یک اتفاق عجیب و نادر برای گل‌فروش محله ما، همه را در بهت و حیرت فرو برده بود.

با طنزهای مردم؛ وگرنه من کجا و پولشویی!

ناصر وقتی حدود 15 سال پیش دکه گل‌فروشی‌اش را در حوالی 50متری مجتمع مسکونی ما روبه راه کرد، همه‌جا به عنوان یک جوان خجالتی اما سختکوش و سحرخیز شناخته شده بود. امانتداری‌اش ‌حرف ندارد. به‌خاطر همین ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی از دورترین محله‌های تهران هم برای خریدن گل سراغ این گل‌فروش خوش اخلاق و امین را می‌گیرند. از این‌رو همه در برابر رفتار عجیب او در آن صبحگاه پاییزی یعنی بستن در دکه و بست نشستن غافلگیرشده بودیم.

در میان من و چندنفری از همسایگان که مقابل دکه جمع شده بودیم، حرف‌وحدیث‌ها بسیار بود. یکی می‌گفت شاید خاطرخواه شده است. برویم برایش دستی بالا کنیم تا ازعزب بودن در بیاید. دیگری می‌گفت احتمالا بدهکاری بالا آورده، به خصوص اینکه تورم به کار و کاسبی سرکشیده است!

من به اعتبار حشرو نشر بیشتری که با این جوان داشتم، چون برایش 5 مشتری پروپا قرص معرفی کرده بودم، پا پیش گذاشتم و با تلفن همراهش تماس گرفتم. بالاخره به‌صدا درآمد و در دکه را گشود. دیدم یک فرم بانکی در دست دارد. قبل از آنکه من بپرسم او مثل صفحه گرامافون که گیر کرده باشد، مدام می‌گفت: من و پولشویی؟! اصلا این کارو بلدم؟!

وقتی جملگی پای حرف‌های او نشستیم متوجه شدیم که برای دریافت پول به یک شعبه بانکی رفته بود و سهوا به جای رقم چند میلیون ریالی صفرهای اضافه گذاشته بود. متصدی مربوطه هم فرمی را به او داده که در آن متعهد می‌شد که پولشویی انجام نداده باشد. گل‌فروش حساس ما، کلی دچار سوءتفاهم شده و با این پندار که قصد داشته واقعا پول‌ها را بشوید. بانک را ترک کرده و به دکه‌اش پناه برده بود. وقتی اصل قضیه و مفهوم فرم بانکی را برایش مشخص کردیم. اعصابش آرام شد. اما با لحنی حیرت‌آمیز گفت: من که عدد پول را درست کردم و موضوع پولشویی حل شد اما آنهایی که 3هزار میلیارد تومان را بالا کشیده‌اند، چطور از این سدها گذشته‌اند؟!

جوابی نداشتیم فقط در جعبه شیرینی را که یکی از همسایه‌ها خریده بود باز کردیم تا ناصرخان گلفروش دهانش را شیرین کند و از حالت برزخی درآید!

خوش‌خیال

کد خبر 240332

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز