به گزارش ایرنا، سفر نظریه پرداز نظام جهانی به ایران که به دعوت انجمن جامعه شناسی ایران صورت گرفته است و حضور او در میان دانشگاهیان در دانشگاههای تهران، شیراز و اصفهان به باور بسیاری از اندیشمندان کشورمان، نقطه عطفی در علوم اجتماعی به ویژه در فهم دیدگاه های و نظریههای این اندیشمند به شمار میرود.
ایمانوئل والرشتاین یکی از نظریه پردازان بزرگ معاصر است که نظریههای او نه فقط در میان جامعه شناسان بلکه میان اندیشمندان علوم سیاسی و تحلیلگران روابط بین الملل و ... شناخته شده و رایج است. نظریه نظام جهانی و تحلیل درباره سرمایهداری نوین (مدرن)، به عنوان گوشهای از اندیشه و باورهای این اندیشمند بزرگ بیش از دیگر نظریههایش او را در جهان بلند آوازه ساخته است.
- منتقد نظام سرمایه داری
از نظر موضع سیاسی و جهت گیری در برابر سیاست های رایج و کاربست این سیاست ها در جهان، والرشتاین از منتقدان سیاست خارجی آمریکا به شمار می رود. رادیکالیسم سیاسی این نظریه پرداز به نوعی پیامد اعتراض ها و جنبش دانشجویی سال های دهه 1960(1338 خورشیدی) بود که در کتاب «دانشگاه در آشوب: سیاست تحول» 1969(1347 خورشیدی) به تحلیل و تشریح آن پرداخت.
بحث درباره اینکه ایالات متحده امریکا به صورت یک « هژمون در حال افول» درآمده است از موضوع های مهمی است که این اندیشمند از سال 1980 (1358 خورشیدی) به تحلیل آن پرداخت که در ابتدا مایه تمسخر وی شد و از زمان جنگ خلیج فارس و سپس حمله نیروهای متحد به رهبری ایالات متحده به عراق طی دهه 1990 (1368 خورشیدی) به بعد، به صورت گسترده رواج یافت در میان نظریه پردازان منتقد سیاست خارجی آمریکا طرفداران بسیاری پیدا کرد.
نظریه نظام جهانی او بر این مبنا است که خاستگاه نظام اقتصاد جهانی سرمایه داری به قرن شانزدهم میلادی بازمی گردد و در مطالعات و پژوهش های علمی و آکادمیک به منزله نوعی واحد تحلیل هم بسته و درهم تنیده ای از اجزا و عناصر گوناگونی به شمار می رود که در پیوند و ارتباطی تنگاتنگ و متقابل با یکدیگر قرار دارند.
نظام اقتصاد جهانی، کل جهان را در ابعاد مختلف و حوزه های گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیر پوشش خود قرار میدهد. ویژگی ها و مولفه های اساسی آن عبارتند از:
1- تقسیم کار بین المللی و ایجاد مراکز و محافل سیاسی چندگانه و فرهنگ های متکثر و متنوع که قواعد و معیارها و ضوابط آن، موانع و بندهایی در برابر رفتار بازیگران ملی و فراملی ایجاد می کند.
2- سازمان اقتصادی نظام سرمایه داری مدرن بر مبنای جهانی و نه ملی استوار است.
3- نظام سرمایه داری جهانی از مناطق و نواحی «مرکز » تشکیل شده است که به لحاظ اقتصادی و سیاسی وجه غالب و مسلط دارند و مناطق «پیرامون» که به لحاظ اقتصادی وابسته به مرکز هستند.
4- مناطق مرکز به عنوان نظام های تولید صنعتی، پیشرفته و توسعه یافته اند؛ در حالی که مناطق پیرامونی به تهیه مواد خام می پردازند و به همین دلیل به قیمت های تعیین شده در مناطق مرکزی وابسته اند.
5- وجود مناطق «نیمه پیرامون» که ترکیبی از ویژگی های اجتماعی و اقتصادی مرکز و پیرامون را در کنار هم دارند.
