دکتر حامد حاجیحیدری استاد دانشگاه تهران در روزنامه رسالت با تیتر «بعد از اوکراین نوبت شقه شدن کدام ملت است؟» نوشت:
وضع اسفبار امروز اوکراینیها، فقط مشکل آنها نیست. در واقع، همه مردم دنیا از تکرار چنین صحنههای دلخراشی از مداخله کشورهای بزرگ در تعیین مقدرات یک کشور مستقل نگراناند.
مداخله جهانگستر آمریکا و روسیه و اروپا و ناتو، برای مدتهای مدید است که دامن همه کشورها را گرفته است، و آنها تبدیل به قدرتهای تجاوزگر و اصطلاحاً امپریالیستی شدهاند که البته با ژست حقوق بشر، چهره کریه گذشته را از خود دور کردهاند و ظاهری انساندوست به خود میگیرند. اوکراین، پس از مواردی مانند یوگسلاوی سابق و سودان و عراق و افغانستان و لیبی، اولین نبوده، و آخرین هم نخواهد بود. باید برای این دشواری فکری کرد...
ریشهیابی مسئله...
فاتحان جنگ جهانی دوم، در عین آنکه بهظاهر، خود را نگران وضع دموکراسی و حقوق بشر و عدم اشاعه سلاحهای کشتار جمعی نشان میدهند، ولی در مقابل رژیم اشغالگر قدس، بحرین، میانمار، عربستان سعودی، و... سکوت میکنند، و از آن بدتر، خود دارای سازمانهای رسمی شکنجه در گوانتانامو و سراسر اروپا هستند. از آن بدتر، آمریکا و بریتانیا، زرادخانههای اتمی خویش را گسترش فوقالعادهای بخشیدهاند و میبخشند و خواهند بخشید. همانها به خود اجازه میدهند تا دست کشورهای دیگر را از تکنولوژی هستهای کوتاه کنند.
ناهمگون و تبعیضآمیز بودن مداخلات بلوک متجاوز غرب، در کشورهایی که بنا به تعبیر آنها "یاغی" هستند یا با مسئله دموکراسی و حقوق بشر روبهرو بودهاند، نشان میدهد که آنها انگیزههای انسانی ندارند. آنها انگیزههای سیاسی بهرهجویانه را پیگیری میکنند.بیگمان، مداخلات بلوک متجاوز غرب با انگیزههای بشر دوستانه صورت نمیگیرد، و تنها منافع این کشورها در جایی مانند اوکراین به رغم بحرین، تقویت دموکراسی متکی بر اقتصاد بازار آزاد تعریف شده است.
سیاست حقوق بشر به پشتوانه محکمی برای برآوردن منافع بلوک متجاوز غرب، و در رأس آن آمریکا بدل شده است. پس، دولتها همواره پیرو بی چون و چرای آرمان سیاست خارجی خود نیستند، بلکه در مواقعی که آن آرمان در برابر منافع واقعی آنها قرار گیرد، عموماً به عملگرایی روی میآورند. این را از زمان بیسمارک تا کنون، به ترجیح "رئال پلیتیک" به "ایدهآل پلیتیک" نام مینهند.آرمان حقوق بشر و ایجاد دموکراسیهای مبتنی بر بازار آزاد، از دیر باز محور استراتژی آمریکا بود، ولی در جهان پس از جنگ سرد، از قالب امر "ایدهآل" درآمد و به عامل قدرت و امر "رئال" سیاسی بدل شد. بیگمان با آرمانگرایان بهتر از قدرتسالاران میشد کنار آمد. امروز،سوء استفاده آمریکا از موضوع حقوق بشر و دموکراسی انکارناشدنی است.
در جهان امروز، بلوک متجاوز غرب، در پی ایجاد نظم جهانی تازهای است که در آن ارزشهای لیبرالیستی حقوق بشر، دموکراسی و اقتصاد باز پوششی دلچسب برای سوء استفاده از سایر ملل میشود.
در دوره جدید، قدرتهای حاکم بر شورای امنیت بر پایه تفسیر بسیار موسع از صلاحیت این شورا و برداشتی گسترده از مفهوم تهدید نسبت به صلح، نقض فاحش حقوق بشر را تهدیدی بر ضد صلح و امنیت بینالمللی شمرده و در نقاطی چون یوگسلاوی، افغانستان، پاکستان، عراق، سومالی، کوزوو، رواندا، هاتینی، پاناما، یمن، لیبی، مصر و سوریه و زیر عنوان مداخله بشر دوستانه به مداخله نظامی یا اعمال تحریمهای فلجکننده و غیرانسانی دست زدهاند.
