1- تبلیغ آداب و رسوم نیاکان در برابر آداب دینی: گاهی ملیت خودشان و نیاکان خودشان را به رخ میکشند. حضرت وقتی میآمد حرف بزند، میگفتند که نیاکان ما این حرفها را نداشتند. میگفت که نیاکان شما ممکن است کج رفته باشند. یکجا قرآن میگوید: «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُم» (اعراف/71) هم تو کج رفتی، هم نیاکان تو کج رفتهاند. تکیه بر نیاکان غلط است. باید تکیه بر حق باشد. متأسفانه این تکیه بر نیاکان هم همهجا هست. در مذهب، مثلاً هیأت ما از این کوچه میرفته، ما هم باید از این کوچه برویم. بابا، هیأت شما از این کوچه میرفته دلیل دارد. حالا که خیابان شده، از این طرف برو. نه، ما باید اینطور باشیم. چون نیاکان ما، رسم ما این است. در عروسیهای ما چنین است. در عزاهای ما اینطور است. این رسم و رسومات نیاکان پایش به جایی بند نیست. فکر کنیم اگر مطابق عقل است روی چشم، علمی است روی چشم!
2- تبلیغات دشمن در بزرگنمایی قدرت نظامی خود: وقتی آمدند آبروی موسی را بریزند، گفتند: «بِعِزَّه فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ» (شعرا/44) به عزت فرعون ما پیروزیم، یک بتی بود به نام بت هبل. این بت را بلند کردند. گفتند: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» بلند باد! بلند مرتبه باد! پیروز باد! بت هبل. حضرت فرمود، اگر به شعار است ما هم شعار میدهیم. «الله اعلی و اَجل» او میگفت: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» حضرت فرمود: شما هم در مقابل شعارشان را پاتک کنید. «الله اعلی و اَجل»!
اینها یک بت دیگر داشتند، به نام عُزی. گفتند: سراغ عُزی برویم. عُزی را بلند کردند، گفتند: «انَّ لنا العزی و لا عزی لکم» ما بت عُزی داریم، شما ندارید. پیغمبر فرمود: شعارشان را پاتک کنید. «الله مولانا و لا مولی لکم»
3- ایجاد خودباختگی در میان نسل جوان: یک وقتی یک جوانی، زلفهای خیلی بلندی داشت. آمد گفت: حاج آقا! زلفهای من شرعاً اشکال دارد؟ گفتم: نه، شما یک متر هم اگر زلف بگذاری اشکال ندارد. فقط به من بگو: چرا این کار را کردی؟ اگر بگویی: آقا من از این قیافه خوشم میآید. خوب انتخاب کردی، خوشت میآید. اما یکوقت میگویی: چون در فیلم دیدم. متأسفانه در جوانهای ما این بلا هست. میآید میگوید: آقاجان! شما میشود نیم ساعت در این اتاق نیایی. آخر دوستان دانشجوی ما آمدند، میترسم شما بیایید با این لهجه محلی حرف بزنی آنها بخندند. یعنی این جوان، ولو حالا دیپلم، لیسانس، هرچه میخواهی باش. مرگ بر آن علمی که آدم به پدرش بگوید، من از حرفزدن تو ننگ دارم. خوب این حضرت عباسی جهلش بهتر است که آدم 2کلمه درس بخواند، به پدرش بگوید: حرف نزن! به پدرش بگوید: در این اتاق نیا، من 2مهمان سوپردولوکس دارم، به لهجه تو میخندند. خوب به آنها بگو: آدم شو. چه حقی داری میخندی؟ چهکسی گفت، لهجه کی اصل است؟ به چه دلیل تهرانی اصل است؟ از کجا یزدی اصل نباشد؟ کاشونی اصل نباشد؟ هرکسی لهجهاش برای خودش اصل است. اینکه من خودم را ببازم، نه، من مثل او حرف بزنم. این خودباختگی خیلی بد است.
4- تحقیر اهل ایمان به شکلهای گوناگون: اسلام تحقیر را نمیپذیرد. حتی یک چیزی به شما بگویم. اسلام اجازه نمیدهد شما خودت هم خودت را کوچک کنی. من قابل نیستم. چرا میگویی من قابل نیستم؟ چهکسی گفت: بگویی من قابل نیستم. من قابل هستم! به همان مقداری که تکبر و بلندپروازی بد است، تحقیر هم بد است! چرا خودت را تحقیر میکنی؟ نباید زن خودش را پستتر از مرد بداند. نباید مرد خودش را پستتر از زن بداند.