شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۱
۰ نفر

همشهری آنلاین: تحریم پوتین، تنش در شورای همکاری خلیج فارس، نگرانی رهبری نسبت به وضعیت فرهنگی از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‎های شنبه - ۱۷ اسفند - جای گرفت.

جهانگیر کرمی . کارشناس روابط بین‌الملل در روزنامه شرق با تیتر«تحریم»؛ کابوس «پوتین»  به نشست«سوچی» اشاره کرد و نوشت:روزنامه شرق؛۱۷ اسفند

دولت روسیه در اقدام نظامی علیه اوکراین و حضور در شبه‌جزیره کریمه به عنوان ابزاری برای فشار علیه دولت موقت این کشور در حرکت به سمت همکاری با اتحادیه اروپا و ناتو استفاده کرده است؛ اما این اقدام نظامی با واکنش کشورهای غربی روبه‌رو شد و آنها نیز در مقابل با تعلیق مقدمات نشست «سوچی» و تحریم آن و همچنین برداشتن گام‌هایی برای فشار اقتصادی و تحریم و انزوای سیاسی روسیه اقدام کردند.      

دولت روسیه در روزهای اخیر کوشیده از طریق گفت‌وگو طرف غربی را به آرامش دعوت کند، زیرا مسکو نگران اعمال دور جدیدی از فشارها و تحریم‌ها علیه اقتصاد آسیب‌پذیر خود است. اقتصاد روسیه با حدود هزارو500میلیارددلار تولید ناخالص ملی با عنوان دهمین اقتصاد در سال 2013 با مشکلات زیادی روبه‌رو است. مشکل صنعت و فناوری کهنه و نیاز به ورود موج جدیدی از فناوری‌های نوین از غرب و نیز وابستگی به درآمد ناشی از مواد خام و به‌ویژه انرژی،؛ اقتصاد این کشور را به یک اقتصاد جهان سومی تبدیل کرده است. از این‌رو هر تحریم جدیدی از سوی دولت‌های غربی می‌تواند وضعیت را به لحاظ فنی و اقتصادی در روسیه وخیم‌تر کند.

البته این تحریم‌ها طبیعتا دوسویه خواهد بود، اما با توجه به شرایط خاص روسیه و نیز محدودیت‌هایی که در دهه‌های گذشته درباره انتقال فناوری‌های نوین به این کشور وجود داشته و ازدست‌رفتن بخش مهمی از بازارهای روسیه در خارج طبعا اقتصاد روسیه ظرفیت کمتری برای تحمل تحریم‌ها دارد.

باید به این موضوع نیز اشاره کرد که دولت روسیه در سال‌های اخیر برای ایجاد یک همگرایی اقتصادی در قالب سازمان «یوراسیک» (سازمان همکاری‌های اقتصادی اوراسیاسی مرکزی) کوشیده است با کشورهای قزاقستان و بلاروس توافقنامه همکاری‌های گمرکی را امضا کند. مسکو در نظر داشت تا در گام دوم، اوکراین را وارد چنین سازمانی کند و سپس کشورهای ارمنستان و قرقیزستان و تاجیکستان را به پیوستن به این سازمان تشویق کند. با ازدست‌رفتن اوکراین به‌عنوان یک جامعه 46‌میلیونی و همچنین ویژگی‌های درهم‌تنیده اقتصادی روسیه و اوکراین، به نظر می‌رسد آن نهاد همگرایی اقتصادی بخش مهمی از ظرفیت و موقعیت خود را از دست داده است.

اینکه در شرایط وجود چنین بحرانی و آینده مبهم آنچه بر سر ایده تشکیل همگرایی اقتصادی اوراسیاسی به سبک اتحادیه اروپا خواهد آمد، روشن نیست و از طرفی ظرفیت‌های داخلی اقتصادی روسیه نیز با فشارها و تحریم‌های احتمالی می‌تواند دستخوش مشکلات و آسیب‌های بیشتری شود. از این‌رو؛ به نظر می‌رسد که روسیه میان دو گزینه بین انتخاب ژئوپلیتیک و انتخاب توسعه اقتصادی در شرایط دشواری قرار گرفته است. اقتصاد شوروی در دهه 1980 میلادی وارد یک دوره رکود خطرناک شد که نتیجه آن تن‌دادن به اصلاحات اقتصادی و نهایتا فروپاشی بود.

پس از فروپاشی برنامه‌های اقتصادی خصوصی‌سازی برای یک‌دهه کشور را اسیر الیگارش‌های سودجو کرده و نظام اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشور از هم پاشید. به‌طوری‌که این نابسامانی منجر به بحران‌های امنیتی و جنگ داخلی شد. در دوره پوتین اقتصاد روسیه به‌تدریج سامان یافت و دولت در جهت کنترل الیگارش‌ها و کارآمد‌سازی نظام خدمات اجتماعی با تکیه بر درآمدهای نفتی توانست به بازسازی اقتصادی بپردازد و شرایط در جامعه روسیه روزبه‌روز بهبود یافت.

در سال‌های 2008 تا 2010 تحت‌تاثیر بحران اقتصادی جهانی اقتصاد روسیه نیز آسیب دید و با مشکلات زیادی روبه‌رو شد. اما دامنه این بحران کنترل شده و روسیه در مسیر مساعدتر قرار گرفت. دولت مدودف در راستای توانمند‌سازی اقتصاد کشور بر برنامه‌ای برای نوسازی و مدرنیزاسیون فنی و اقتصادی کشورهای صنعتی و پیشرفته تاکید کرد. در روسیه ساختارهایی با هدف انتقال و جذب و فعال‌سازی ابداعات و اختراعات فنی و صنعتی پیشرفته ایجاد شد، طبعا فعال‌سازی چنین موضوعی و بهره‌مندی از آن در اقتصاد کشور نیازمند تعاملات اقتصادی و فنی است که به نظر می‌رسد بحران اوکراین برای چنین مقصودی دشواری‌هایی ایجاد خواهد کرد.

روسیه و اوکراین از دست رفته

روزنامه تهران امروز نیز به قلم حجت کاظمی آورد:روزنامه تهران امروز؛۱۷ اسفند

بسیاری معتقدند که روسیه در ماجرای اوکراین تاوان حمایت از نظام سوریه را می‌دهد؛بدون آنکه در پی نفی این متغیر در رفتار هفته‌های گذشته غرب در اوکراین باشیم؛ باید یادآوری شود که آنچه در اوکراین رخ می‌دهد فرایندی متفاوت از آنچه طی دو دهه گذشته در حوزه‌های تاریخی نفوذ روسیه افتاده، نیست.

بعد از فروپاشی شوروی روس‌ها دائما در حال از دست دادن سنگرهای خود بوده‌اند.بعد از آنکه روس‌ها کل اروپای شرقی را از دست دادند و آن منطقه به حیاط‌خلوت آمریکا بدل شد؛نوبت به صربستان و بالکان رسید که حمایت نه چندان قوی روس‌ها از میلوسوویج در آنجا به‌جایی نرسید و به‌دنبال حمله نظامی ناتو کوزوو به استقلال رسید.مرحله بعدی این فرایند در ماجرای انقلاب‌های رنگی در اقصا نقاط محیط پیرامونی روسیه روی داد که طی آن مجموعه‌ای از دوستان تاریخی مسکو در منطقه موسوم به«خارج نزدیک روسیه» سقوط کردند.

مرحله نهایی نیز در خاورمیانه و در سقوط قذافی مشاهده شد.روس‌ها گرچه بعد از ماجرای انقلاب نارنجی در اوکراین و به قدرت رسیدن تیموشنکو در کی‌یف؛موفق به بازگرداندن اوکراین به دایره دوستان و متحدان خود شدند؛ ولی همگان بر این نکته آگاهی داشتند که این اتفاق از قابلیت برگشت‌پذیری بالایی برخوردار است و تنها زمینه مساعدی را می‌جوید تا دوباره بازی غرب‌گرایی و شرق‌گرایی در اوکراین از نو شروع شود.

آنچه در این فرایند عقب‌نشینی قابل‌توجه است آنکه روسیه بازیگری است که قدرت بالفعل آن باچالش‌های برآمده از حوزه‌های نفوذ آن انطباق خوبی ندارد؛ از این روست که روس‌ها طی 20 سال گذشته کمتر موفق شده‌اند تا در مقابل به چالش کشیده شدن نفوذشان در حوزه‌های نفوذ تاریخی شان مقاومت کنند.البته آنچه بر ناتوانی روسیه دامن می‌زند این است که روس‌ها سناریوهای جذابی را به مردم کشورهای مورد منازعه ارائه نمی‌دهند.گرایش به اتحادیه اروپا و عضویت در آن گزینه‌ای است که برای بخش‌های مهمی از مردم جوامع مستقر از بالکان،اروپای شرقی،قفقاز و همسایگانی چون اوکراین از جذابیت بالایی برخوردار است.

در مقابل روس‌ها تقریبا هیچ گزینه مطلوبی برای ارائه ندارند.مثال مشخص این ماجرا در نقطه شروع بحران اخیر اوکراین دیده شد.در حالی که توافق با اتحادیه اروپا فراهم آورنده امتیازات زیادی برای شهروندان اوکراینی بود؛امتیاز روس‌ها به دولت مورد حمایت‌شان در ازای عدم امضای توافق؛ 15 میلیارد دلار وام بود که طبعا مقوله‌ای مقطعی تلقی می‌شد.این واقعیت آشکارکننده یک نقص محوری در مولفه‌های قدرت روسیه است:ضعف قدرت اقتصادی و صنعتی.

روس‌ها قدرتی بزرگ از منظر سیاسی، امنیتی و نظامی هستند؛ ولی پایه قدرت اقتصادی و صنعتی شان می‌لنگد.در جهانی که قدرت بیش از هر چیزی فرآورده اقتصاد است؛ این نقص بزرگی است که روس‌ها بارها تاوان آن را داده و می‌دهند.این ضعف باعث می‌شود که رفتار آنها در شأن یک قدرت بزرگ نباشد و حتی در مواقعی آنها را به معامله گرانی فرصت طلب تقلیل دهد. این ضعف در حالی است که روس‌ها همچنان مایل به ایفای نقش تاریخی خود هستند.آنها می‌خواهند به آنها و حوزه‌های نفوذ تاریخی شان احترام گذاشته شود و برای به کرسی نشاندن این خواسته شان می‌جنگند.

این رویکرد متفاوت با رویکردی است که چینی‌ها اتخاد کرده‌اند.در حالی که توان اقتصادی چینی‌ها با توان نظامی و سیاسی آن متوازن‌تر است؛ ولی حاکمان پکن ترجیح داده‌اند تا سطح درگیری و تنش با آمریکا را پایین نگه دارند.البته قدرت اقتصادی چینی‌ها باعث می‌شود که به خواسته‌های آنها راحت تر تن داده شود؛ ولی ضعف روسیه باعث می‌شود تا به خواسته‌هایش کمتر احترام گذاشته شود.در چنین فضایی به‌رغم تمام مقاومت ها؛ در بسیاری از مواقع روس‌ها چاره‌ای جز تسلیم در برابر از دست رفتن دوستان نداشته‌اند؛ مگر در مواقعی مانند سوریه که پایگاه داخلی دولت اسد، حضور قدرتمند ایران و حزب‌الله و نهایتا بی‌اعتباری مخالفان به آنها اجازه داده تا در مقابل غربی‌ها مقاومت کنند. نکته جالب دیگر در رفتار روس‌ها آن است که در مواقعی که خطر را در بیخ گوش خود احساس کرده‌اند ابایی از آن نداشته‌اند که از قدرت نظامی خود استفاده کنند.در این میان حضور انبوه روس تبارها در جمهوری‌های پیرامونی روسیه که خود میراثی از دوره شوروی است برای آن کشور ایجادکننده یک مزیت نسبی برای فشار برای جمهوری‌های مایل به پیوند گسستن از مسکو بوده است.

علاوه بر ماجرای چچن که مسکو شورش استقلال طلبان آن منطقه را به شدیدترین وجهی سرکوب کرد؛به یاد داریم که در ماجرای گرجستان، روس‌ها از همان حربه‌ای استفاده کردند که در ماجرای اخیر اوکراین استفاده می‌کنند.وقتی نخبگان غرب‌گرای گرجستان مدعی منطقه روس‌نشین خودمختار اوستیا شدند؛روس‌ها با قدرت تمام از قدرت نظامی خود استفاده کردند و غرب‌گرایان گرجی را در تنگنای بی‌اعتباری داخلی قرار دادند.در ماجرای اوکراین نیز شبه جزیره کریمه و جمعیت روس‌نشین آن ابزار فشار روسیه بر نخبگان غرب‌گرای مستقر در کیف است.همان طور که حاکمان تفلیس تاوان غرب‌گرایی خود را با از دست دادن اوستیا از دست دادند؛ غرب‌گرایان اوکراین نیز تاوان پیوند گسستن از مسکو را با از دست دادن کریمه و خواب‌های آشفته در مورد احتمال جنبش دوباره روس‌گرایان اوکراین خواهند پرداخت.تیموشنکو یک‌بار چنین تاوانی را پرداخته است.

مقصر خواندن وزارت ارشاد فرصت‌طلبی سیاسی است

صادق زیبا کلام در روزنامه قانون به سخنان اخیر مقام معظم رهبری اشاره کرد و نوشت:روزنامه قانون؛۱۷ اسفند

در مورد احساس نگرانی مقام معظم رهبری نسبت به وضعیت فرهنگ در جامعه ما، صرفا مقصود ایشان وزارت ارشاد نیست. ایشان یک صحبت کلی در مورد فرهنگ و نگرانی‌های خود در باب فرهنگ داشته‌اند اما واقعیت این است که اگر منظور رهبر معظم انقلاب وزارت ارشاد بود ایشان با صراحت نظر و نگرانی خود را از وضعیت فعلی وزارت ارشاد اعلام می‌کردند، اما می‌بینیم ایشان در مورد فرهنگ خیلی کلی صحبت کردند به‌علاوه هر کس با مقام معظم رهبری آشنایی داشته باشد، می‌داند که فرهنگ برای ایشان همواره یک مسئله مهم و حیاتی بوده است چون ایشان زمان زیادی برای مطالعه کتاب می‌گذارند و همچنین وقت زیادی هم برای گفت‌و گو با کسانی می‌گذارند که در فرهنگ صاحب نظر هستند و در نهایت می‌شود گفت که نسبت به بسیاری از روحانیون دیگر به فرهنگ هم علاقه و هم اشراف بیشتری دارند.

لذا ایشان می‌دانند که مسئله فرهنگ در ایران صرفا وزارت یا وزیر ارشاد نیست که تاثیرات کلان و بنیادین بر فرهنگ می‌گذارد، صدا و‌سیما اگر تاثیرات بیشتری بر فرهنگ جامعه نداشته باشد که دارد، تاثیر کمتری ندارد، در کنار این‌ها آموزش و پرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی، مطبوعات، هنر، سینما، تئاتر به‌علاوه بخش عمده‌ای از تاثیرات فرهنگی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، از ماهواره نشأت می‌گیرد؛ لذا وقتی تمام این‌ها را جمع می‌کنیم و در کنار عملکرد روحانیون، ائمه جمعه، سازمان تبلیغات اسلامی و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی قرار می‌دهیم، همه این‌ها دست به دست یکدیگر می‌دهند و یک جریان عظیم فرهنگ‌ساز را تشکیل می‌دهند.

حالا اگر کسی بیاید و از تمام این‌ها صرفا وزارت ارشاد را زیر ضربه قرار دهد و بگوید مقصود مقام معظم رهبری وزارت ارشاد است و نگرانی مقام معظم رهبری را به این وزارتخانه و علی جنتی مختص بداند، این نوعی فرصت‌طلبی است، و این فرصت‌طلبی از سمت کسانی صورت می‌گیرد که به‌دنبال تسویه حساب با وزارت ارشاد و به طور خاص با وزیر ارشاد هستند.

این افراد در واقع به‌دنبال بهانه هستند که تسویه حساب کنند؛ به‌علاوه اگر این‌گونه که اصولگرایان تندرو می‌گویند مراد و منظور وزارت ارشاد بوده، آن‌گاه سوالی پیش می‌آید که خبط و خطای سهمگین وزارت ارشاد چه بوده است؟ آن برنامه‌های انحرافی که وزارت ارشاد ظرف شش‌ماه گذشته انجام داده، چه بوده است؟ کدام کتاب مجوز چاپ گرفته است که از نظر قانونی نباید مجوز می‌گرفته است؟ برای کدام فیلم وزارت ارشاد مجوز صادر کرده است که نباید مجوز می‌گرفته است؟ برای کدام نشریه اعم از مجله یا روزنامه، وزارت ارشاد مجوز داده است که نباید مجوز می‌داده و غیر قانونی برخورد کرده است؟ کدام شب شعر با مجوز وزارت برگزار شده است که نباید برگزار می‌شده است؟ کدام برنامه موسیقی، چه آلبوم و چه کنسرت، از طرف وزارت ارشاد مجوز گرفته است که قاعدتا نباید مجوز می‌گرفته است؟ کدام تئاتر نباید مجوز می‌گرفته است؟ و ده‌ها سوال دیگر. این‌که عده‌ای بیایند و بگویند وزارت ارشاد مقصر است را تنها می‌توان تسویه حساب سیاسی قلمداد کرد و نه هیچ چیز دیگر.

سؤال تو نبود

حسین شریعتمداری روزنامه کیهان به نقد یکی از خاطرات سیدمحمد موسوی‌بجنوردی پرداخت و نوشت:روزنامه کیهان؛۱۷ اسفند

1- این داستان را در نوجوانی و از عالمان دینی شنیده‌ام، شاید هم جایی خوانده باشم. هر چه هست، درس‌آموز و عبرت‌انگیز است...

بر منبر نشسته بود و برای مردم از معارف و آموزه‌های اسلامی سخن می‌گفت. مجلس وعظ و خطابه‌اش مثل همیشه گرم و پررونق بود. این‌بار اما، انبوه جمعیت را که دید به خود بالید و... شیطان زیرپوستش خزید... کلامی به غایت شیوا داری! و دانشی به ژرفای اقیانوس‌ها!... بیچاره باورش شد! زبان به گزافه گشود و خطاب به جمعیت گفت؛ «ای جماعت! سلونی قبل أن تفقدونی... قبل از آن که مرا از دست بدهید، هر چه می‌خواهید از من بپرسید». سخنی که به اذعان همه ژرف‌اندیشان از آغاز تا پایان جهان، شایسته امیرمومنان، علی علیه‌السلام بوده و هست. یکی از میان جمعیت برخاست و پرسید: ای شیخ! حضرت آدم(ع) در انجام مناسک حج وقتی از سعی میان صفا و مروه فارغ شد، به «کندن موی» تقصیر به‌جای آورد یا به «چیدن ناخن»؟!... شیخ با شرمساری سر در گریبان کشید، چه می‌دانست که آیا آدم ابوالبشر(ع)، حج به جای آورده بود یا نه؟ و اگر به حج رفته بود، بعد از سعی صفا و مروه با چیدن ناخن تقصیر کرده بود یا به کندن موی؟... چه زود رسوا شده بود! روی به سوال‌کننده کرد و پرسید؛ این پرسش را چه کسی به تو آموخته است؟ پاسخ شنید که هیچکس!... به ذهن خودم خطور کرد. شیخ گفت؛ به خدا سوگند که این سوال را خدای سبحان بر زبان تو انداخته است که مرا ادب کند تا از این پس سخن گزاف نگویم و پای از گلیم کوچک خویش بیرون نگذارم...

2- روز سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه، حجت‌الاسلام والمسلمین  سیدمحمد موسوی‌بجنوردی در مصاحبه با یکی از روزنامه‌های زنجیره‌ای، خاطره‌ای نقل کرده و گفته بود، « سال 1356 همراه شهید سیدمصطفی خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی از سوریه به لبنان رفته بودیم و  در شهر بعلبک در قهوه‌خانه‌ای نشسته بودیم که مردی حدود 48 ساله آمد و نشست و از حاج‌آقا مصطفی پرسید، اسم مادرت چیست؟ بعد پشت گردن او را نگاه کرد و گفت: شما آن آرزویی را که دارید نمی‌بینید و همین امسال فوت می‌کنید. بعد، رفت سراغ حاج‌احمد‌آقا، به او گفت شما آرزویی را که این آقا داشت خواهید دید و به مقامات بالایی هم خواهید رسید، بعد آمد سمت من. خیلی ترسیدم، فکر کردم می‌خواهد بگوید همین امشب فوت می‌کنی، اما به من گفت: «دریا پایان دارد ولی علم تو پایان ندارد»... گفتم یک پولی به این بدهیم، اما هر چه گشتیم، ایشان را ندیدیم.»!

3- جناب سیدمحمد موسوی‌بجنوردی طی سال‌های گذشته - و البته در همه موارد، بعد از فوت مرحوم حاج‌سیداحمد خمینی - چندبار دیگر نیز این خاطره! را نقل کرده و از این طریق بر «علم بی‌پایان»! خود اصرار ورزیده بود که به این ادعا ‌اعتنایی نشده بود. این دفعه هم، ادعای ایشان نیازی به پرداختن نداشت، اما برخی از شواهد پیرامونی و اظهارات بعدی آقای موسوی‌بجنوردی، مخصوصا مصاحبه اخیر ایشان با «سایت جماران»،  که استقبال گسترده دشمنان بیرونی را در پی داشت، به این تردید و نگرانی دامن زده که گویا این‌بار ماجرای دیگری در میان است و حرکت خزنده‌ای برای مقابله با بینش و منش حضرت امام(ره) در حال شکل گرفتن است. از این روی، سکوت را جفا به ساحت مقدس امام راحلمان(ره) تلقی می‌کنیم... وجیزه پیش روی در این راستا نوشته شده. بخوانید:

4- ابتدا باید گفت، ادعای حجت‌الاسلام موسوی‌بجنوردی درباره «علم بی‌پایان» خود! به اندازه‌ای نارواست که اثبات بی‌پایه و اساس بودن آن نیازی به استدلال ندارد. ممکن است گفته شود که ایشان فقط یک «خاطره» را نقل کرده و ادعای «علم بی‌پایان»! نداشته است، ولی تکرار پی‌در‌پی خاطره مورد اشاره، این تلقی خطرناک را پیش می‌آورد که انگار جناب موسوی بجنوردی علم بی‌پایان خود را باور کرده است! و یا از دیگران انتظار باور دارد.

گفتنی است، آقای موسوی بجنوردی، خاطره یاد شده را در حالی تکرار می‌کند که اولا؛ هر دو شاهد مورد اشاره ایشان، شهید سیدمصطفی خمینی و مرحوم سیداحمد خمینی، از دنیا رفته‌اند، ثانیا؛ از سال 1356 تا سال 1373، یعنی طی 17 سال که مرحوم حاج‌سیداحمد خمینی در قید حیات بود، آقای موسوی‌بجنوردی لب‌به نقل این خاطره نگشوده بود و ثالثا؛ خبر علم بی‌پایان ایشان که اگر «دریا تمام شود نیز پایانی نخواهد داشت»! با دو رخداد به وقوع پیوسته شهادت حاج‌آقا مصطفی و رسیدن حاج‌احمد‌آقا به جایگاه رفیع گره خورده است تا تحقق آن دو رخداد پیش‌بینی شده، نشانه صحت نظر پیشگوی یاد شده درباره علم بی‌پایان جناب موسوی بجنوردی باشد! رابعا؛ با اشاره به این که شخص غیب‌گو بعد از بیان اخبار غیبی یاد شده، غیبش زده است این تصور پیش می‌آید که خبر مورد اشاره از عالم غیب آمده است! و...

البته بعید نیست که اشاره شخص یاد شده به شهادت حاج‌سیدمصطفی و جایگاه رفیع بعدی سیداحمدآقا صحت داشته باشد، ولی این دو رخداد، با موازین عقلی ناسازگار نیست در حالی که ادعای «علم بی‌پایان» نه فقط با موازین و آموزه‌های اسلامی، بلکه با ملاک‌ها و موازین عقلی نیز کمترین همخوانی و مطابقتی ندارد. به یقین جناب موسوی بجنوردی معتقد نیستند که علم ایشان از همه عالمان و دانشمندان جهان برتر و بیشتر است؟!

5- ادعای جناب موسوی‌بجنوردی‌ همانگونه که اشاره شد، پیش از این نیز مطرح شده و به آن اعتنایی نشده بود ولی طرح مجدد آن با شواهد پیرامونی و پیوست‌های دیگری همراه است و آنگونه که اشاره شد احتمال کلید خوردن پروژه‌ای به منظور تحریف خط و راه مبارک حضرت امام(ره) را  به میان می‌کشد. از جمله آن که ایشان در مصاحبه اخیر با سایت جماران - وابسته به موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی(ره) - نسبت‌هایی به حضرت امام(ره) می‌دهد که با بینش و منش شناخته شده امام راحل(ره) و آنچه به طور مکتوب و در صحیفه حضرت امام(ره) آمده است همخوانی ندارد. مصاحبه ایشان با سایت جماران در پوشش و قالب «صحیفه‌خوانی» و به بهانه تفسیر و تحلیل بیانات و رهنمودهای حضرت امام(ره)، صورت گرفته است که این حرکت با توجه به اصرار و تلاش یک جریان سیاسی شناخته شده  برای تحریف آموزه‌ها و رهنمودهای حضرت امام(ره)، مشکوک و سوال‌برانگیز به نظر می‌رسد. چرا که؛

الف: طی چند سال اخیر، بارها شاهد تحریف کلام و رهنمودهای صریح حضرت امام(ره) بوده‌ایم که متأسفانه موسسه حفظ و نشر آثار امام(ره)، علی‌رغم وظیفه و مسئولیتی که برعهده دارد نه فقط در مقابل این تحریف‌ها واکنشی نشان نداده است بلکه با سکوت معنی‌دار خود از کنار آن گذشته است. تحریف کلام حضرت امام از سوی آقایان یوسف صانعی و هاشمی‌رفسنجانی از آن جمله است.