همه چیز، به نام شورای امنیت سازمان ملل متحد انجام میشود، ولی در عمل، قدرتهای بزرگ هستند و پیشاپیش همه آمریکا، که همگام با منافع خود مسئولیت مداخله را به عهده گرفتهاند و زیر پوشش پشتیبانی از حقوق بشر، از مرزهای مورد نظر سازمان ملل فراتر رفتهاند. امروزه، گفتمان حقوق بشر، اصول بنیادینی چون اصل حاکمیت، اصل عدم مداخله و اصل پرهیز از کاربرد زور را به چالش کشیده است.
در این فرایند تازه، بلوک متجاوز غرب، به دنبال نقض حقوق مسلمی چون حق عدم مداخله در امور کشورها و حق تعیین سرنوشت ملل است تا بتواند بدون مزاحمت قدرتهایی را که خود یاغی قلمداد میکند به نیروهای سیاسی رام در چهارچوب منافع خود تعریف کند.
از یک دید وسیعتر...
از یک دید وسیعتر، اوضاع، اینچنین نخواهد ماند و امیدهایی هست. پس از ناتوانی محرز دولت آمریکا برای مداخله در سوریه (هر چند که این کار به کمک پدرخوانده دیگر، یعنی روسیه انجام شد)، اکنون به نظر میرسد که مقاومت، و ایجاد بلوکهای مقاوم میتواند تهمانده قدرت بلوک کشورهای سلطهگر پس از جنگ جهانی دوم را تضعیف نماید، و جهان را به یک وضع عادلانهتر نزدیک سازد. شرایط تغییر کرده است. صحنه امروز اوکراین، هر چند اسفبار است، ولی معلوم است که در آنجا هم مداخلهگران خارجی هر کار بخواهند، نمیتوانند انجام دهند.
با اینکه دولت آمریکا در جهان امروز، هنوز هم از حامیان حقوق بشر شمرده میشود، اما یکجانبهگرایی آمریکا بویژه پس از حملات یازده سپتامبر دو هزار و یک، اشغال افغانستان و عراق، حملات هواپیماهای بدون سرنشین، و برنامههای جاسوسی در پوشش عملیات ضد تروریسم با افشاگری ادوارد اسنودن، اعتبار امریکا و ایده حقوق بشر به عنوان پوشش را خدشهدار کرده است.
واقعیت این است که بخش بزرگی از نخبگان جهان که بهدرستی به آنها میتوان عنوان "جامعه جهانی" را اطلاق کرد،
درباره اقدامات امریکا از راه سازمان ملل بدگمان هستند و با توجه به حق وتوی بلوک متجاوز غرب، و خصوصاً امریکا در شورای امنیت و پایگاه برجستهی این کشور در جاهای دیگر، سازمان ملل را تهدیدی نسبت به امنیت، آزادی و استقلال کشورهای پایبند به عدم تعهد به شمار میآورند. این بدگمانی، هم در مورد برقراری صلح و امنیت بینالمللی و هم در زمینهی توانایی این سازمان برای مداخله بشر دوستانه و اجرای مستقیم حقوق بشر صدق میکند.
به نظر، صورت مسئله برای ما و امثال ما روشن است، و باید برای کسانی مانند دکتر صادق زیباکلام بازخوانی شود؛ این که نظر به شواهد متعدد از عملکرد دولتهای مقتدری که از پایان جنگ جهانی دوم نان زور سیاسی خود را میخورند، این دولتها در بیان خود از مسائلی مانند حقوق بشر، دموکراسی، خلع سلاح و... صادق نیستند، و به این دست مسائل، به مثابه ابزاری برای استمرار نابرابری سلطه خود نگاه میکنند. آنها کشورهای اقماری خود را به عنوان ابزار در نظر میگیرند و آمادهاند که در شرایطی مانند آنچه در مصر و عربستان و یمن و پاکستان و... میبینیم، هر وقت لازم دیدند مشیت ملتهای اقماری را قربانی منافع خود سازند.
