چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۷:۵۸
۰ نفر

پدربزرگ من از آن بازنشسته‌های پرشور و فعالی است که حتی یک ساعت هم نمی‌تواند بیکار بماند.

با طنزهای مردم؛ سند پرنده... !

در نتیجه کل امور مربوط به پیگیری قبوض آب و برق و کار‌های اداری خانه ما و حتی بستگان دور و نزدیک را شخصا پیگیری می‌کند و در این راه خستگی‌ناپذیر است. یک‌بار پدربزرگ در بوستان نزدیک خانه خودمان وقتی داشت بنا به عادت معمول برای پرنده‌های گرسنه از کیفش کیسه نایلونی پر از گندم را بیرون می‌آورد، یکی از همین پوشه‌های اداری روی زمین ولو شد و محتویات آن به اطراف پخش شد. او تا آنجا که توانست کاغذ‌های پخش شده را نجات داد اما در این گیرودار یک سند قدیمی یا در واقع بنچاق مربوط به زمینی در اطراف تهران ناپدید شد. گم‌شدن سند همان بود و سر و کله مالکین جدید برای این زمین پیدا شدن همان. بستگان دور و نزدیک ما که می‌دانستند چنین زمینی وجود دارد اما از سند آن بی‌اطلاع بودند بلافاصله راه افتادند و شکایتی علیه پدر بزرگ ارائه دادند مبنی بر اینکه ایشان زمین را به اشخاص مجهول‌الهویه فروخته است. خلاصه جنجال دامنه‌داری برپا شده بود و پادر‌میانی‌ها و توضیحات سودی نداشت. بعضی‌ها که می‌خواستند به قول قدیمی‌ها همه مشکلات و چاله‌چوله‌های مالی‌شان را با زنده کردن این سند و فروش زمین جبران کنند سر از پا نمی‌شناختند و وکیل هم گرفته بودند!

پدربزرگ که می‌دانست مرتکب چنین خیانتی نشده است کیف چرمی و قدیمی‌اش را برمی‌داشت و هر روز می‌رفت همان بوستان و از این و آن پرس و جو می‌کرد تا بلکه سرنخی از زمین گم‌شده به‌دست آورد. از آن طرف هم پی در پی‌برایش از دادگاه احضاریه می‌آمد چون شکایات بستگان ما رو به افزایش بود! بالاخره با پادر‌میانی پدربزرگ قرار شد در روز معینی همه بستگان و مدعیان زمین در همان پارک نزدیک منزل جمع شوند و چاره‌ای برای این گره کور بیابند. وقتی ده‌ها نفر از فامیل پس از سال‌ها یکدیگر را در آن هوای سرد دیدند، چنان شور و نشاطی از احوالپرسی‌ها و دیده‌بوسی‌ها بر پا شد که اصلا مشکل سند و زمین از بین رفت ! نتیجه نهایی آن دیدار پرشور و دیده‌بوسی‌ها پیگیری مشترک مجدانه پرونده و شناسایی فرد جاعل شد و در واقع به نوعی سند هم زنده شد اما با این تفاوت که همگی توافق کردند با فروش زمین و با پول آن به ساخت یک بیمارستان کوچک در روستای اجدادی پدربزرگ که معمولا پاتوق تابستانی فامیل بود کمک کنند و به این ‌ترتیب مسئله ختم به خیر شد. حالا چند روزی است که پدر‌بزرگ سر حال و قبراق از خواب بر‌می‌خیزد. کیف قدیمی‌اش را بر‌می‌دارد و امور قبوض و کارهای اداری فامیل را پیگیری می‌کند.

خوش خیال

کد خبر 247607

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز