در مسند قضاوت مینشیند و مردم را راهنمایی میکند اگر بخواهد مثل یک آدم عادی برخورد کند، دیگر چه فرقی بین او که میگوید من مراتبی دارم و لباسی را به خاطر این مراتب پوشیدهام با دیگران وجود دارد؟! چه بسا در این دادگاهها ما دیدهایم که مثلا قاضی که یک روحانی هم هست به دختری که فرار کرده یا کسی که روی صورت همسرش اسید ریخته و یا فردی که میخواهد طلاق بگیرد و... به همه اینها میگوید که گذشت کنید و اگر بخواهید قصاص کنید چه اتفاقی میافتد؛ حال اگر این بلا سر همسر خودش بیاید آیا همان کاری را میکند که نسخهاش را برای دیگران میپیچد یا همان عکسالعمل آدمهای عادی را نشان میدهد؟ فکر کردم برای نشاندادن این تفاوت، یک روحانی را دچار این چالش کنم. زیرا یک روحانی وقتی قرار است که هدایت بخشی از جامعه را برعهده بگیرد، اگر اشتباهی کند کل آن جامعه دچار اشتباه میشود. من روحانی قصه آزادراه را در برابر یک موضوع حاد اجتماعی قرار دادم و گفتم کسی که دستش به خون آلوده و مرتکب گناهی شده آیا باید همچنان لباس روحانیت را بپوشد یا نه؟ به همین دلیل است که سلمان در انتها، خودش را خلع لباس میکند و میگوید که دیگر نمیتوانم روحانی باشم؛ باید به شهر خودم بازگردم و در آنجا با خودم خلوت کنم.
- چطور شد که سراغ مهدی پاکدل برای ایفای این نقش رفتید؟
ما ابتدا خانم بهنوش طباطبایی را انتخاب کرده بودیم و برای نقش طلبه قصه دنبال بازیگر مناسب میگشتیم. در همان زمان مطلع شدم که خانم طباطبایی و آقای پاکدل در آستانه ازدواج هستند و فکر کردم بهترین انتخابم میتواند آقای پاکدل باشد. بهدلیل اینکه صمیمیت و علاقهای که بین این زوج جوان بود میتوانست جلوی دوربین به باورپذیرترشدن فیلم هم کمک کند. از طرفی آقای پاکدل اصالتا اصفهانی هستند و در قصه هم آورده بودیم که سلمان یک طلبه جوان شهرستانی است و وقتی مهدی پاکدل برای این نقش انتخاب شد از او خواستیم با همان لهجه اصفهانی خود این نقش را ایفا کند.
- در آزادراه چند نکته برای مخاطب مبهم باقی میماند. یکی زمانی است که بعد از اسیدپاشی سعید، پریسا و سلمان در حال صحبت هستند و تلفن پریسا زنگ میخورد و با شخصی صحبت میکند که مشکوک بهنظر میرسد ولی تا انتهای فیلم مشخص نمیشود که آن فرد چه کسی بوده؟
بله، این ابهام وجود دارد و ما به عمد خواستیم این اتفاق بیفتد. واقعیت این است که میتوانستیم روی آن پلان صدا بگذاریم و مثلا این دیالوگ را از طرف سعید بگوییم که: من نمیخواستم اسید را روی صورتت بریزم فقط قصدم این بود که تو را بترسانم. اما فکر کردیم اگر هر دیالوگی بگذاریم کار شفافی نکردهایم چون در این لحظه مخاطب از زاویه دید سلمان به قضیه نگاه میکند و درست نبود بتواند صدای دختر را درحالی که دور از اوست، بشنود. اشتباهی که در خیلی از فیلمها و سریالها میبینیم نادیده گرفته میشود و ته اتاق کسی با تلفن صحبت میکند و همه صدایش را میشنوند. اما این شک را به وجود آوردیم تا ذهن مخاطب درگیر شود که چه کسی بود با پریسا صحبت کرد؟ واقعیت این است که پریسا در زندگی قبلیاش ماجراهایی داشته و حالا نقش یک آدم متشرع را بازی میکند. همانطور که در کافیشاپ هم میبینیم که به سلمان میگوید: تو به این دلیل میخواهی عروسی را عقب بیندازی که فکر میکنی من با کسی که کشته شده، سروسری داشتهام. نکته دیگری که مخاطب تقریبا میتواند مطمئن شود آن فرد سعید بوده، این است که پریسا برای صحبت کردن با او از سلمان فاصله میگیرد و به دروغ میگوید که یکی از دوستانش با او تماس گرفته، درحالی که اگر آن فرد دوستش بوده چرا برای پاسخ دادن به تلفن ابتدا تعلل دارد و بعد دور میشود و با او صحبت میکند؟!
- مسئله دیگری که برای مخاطب جای سؤال دارد این است که مادر مقتول چرا اینقدر سریع پذیرای از دست دادن نانآور خانهاش میشود و رضایت میدهد؟
من این کار را آگاهانه انجام دادم و عمدی در آن داشتم. مادر سعید تصویرگر بخشی از زنان و مادران جامعه ماست که در سینما و تلویزیون از آنها غافل شدهایم. او میداند بچهاش را خوب تربیت نکرده و خودش به این موضوع اذعان دارد و میداند جرقه اصلی را بچه خودش با اسیدپاشی به صورت پریسا، زده و با این کار حکم قتل خودش را امضا کرده. در اینجا خیلی باورپذیر است که به تماشاچی بگوییم که اگر چنین اتفاقی برای تو هم افتاد اول ببین کجا قدم اشتباه برداشتهای که این اتفاق برایت افتاده و زود قضاوت نکنیم و اشتباهات و کمکاریهای خودمان را هم ببینیم. مادر سعید هم همین است و وقتی برخورد تند دخترش را میبیند به سلمان میگوید که هنوز دلش بزرگ نشده و این یعنی من دلم بزرگ است و دریادلم و میدانم پسرم این اشتباه را کرده. بهجای اینکه برای تماشاچی خیلی همه جزئیات را توضیح دهد فقط در یک جمله میگوید: من هرچقدر تلاش کردم سعید درست تربیت شود، نتوانستم.
- بهعنوان سازنده آزادراه فکر میکنید مهمترین پیامش برای مخاطب چه بوده؟
ما میتوانستیم آزادراه را مانند یک ملودارم اجتماعی بسازیم که 2مرد و یک دختر شخصیتهای اصلی آن باشند و آن 2مرد سر این دختر با هم دعوا کنند و در نهایت یکی از مردها کشته شود و دیگری یا با دختر ازدواج کند، اما خواستیم به شکل عمیقتری به این موضوع بپردازیم. اینکه به مخاطب بگوییم هر اتفاقی برای شما بیفتد حتی اگر اسیدپاشی به صورت نزدیکترین فرد به شما باشد، حق ندارید خودتان حکم صادر کنید، بعد آن را به اجرا درآورید، کسی را بکشید و شخصا انتقام بگیرید. این حسی است که میخواستم به مخاطب منتقل کنم. دیگر اینکه به مخاطبانم بگویم حتی اگر گناه کوچکی از ما سر زد بدانیم در جامعه چه مسندی داریم و جایگاهمان چیست و با عملکردمان باعث نشویم تا اعتقاد مردم از بین برود. سلمان بهدلیل احترام به لباسی که پوشیده وقتی مرتکب این گناه میشود، تصمیم میگیرد خودش را از این صنف جدا کند. در حالی که رئیس حوزه به او میگوید: چه کسی است که در زندگیاش اشتباه نکرده باشد؛ اما این حرفها هیچ کدام روی او تاثیر ندارد. در واقع سلمان یک جوان شهرستانی ساده است که بهدنبال یک زندگی پاک است و وقتی تصمیماش را میگیرد به همه چیز پشت پا میزند و در مسیر یک آزادراه قرار میگیرد.
- از وضعیت اکران و تبلیغاتی که برای آزادراه انجام میشود، راضی هستید؟
نه متأسفانه. ما تبلیغات محیطی نداریم، چون برای این کار پول کافی نداریم. از سوی دیگر آزادراه در شرایطی خوبی از نظر سالنهای نمایش هم بهسر نمیبرد؛ نزدیک جشنواره است و همه در تلاشاند تا فیلمهایشان را اکران کنند چون پس از جشنواره سیودوم، فیلمهای این دوره باید اکران شود و بهدستآوردن شرایط مناسب برای نمایش عمومی فیلمها سختتر میشود. البته کار ما در این روزها بیشتر شبیه فیلمسوزی است تا اکران اما چاره دیگری وجود ندارد.