پس، کشورها دو راه دارند و سی و پنج سال پیش، ما راه رشد مستقل را انتخاب کردیم و تا هماکنون هم نان این استقلال را خوردهایم. این که مردم کشورها تصمیم بگیرند که مسیر رشد مستقل خود را در پیش بگیرند و از وضع اقماری فعلی درآیند، یا عنوان یک کشور دست دوم، با یک دولت مستبد و وابسته را که منابع کشور را کم و بیش در اختیار آنان بگذارد، را بپذیرند.
نفوذ غرب در حیات خلوت روسیه
روزنامه جمهوری اسلامی نیز در ستون سرمقاله خود به موضوع اوکراین پرداخت و آورد:
تحولات سیاسی اوکراین با شتاب در جریان است و آخرین گزارشها حاکی از آن است که جناح طرفدار غرب توانسته است بر اکثر مناصب قدرت در این کشور تسلط یابد.
اوکراین را باید شاخصترین میدان جنگ قدرت میان غرب و روسیه دانست و دو طرف از زمان استقلال اوکراین در سال 1390 تلاش گستردهای را برای چنگ انداختن بر این کشور صورت دادهاند، تلاشی که موجب شد در این مدت کوتاه، اوکراین چندین بار بین غرب و روسیه دست به دست شود.
گزارشها حکایت از آن دارد که رئیس تازه انتخاب شده مجلس اوکراین به عنوان رئیسجمهور موقت انتخاب شده است. "الکساندر تورچینف" رئیس جدید مجلس اوکراین از طرفداران انقلاب نارنجی و از متحدین "یولیاتیموشنکو" نخستوزیر سابق اوکراین میباشد.
بحران اوکراین از زمانی آغاز شد که ویکتوریا نوکویچ رئیسجمهور برکنار شده اوکراین، از امضای توافق نامه همکاری با اتحادیه اروپا خودداری کرد و در توضیح علت مخالفت خود، گفت: این توافق برای اوکراین منفعت ندارد. این موضوع بهانهای شد تا مخالفان به اعتراض برخیزند و غرب نیز که فرصت جدیدی برای مداخله در اوکراین یافته بود با تمام توان وارد صحنه شد.
در واقع برای غرب که در طول چند سال اخیر در مواجهه با روسیه در صحنه بینالمللی متحمل شکستهای سنگین و تحقیر کنندهای شده بود، مداخله همه جانبه در اوکراین حیاتی و تعیین کننده بود. شکست انقلاب نارنجی در اوکراین سرمایهگذاری گسترده غرب را به هدر داد و ضربه حیثیتی شدیدی به غربیها وارد ساخت.
همچنین، ناکامی غربیها در سوریه که بخش عمده آن ناشی از موضع گیری قاطع روسیه در حمایت از حکومت سوریه بود ضربه تحقیر کننده دیگری بود که غرب در برابر روسیه متحمل شد: از اینرو، غرب درصدد بود در اوکراین انتقام این شکستها را بگیرد و بخشی از حیثیت از دست رفته را جبران کند.
غربیها از تحولات اخیر اوکراین آنچنان ذوق زده شدهاند که فراموش کردند حتی به توافقنامهای که با درخواست سه وزیر اروپایی بین رئیسجمهور اوکراین و مخالفان امضاء شد اعتنا کنند.
با اینحال، واقعیت این است که این پایان ماجرا نیست و مسائل و موانع زیادی وجود دارد که امکان نمیدهد غرب بتواند به آسانی اوکراین را ببلعد.
حداقل نیمی از مردم اوکراین، به خصوص در مناطق دور از مرکز دل خوشی از غرب ندارند و متمایل به روسیه هستند. توجه به آخرین انتخابات که در آن جناح ضد غربی از جمله حزب "مناطق" و حزب کمونیست توانست به پیروزی برسد که در نتیجه آن یانوکوویچ به پیروزی رسید، موید این واقعیت است.
از سوی دیگر، مسلم است که روسیه نیز دست روی دست نخواهد گذاشت و از امکانات و توانمندیهای خود برای مقابله با نقشههای غرب در اوکراین بهره خواهد گرفت.
اوکراین، برای روسیه، همانقدر اهمیت دارد که برای غرب دارد. وجود پایگاه روسیه در آبهای اوکراین، در دریای سیاه و همچنین مرز طولانی با اوکراین امتیازاتی هستند که روسیه در برابر غرب دارد.
همچنین در زمینه انرژی نیز اوکراین وابستگی شدیدی به روسیه دارد که برای نمونه، در سال 1384 و یکسال پس از انقلاب نارنجی، روسیه جریان گاز را برروی اوکراین بست و این کشور را در تنگنای شدیدی قرار داد.