ب: آقای موسوی‌بجنوردی در مصاحبه خود نسبت‌هایی به حضرت امام(ره) می‌دهد که در بسیاری از موارد، تنها شاهد آن، فقط خود ایشان است! و یا کسانی که از دنیا رفته‌اند و در دسترس نیستند تا درباره صحت و یا غیرواقعی بودن ادعای حجت‌الاسلام موسوی بجنوردی اعلام‌نظر کنند! در برخی از موارد هم به اظهارات ضدانقلابیون تابلودار استناد می‌کند!

ج: آقای موسوی‌بجنوردی در تفسیر صحیفه، بخش‌هایی از نظر مبارک حضرت امام(ره) را دقیقا مطابق خواست این روزهای دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنها تحلیل می‌کند. نظیر؛ زندان‌های جمهوری اسلامی، شرعی نیست! و یا شهید لاجوردی را که خار چشم دشمنان بود، شکنجه‌گر! معرفی می‌کند و...

دراین‌باره باز هم گفتنی‌های دیگری هست که می‌گذاریم و می‌گذریم. و توضیح درباره این نکته را نیز ضروری می‌دانیم که اگر دلشوره تحریف احتمالی نظرات مبارک حضرت امام(ره) در میان نبود، کمترین نیازی هم به نوشتن این وجیزه نبود.

شورای همکاری در سراشیبی

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی به اختلاف شورای همکاری خلیج فارس اشاره کرد و آورد:روزنامه جمهوری؛۱۷ اسفند

اختلاف و شکاف میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که روز چهارشنبه با فراخوان سفرای سه کشور عضو این شورا یعنی عربستان، امارات و بحرین از قطر، بیش از پیش خود را بروز داد، آینده این شورا و همگرایی آن را در هاله‌ای از ابهام فرو برد.

احضار سفرای سه کشور عضو شورا از پایتخت یک کشور عضو دیگر و تهدیدات مطرح شده در بیانیه آنها، نه تنها تعطیلات آخر هفته شیوخ کشورهای حوزه جنوبی خلیج‌فارس را آشفته کرد و آنها را با کابوس مواجه نمود بلکه رسانه‌های غربی را نیز شگفت‌زده کرد. روزنامه انگلیسی گاردین این حرکت را به معنای یک کشمکش بزرگ سیاسی که بیانگر اختلاف عمیق در شورای همکاری است تفسیر کرد. پایگاه خبری "نشنال" نیز آنرا اقدامی بی‌سابقه در تاریخ شورا که سرانجام پس از سالها آشفتگی سیاسی در این کشور‌ها رخ داد، معنا کرد و آینده شورا را نامشخص توصیف نمود.

این تعابیر، همگی حکایت از این واقعیت دارند که با توجه به شرایط جدید سیاسی و منطقه‌ای، امکان دوام و ادامه کار شورای همکاری خلیج فارس عملاً از این پس وجود ندارد و حرکتهای اقتدارگرایانه و پدرسالارانه سعودی‌ها برای سر پا نگهداشتن این شورا و صرف میلیاردها دلار بودجه سالانه نیز نمی‌تواند "واگرایی" ایجاد شده در آن را به "همگرایی" تبدیل کند. نکته غیرقابل انکار اینست که شکاف ایجاد شده بین شش کشور این شورا و عزم جداگانه‌ای که هر یک از آنها تمایل دارند خارج از حیطه سلطه سعودیها داشته باشند، را نمی‌توان با هیچ ابزاری پوشش داد و به هم متصل کرد و این مهم نیز از همان روزهای تشکیل این شورا قابل تشخیص و پیش‌بینی بود.

اختلاف اخیر بین کشورهای عضو شورای همکاری که به صورت شکاف بزرگ و بحران عمیق بروز کرده حاصل زمینه‌ها و پیش درآمدهایی است که از قبل، در ماهیت ایجادی آن وجود داشت و فقط مرور زمان بر آشکار شدن آن کمک کرده است، و الا این اختلافات، کار امروز و دیروز نبوده و ریشه در منازعات دیرینه بین کشورهای تشکیل دهنده این شورا دارد.