6- این نظم اقتصادی جهانی در قرن پانزدهم در اروپا به تدریج سر برآورد و روند بسط و گسترش و تکامل آن در قرن شانزدهم طی شد، همراه با روند کند و ناپیوسته توسعه کشاورزی سرمایه دارانه.
رویکرد نظریه نظام جهانی در واقع نوعی دیدگاه انتقادی تند در برابر تفسیر و تحلیل های خوش بینانه و ساده انگارانه از وضعیت صورت بندی اقتصاد سرمایه داری است. از جمله انتقاد به پیش فرض ها و طرح های نظریه اقتصاد دوگانه، به ویژه این ادعای مشهور که هر نظام اقتصادی، اعم از نظام اقتصاد بومی و ملی و نظام اقتصاد بین المللی، شامل 2 بخش یا حوزه اصلی است و این نظام را باید با توجه به این 2بخش نسبتا مستقل تحلیل کرد. یک بخش مدرن پیشرو و بالنده که ویژگی شاخص آن سطح بالای کارآیی تولیدی، بازدهی اقتصادی، سودآوری، خلاقیت، نوآوری و ابتکارات فنی و فناورانه، انسجام و یکپارچگی اقتصادی است و یک بخش سنتی که ویژگی شاخص آن عبارت است از شیوه تولید عقب مانده و خودکفایی بومی در حد نازل.
- حضور در جمع دانشگاهیان
حضور این اندیشمند در ایران و شرکت در جمع علاقه مندان، دانشجویان و استادان رشته های علوم انسانی در دانشگاه های کشور که چندان میزبان استادان بین المللی در این رشته ها نبوده اند می تواند پویایی و فضای تعاملی ویژه ای را بین فعالان این حوزه ها در داخل و خارج کشور برقرار کند.
والرشتاین در سخنرانی که روز یکشنبه یازدهم اسفند در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با عنوان بحران ساختاری نظام سرمایه داری جهانی ایراد کرد با اشاره به مولفه های اصلی این دیدگاه بیان داشت: من در ابتدا نظام های جهانی و نه طبقه یا قشر یا دولت را به عنوان واحد تحلیل بررسی می کنم و با تکیه بر این واحد تحلیل به ارایه یک نوع سنخ شناسی از نظام های تاریخی در طول حیات بشری می پردازم. دوم اینکه نگاه من به تحولات جهانی بلند مدت بوده و مانند برودل که از تاریخ بلند (longue duree) سخن می گفت بر این باورم که دگرگونی های ساختاری معنادار طی فرآیند تاریخی طولانی مدت رخ می دهند. چنین تحولی هر چند می تواند این معنی را بدهد که جایگاه بالا و پایین در سلسله مراتب جهانی تغییر می کند اما یک معنی نهفته دیگر را نیز در خود دارد و آن این خواهد بود که ستم دیدگان جهان نباید انتظار تغییر در آینده نزدیک را داشته باشند بلکه باید منتظر بمانند تا فرآیندهای تاریخی به طور کامل طی شود. سوم اینکه نظر من این است که همه ما در نظام های جهانی تاریخی با سه مرحله زمان پیدایش، دوره زندگی معمولی(نرمال) و سپس زمان بحرانی زندگی می کنیم.
این اندیشمند با توجه به اینکه در نظریه خود بر این باور است که تحولات در سطح جهانی روی می دهند نتیجه می گیرد که این نه دولت - ملت ها بلکه نظام جهانی است که توسعه پیدا می کند و دیگر اینکه اینگونه نیست که نظام جهانی به طور قطع در مسیر پیشرفت حرکت کند. او با اشاره به حرکت های ضد سیستمی مانند اعتراض ها و جنبش های دانشجویی که از سال 1968 (1349 خورشیدی) آغاز شد، آنها را نشانه هایی از فراهم شدن شرایط برای دگرگونی ساختی نظام جهانی بیان کرد.
- سرمایه داری؛ نظامی شبه انحصاری
والرشتاین به عنوان منتقد چپ گرای نظام سرمایه داری، آن را نظامی شبه انحصاری (Quasi Monopoly) توصیف کرده و بر این باور است که نظام سرمایه داری با ایجاد شبه انحصارها و محدودیت در چارچوب های انباشت سرمایه فعالیت می کند و نمی توان نظام سرمایه داری را به معنای تجارت آزاد در نظر گرفت.
نظام سرمایه داری انحصار و محدویت انباشت سرمایه را به 2 شیوه انجام می دهد. نخست هنگامی که محصول جدیدی وارد بازار می شود سرمایه داری فقط در شرایط شبه انحصار پایداری خود را حفظ می کند و این شبه انحصار نیز به نوبه خود باعث افزایش توانایی سیستم برای بالا نگه داشتن مصنوعی قیمت ها می شود. بدین گونه گروه زیادی از سرمایه داران توانایی انباشت سرمایه را پیدا می کنند. اما این وضعیت شبه انحصاری برای همیشه پایدار نمی ماند و عمر آن در نهایت به 25 تا 30 سال می رسد و به این ترتیب نظام برای ایجاد شبه انحصارهای دیگر به سراغ مناطق و حوزه های دیگری از جهان می رود.
اما شبه انحصار دوم شبه انحصار سلطه ( هژمونی) است. والرشتاین با اشاره به هژمونی ایالات متحده، بریتانیا و هلند در طول تاریخ؛ دوام آنها را نزدیک 50 سال دانست و دلیل وجود هژمونی را نیاز به نظم و سازماندهی انباشت سرمایه و جلوگیری از جنگ بیان کرد از آنجا که سرمایه داری به صورت یک نظام است و جنگ از پدیده هایی است که در تعادل یک نظام اختلال ایجاد می کند از این رو یک قدرت هژمونیک برقرار می شود تا بدین گونه از جنگ و به هم خوردن تعادل نظام جلوگیری کرده و انباشت سرمایه را امکان پذیر سازد.
از حدود سال 1870 میلادی امپراتوری بریتانیا به عنوان قدرت هژمون رو به کاستی گذاشت و بعد از جنگ جهانی دوم در سال 1945 این ایالات متحده است که به عنوان قدرت هژمونیک خود را نمایانده و علت آن نیز ساده است؛ زیرا ایالات متحده تنها کشوری است که از جنگ آسیب زیادی ندید. در واقع امریکا از جنگ جهانی برای افزایش ظرفیت تولیدی خود بهره گرفت.
به گفته وی الان در دورانی هستیم که شبه انحصار هژمونی قدرت غالب در حال فروپاشی است و علت این فروپاشی این است که امروز برخی کشورها دیگر هژمونی را تحمل نمی کنند. یکی از نقاط قوت امریکا پس از پایان جنگ جهانی این بود که در جنگ هزینه زیادی متحمل نشده بود اما امروز می بینیم که این دولت بخش مهمی از منابع خود را صرف ایجاد یک نیروی نظامی برای حفظ هژمونی خود کرده از این رو هزینه های زیادی برای این کشور به بار آورده که دست کم نارضایتی مردم خود آن کشور را فراهم آورده است. مشکل دیگر این است که مردمی که در یک قدرت هژمونیک زندگی می کنند، حاضر نیستند بهای دفاع از آن را بپردازند. از سوی دیگر از دهه 1970 به این سو ما وارد فاز یا مرحله افول نظام اقتصادی سرمایه داری بوده ایم و وارد مرحلهB-phase یا دور کند شده ایم.
والرشتاین بر این نظر است که نظام سرمایه داری نه به خاطر ناکامی ها بلکه به دلیل موفقیت هایش از بین خواهد رفت . وی در نظریه بحران ساختاری می گوید که همه نظام های جهانی حرکت دورانی دارند به این معنا که بعد از متولد شدن و طی زندگی عادی، شرایط افول آنها از درون خودشان پدید می آید.
به باور این نظریه پرداز؛ وقتی نظام سرمایه داری از بین برود، 2 امکان برای آینده پدید می آید، یک گروه مدافع سرمایه داری می مانند و یک گروه نیز به دنبال جایگزین ها یی برای آن هستند. اما به یقین نظامی که در آینده پدید می آید در وهله اول قطبی نبوده و به دور از نظام سلسله مراتب و خودکامگی است.