برای روسیه، دخالت غرب در اوکراین به منزله ورود به حیات خلوت مسکو و پیشروی در قلمرو سنتی آن میباشد و طبعاً روسها برای سد کردن نفوذ غرب در خاکریز غربی به هر اقدامی متوسل خواهند شد.
از سوی دیگر، تحولات اوکراین یکبار دیگر این موضوع را در مقابل دید جهانیان قرار داد که غرب همچنان بر سیاستهای مغایر قوانین بینالمللی و تعیین حاکمان از طریق دخالت در کشورهای دیگر اصرار دارد و هیچ ابایی ندارد این سیاست به قیمت رسوایی و برملا شدن پوچی ادعاهای دموکراسی خواهی غرب تمام شود.
دامنه دخالت غرب در بحران اخیر اوکراین طی سه ماه گذشته که از حمایتهای سیاسی و مالی از مخالفان تا حضور گستاخانه دولتمردان غربی، از جمله مک کین سناتور آمریکایی و کاترین اشتون رئیس سیاست خارجی اروپا، در صفوف معترضان گسترش داشت، حاکی از آن بود که غرب قصد برهم زدن کامل اوضاع را دارد و هرگز به مصالحه در اوکراین رضایت نخواهد داد.
موضوع قابل تأمل دیگری که در برخورد غرب با مسئله اوکراین وجود دارد این "واقعیت است که غربیها برخلاف ادعاهایی که دارند و خود را به دروغ حامی دموکراسی و مخالف دیکتاتوری وانمود میکنند و تنها در مواردی به این ادعاها پای بندی نشان میدهند که با منافع آنها منطبق باشد، در غیراینصورت نه تنها اعتراضات مردمی برای آنها ارزش ندارد بلکه وقیحانه در کنار دیکتاتورها قرار میگیرند. غرب میداند که حاکمان جدید قدرت تسلط کامل بر اوضاع را ندارند و آنها پیشتر توان خود را به آزمایش گذاشتهاند و موفق نبودهاند.
در این باره وزیر خارجه انگلیس اعلام کرده است با همتای آلمانی خود توافق کردهاند بستههای مالی به اوکراین ارسال کنند.
همچنین در همین مدت اندکی که از تسلط جناح غربگرا بر اوکراین میگذرد مخالفتها با حاکمان جدید درحال گسترش است و بسیاری از مردم میگویند از بازگشت سیاستمدارانی که امتحان خود را دادهاند و توفیق نداشته اند، راضی نیستند.
واقعیت این است که جریانهای وابسته، بیش از آنکه به مصالح مردم بیاندیشند به حفظ رضایت حامیان خارجی فکر میکنند و برای قدرتهای خارجی نیز آنچه مدنظر نیست منافع مردم آن کشور است.
حوادث اوکراین، این درس مهم را برای سایر کشورها دارد که مسائل خود را در داخل حل کنند و اجازه ندهند استقلال آنها بازیچه قدرتهای خارجی گردد و خود آنها به بازیچهای برای جنگ قدرت بین دولتهای قدرتمند و استعمارگر خارجی تبدیل شوند.
وقتی پارلمان کودتا میکند
آرمین منتظری در روزنامه شهروند نوشت:
برای تحلیل واقعگرایانه تحولات اوکراین اندکی باید از عقایدمان و آنچه که دوست داریم فاصله بگیریم. دچار هیجان نشویم. سرعت تحولات ما را در خود غرق نکند و تنها به رخدادهایی که در عرصه واقعیت رخ میدهند توجه کنیم نه آنچه که خودمان میخواهیم رخ دهد. دموکراسی و آزادی، مفاهیمی محترم و باارزش در ذهن ما هستند و بدیهی است که هر تحلیلگری خواهان آن است که اوکراینیها از این دو موهبت برخوردار باشند.
خیلیها تمایل دارند که اوکراین از زیر یوغ کنترل روسها بیرون آمده و آزادانه دست به انتخاب بزند؛ خیلی هم خوب. اما معادلاتی را که در عرصه واقعیت در اوکراین رخ میدهند، نمیتوان تنها با تکیه بر آنچه که ما میپسندیم یا به آن عقیده داریم تحلیل کرد و بعد هم مدعی شد که تحلیلی واقعگرایانه ارایه شده است. شاید دولت یانوکوویچ ملاحظات دموکراتیک را رعایت نکرده باشد اما این دلیل نمیشود یک تحلیلگر صرفا با چنین ذهنیتی به تحلیل تحولات اوکراین بپردازد. چراکه تحلیل اوکراین با این ابزار تحلیل در خلأ است. تحلیلی است که از واقعیتها غفلت میکند و خواننده را به تودرتویی از عقاید تحلیلگر رهنمون میشود نخستین ایرادش این است که اگر زمانی خواننده سر برآورد، ناگهان با واقعیتهای خشک روبهرو میشود نه فاکتورهای اعتقادات آزادیخواهانه تحلیلگر. اینها را گفتم که بگویم از منظر واقعگرایی، رخدادهای ۲ روز گذشته اوکراین را میتوان کودتا نامید. اما چرا؟
کودتاها در دنیای مدرن معمولا ۲ مشخصه بارز دارند. تحولات در آنها به سرعت و یکی پس از دیگری اتفاق میافتد و سیر این تحولات از نقطه شروع، سیری صعودی و رو به قبضه قدرت دارند. پس از امضای توافق میان یانوکوویچ و مخالفان و پایبند نماندن مخالفان به این توافق و خروج یانوکوویچ از کییف، پارلمان اوکراین به سرعت دستبهکار شد. رئیس پارلمان به سرعت از مقام خود استعفا کرد. وزیر کشور جدیدی تصویب شد. آزادی یولیا تیموشنکو در پارلمان تصویب شد.
زمان برگزاری انتخابات تعیین شد. یانوکوویچ در اقدامی فرای اختیارات پارلمان در قانون اساسی اوکراین از مقامش برکنار و رئیس پارلمان بهعنوان جانشین موقت او انتخاب شد. تیموشنکو آزاد شد و به سرعت در میدان استقلال ایراد سخنرانی کرد. همه این تحولات به سرعت در عرض کمتر از ۲۴ ساعت به وقوع پیوست. چرا؟ در کودتا معمولا کودتاگران آنقدر سریع دست به اجرای تصمیمات از پیش اتخاذشده خود میزنند تا طرف مقابل فرصت واکنش نشان دادن نداشته باشد. به دیگر سخن، سرعت اجرای تصمیمات، طرف مقابل را فلج خواهد کرد.
از سوی دیگر سرعت تحولات و سرعت بیش از اندازه تصمیمات نشان میدهد همه این تصمیمات از پیش برنامهریزیشده بود و حالا پارلمان طبق یک برنامه از پیش تعیینشده مرحله به مرحله دست به عمل میزند.
نکته دیگر اینکه اگر به روند اجرای تصمیمات از سوی پارلمان بنگریم درخواهیم یافت همه این تصمیمات در هرم قدرت اوکراین روندی رو به بالا و صعودی دارد. تصمیمات به سرعت اتخاذ میشوند و سنگرها یکی پس از دیگری به سوی قله هرم قدرت، فتح میشوند.
در کودتا اگر کودتاگران نتوانند به سرعت قدرت را قبضه کنند محکوم به شکست خواهند بود و هدفشان رسیدن به نوک هرم قدرت است. در اقدامات اخیر پارلمان اوکراین همه چیز حول محور یولیا تیموشنکو میچرخد و بدیهی است که او در نظر پارلمان در قله هرم قدرت قرار خواهد گرفت. پس از آنکه رئیس پیشین پارلمان اوکراین استفعا کرد، رئیس جدید پارلمان فردی شد که بسیار به تیموشنکو نزدیک است. روز گذشته نیز پارلمان اوکراین رئیس جدید پارلمان را در جایگاه ریاستجمهوری موقت نشاند. همه اینها را در کنار تصمیم سریع پارلمان برای آزادی تیموشنکو، ورود سریع تیموشنکو به میدان استقلال و برکناری یانوکوویچ بگذارید. هرم قدرت از سوی پارلمان به نفع تیموشنکو فتح شده است.
اوکراین، ناهمگون و پیچیده
جلال برزگر در ستون سرمقاله روزنامه ایران نوشت:
تحولات و وقایع اوکراین و خصوصاً سقوط دولت در کییف، پردهای تازه از برخورد صفر و صدی با وقایع و پدیدههای سیاسی و اجتماعی در عرصه رسانه را به منصه ظهور رسانده است. واقع آن که سقوط دولت در اوکراین بدین صورت حتی برای روسها هم آنچنان غمبار نیست که تصور کنند رقیبانشان در کاخسفید هماکنون به شادخواری بابت این وقایع مشغولند و از این رو حاکمان روس باید به زاری بنشینند. البته زمینههای گرایش به غرب و اروپا و گرایش به روسیه در اوکراین همواره موجب رقابتهای سیاسی - اجتماعی است و این بار و در چرخشی که رنگ خون هم گرفت، کفه به سمت میل و خواست غربیها سنگینتر شده، اما این مانع از آن نیست که افکار عمومی در عرصه جهانی و حتی طرفهای غربی متوجه آثار، تبعات و مخاطرات تقسیم یک کشور به دو پاره ناهمگون نباشند.
معارضان اوکراینی با پشت پا زدن به میانجیگری سه وزیر امورخارجه غربی و اروپایی و نادیده گرفتن طرح صلح و برگزاری انتخابات زودهنگام ریاستجمهوری- که توافق حاصل از میانجیگری بود- قصد و میل به حذف یک جریان بزرگ در کشور را نشان میدهند که همان حذف جریان متمایل به روسیه است، اما تاریخ و تجربیات قبلی همچون سرنوشت انقلاب نارنجی اوکراین نشان داده چنین قصد و میلی محلی از اعراب در عرصه عینی نداشته و نخواهد داشت، بلکه تنها باعث پیچیده شدن اوضاع در اوکراین خواهد شد، وضعیتی که هماکنون نیز در اوکراین حاصل آمده است و این نه نتیجه پیروزی غرب یا شرق که محصول یک باخت عمومی است؛ در درجه اول باخت دولت قبلی اوکراین و بعد از آن مخالفان تندرو، روسیه، اروپا و حتی امریکا.
سخنان تند و آتشین بانوی نارنجی از بند رسته اوکراین که یانوکوویچ رئیسجمهوری سابق و اطرافیانش را تفاله و غده سرطانی که باید به میدان استقلال کییف آورده شوند خواند هم گره دیگری بر طناب و کلاف پیچیده این روزهای اوکراین است. او و یارانش اگر در گذشته در قبال شعارهایشان مسئولانهتر عمل کرده بودند، شاید انقلاب نارنجی صحنه انتخابات را به رقبایش وا نداده بود؛ گو این که رفتار امروز مخالفان که پشت پا زدن به روند دموکراتیک و توافقنامه صلح بود نسبتی با خواست پیوستن به اتحادیه اروپا و روندهای دموکراتیک ندارد.
در صحنه انگ زنیها و تقسیم نیروها به شرقی و غربی دقت به اتهام تیموشنکو در دوره زندانی شدنش جالب است. این سمبل سیاست غربی در اوکراین متهم بوده منافع کشور را در معامله گازی با روسیه رعایت نکرده و از نظر حامیان روسیه در اوکراین منافع کشور را به روسیه ارزان فروخته است! مواردی از این دست نشان از آن دارد که صحنه شعار و احساسات و تبلیغات با عرصه واقعی چقدر فاصله دارد و در اوکراین هیچکس حتی تیموشنکو نمیتواند واقعیت همسایگی با روسیه را نادیده بگیرد. برقراری ثبات، از سرگیری گفتوگوهای ملی و تقسیم مناصب و منافع متناسب با واقعیات و ظرفیتها و روندهای دموکراتیک البته راه دور و درازی است که پیش روی اوکراین، دوستان و همسایگانش قرار دارد، اما تنها با پیموده شدن این مسیر است که میتوان گفت اوکراین تحول مطلوب و قابل توجهی را پشت سر گذاشته است.
نیروهای اصیل و علاقهمند به سرنوشت کشور و دیگر کشورهایی که در جستوجوی منافع مشروع خود در اوکراین هستند، اگر بدین سمت حرکت کرده و گروههای ذینفع را تشویق به آن نمایند، حرکت مسئولانه و مؤثری انجام دادهاند؛ در غیر این صورت به سیاق مألوف بوق و شیپورهای پیروزی هر روز برای یک طرف به صدا در خواهد آمد اما حیات اجتماعی و اقتصادی اوکراین از مرز فروپاشی هم عبور خواهد کرد؛ این برای هیچکس و هیچ گروه و کشوری مایه اعتبار و آبرو نخواهد بود، کما این که در بوسنی نبود و در دیگر مناطق مانند لبنان و سوریه هم نبوده و نیست.