شورای شش عضوی همکاری خلیج فارس که در سال 1360 و پس از حمله صدام به جمهوری اسلامی ایران و ناکامی رژیم بعث عراق در سرنگونی ششماهه نظام اسلامی نوپای ایران با محوریت شش کشور عربستان، امارات، کویت، قطر، بحرین و عمان تأسیس شد، هدف خود را مقابله با خطر انقلاب اسلامی ایران اعلام کرد و متکفل تأمین هزینه‌های عمده جنگ هشت ساله صدام علیه ایران و به حرکت در آوردن ماشین جنگی رژیم عفلقی شد.

این شش کشور از همان ابتدا فاقد دلایل توجیهی و زمینه‌های لازم برای ایجاد یک شورای منطقه‌ای بودند زیرا اغلب کشورهای جنوبی خلیج فارس در زمره دولتهای کوچک بدوی و پراختلاف رده‌بندی می‌شوند که همگی آنها فقط در راستای سیاست آمریکایی مقابله با انقلاب اسلامی ایران همداستان بودند.

کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس یکی از اقداماتی که زمان جنگ تحمیلی رژیم صدام علیه ایران انجام دادند، اختصاص 180 میلیارد دلار از درآمدهای نفتی خود به عراق بود تا نگذارند ماشین جنگی صدام متوقف شود ولی از آنجا که سنت الهی بر این قاعده استوار است که "هر کس بذر فتنه بکارد، آتش و نابودی درو خواهد کرد"، جواب حمایتهای بیدریغ سیاسی، تبلیغاتی، اقتصادی و نظامی خود را از دست صدام گرفتند و رژیم بعث که از شکست‌دادن جمهوری اسلامی ایران عاجز مانده بود به کویت حمله کرد و یکی از کشورهای عضو شورای همکاری را ظرف دو ساعت به اشغال خود در آورد.

به این ترتیب شورای همکاری که دستمزد خدمات خود به ماشین جنگی صدام را دریافت کرده و قدرت ایستادگی در برابر ارتش عراق را که در حمله به ایران شکست خورده بود را نداشت، دست به دامن آمریکائیها شد و برای بازپس‌گیری کویت، پای ارتش آمریکا را به منطقه باز کرد. بنابر این باید گفت این شورا رسماً از همان روزها دچار مرگ زودرس شده بود ولی به ظاهر به موجودیت خود ادامه داد.

این شورا از آن پس به تعقیب ایجاد سیاستهای واحد میان شش کشور عضو در زمینه اقتصادی و امنیتی پرداخت ولی به دلیل وجود اختلافات سیاسی و مرزی بسیار میان اعضا، عملاً توفیقی در این راه به دست نیاورد و حتی نتوانست به برقراری پول واحد میان کشورهای عضو دست یابد و تنها نکته به ظاهر همگرایانه‌ای که پس از بحث‌های طولانی آنها در پشت درهای بسته نشست‌ها به بیرون انعکاس می‌یافت، حمایت از ادعای ارضی امارات بر جزایر سه‌گانه ایرانی بود که این اواخر به بیت‌الغزل بیانیه‌های آنها و موضوع کهنه و نخ‌نما شده تبدیل گردیده بود.

در سالهای اخیر گاهی اخباری از این شورا در رسانه‌ها منتشر می‌شد که حاکی از اختلافاتی که در پی تلاش عربستان برای سلطه بر شورا و تبدیل آن به اتحادیه صورت گرفته ولی برخی کشورهای عضو شورا که مخالف نیات توسعه‌طلبانه و مداخله‌جویانه عربستان بودند در ماجرای دخالت در سوریه و بحرانی کردن اوضاع منطقه دچار اختلافات عمیقی شدند که امروز خود را در چنین قالبی از شکاف به نمایش می‌گذارد.

اختلاف‌نظرهای عمیق این کشورها در مسائل داخلی و مداخله آنها در سوریه و دیگر کشورهای عرب اکنون به چنان بحرانی تبدیل شده که همچون شعله‌های آتش، موجودیت این شورا را پس از سه دهه فعالیت نمادین، در کام خود قرار داده است؛ شورایی که نقطه آغاز و حرکت اولیه تأسیسی آن بر پایه کمک به ظالم و فتنه‌انگیزی بود، اکنون دچار چنان تضاد و اختلافی شده که تداوم حیات آن را در معرض خطر قرار داده است. این شورا که در سالهای اخیر به دنبال تبدیل "شورا" به "اتحادیه" بود، در سراشیبی قرار گرفته و در وضعیتی دست و پا می‌زند که به انقراض نزدیکتر است و محتمل‌ترین شرایطی که برای آینده آن می‌توان حدس زد، از هم گسیختگی و فروپاشی است.

کد خبر 252311

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز